نویسنده: آناهید یحیی


فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 53

یقیشه، تاریخ‌نگار ارمنی سدۀ پنجم میلادی

یقیشه،[2] مورخ نامی ارمنی در سدۀ پنجم میلادی، با نگارش بخشی از تاریخ ارمنستان در آثارش نام خود را در تاریخ این قوم جاودانه ساخت. تاریخ‌نگاران سدۀ چهارم و پنجم میلادی وقایع مهم دوران خود را به رشتۀ تحریر در آورده اند و آثار به‌جای مانده از آنان از منابع بسیار موثق و ارزشمند تاریخی برای تاریخ‌نگاران و خاورشناسان محسوب می شود. یقیشه نیز، که خود شاهد عینی حوادث و اتفاقات آن روزگار و جزو سربازان سپاه سردار مبارز، وارتان، بوده، بخشی از تاریخ پادشاهی ساسانیان و سلطۀ آنان را بر ارمنستان و دیگر کشورهای همسایه در آثار خود بازگو کرده است. دربارۀ سال های نخستین زندگی یقیشه، همانند برخی دیگر از تاریخ‌نگاران، اطلاعات اندکی در دست است. با این حال، یکی از آثار تاریخی بسیار قدیمی با نام مجموعۀ سخنرانیهای مذهبی کمک شایانی در این زمینه می‌کند.

بنابر منابع موجود یقیشه شاگرد مسروپ ماشتوتس[3] (مبدع حروف الفبای ارمنی) و مدرس روحانی، ساهاک پارتِو،[4] بود. او، که به کمک اساتید خود زبان های یونانی، آسوری و فارسی را فراگرفته بود، برای ادامه و تکمیل تحصیلات، به همراه موسی خورنی، داویت آن هاقت[5] و مامبره ورتسانوق،[6] به غرب ـ مرکز علوم در آن زمان ـ فرستاده شد. این گروه، در حدود 434م، راهی سفر شدند و ابتدا به یدِسیا[7] و سپس، به اسکندریه رفتند. پس از تکمیل تحصیلات و در راه بازگشت به کشور، هنگام عبور از سواحل یونان، کشتی آنان در اثر طوفان تغییر مسیر داد و به رم رفت. در نتیجه، آنها پس از توقفی کوتاه در رم از طریق آتن و قسطنطنیه به کشورشان بازگشتند (441ـ442م) اما دیگر اساتید و شخصیت های خیرخواه آن دوران در قید حیات نبودند. اگر فرض کنیم که یقیشه هنگام عزیمت به خارج از کشور 24 ـ 25 سال داشته و با احتساب تاریخ مراجعت او به ارمنستان، تقریباً باید بین 410 ـ 415م متولد شده باشد.

پس از مراجعت به وطن، یقیشه جزو سربازان وارتان درآمد و به سمت منشی او منصوب شد. حضور در جنگ آوارایر روحیۀ یقیشه را تضعیف کرد و او که با مشاهدۀ کشت و کشتارهای میدان جنگ و به شهادت رسیدن هم‌وطنانش دیگر قادر به ادامه دادن نبود سربازی و کار دبیری را رها کرد و در غاری واقع در موکاتس[8] گوشۀ انزوا گزید و تارک دنیا شد. او در اواخر عمر به غار دیگری، در ناحیۀ رشتونی،[9] رفت و تا آخر عمر همان‌جا ماند. بعدها این غار، به نام او، یقیشۀ مقدس نامیده شد. تاریخ احتمالی وفات یقیشه را بین 470 ـ 475م ثبت کرده‌اند. [10] یقیشه به غیر از کتاب تاریخ یا دربارۀ وارتان و مبارزۀ ارمنیان مجموعه ای از مقالات دینی و تفسیر از خود بر جای گذاشته است.

اکنون، نزدیک به هزار و پانصد سال از آن تاریخ می‌گذرد اما ارمنیان همواره آن اتفاقات و حوادث و از همه مهم‌تر نتایج آن رویدادها را در اذهان خود زنده نگه داشته‌اند. یقیشه در کتاب تاریخ به ملت خود درس وطن‌پرستی و آزادی‌خواهی آموخت. این اثر جاودانه، به مانند آثار دیگر تاریخ‌نگاران هم عصر وی، منبعی موثق برای مطالعه و پژوهش در خصوص وقایع و حوادث آن زمان محسوب می شود.

(( زبان و فرهنگ ارمنی و تاریخ‌نگاری غنی ارمنی، در روشن ساختن بسیاری از موارد تاریخی، سیـاسی و فرهنگی مربوط به ایران و ملل و اقوام ایرانی، همیشه ارزش و اهمیت خاصی داشته است)). [11]

کتاب تاریخ یا دربارۀ وارتان و مبارزۀ ارمنیان، اثر یقیشه

تاریخ‌نگاری ارمنی، به معنی واقعی خود، در سدۀ پنجم میلادی شکل گرفت و تا سدۀ هجدهم میلادی سیر صعودی خود را طی کرد. در طی این سال ها، تاریخ‌نگاران ارمنی وقایع مربوط به دوران خود یا کمی پیش از آن را به رشتۀ تحریر درآورده و هر یک، از دیدگاه خود و با شیوۀ خاص خود آنها را تفسیر کرده اند. آثار این تاریخ‌نگاران تأثیری عمیق بر فرهنگ، ادبیات، نحوۀ زندگی، برخوردها و شخصیت ارمنیان داشته است. تاریخ‌نگاران سدۀ پنجم میلادی، از جمله موسس خورناتسی[12] (موسی خورنی)، آگاتانگغوس،[13] پاوستوس بوزاند[14] و قازار (لازار) پاربتسی[15] در شکوفایی فرهنگ ارمنیان نقش بسزایی داشته اند. تاریخ‌نگار دیگری، که با اثر معروف خود در این دوره درخشید، یقیشه بود. کتاب یقیشه، تاریخ یا دربارۀ وارتان و مبارزۀ ارمنیان، اثری حماسی دربارۀ شاهان و فرماندهان سپاه و رهبران دینی ارمنستان و دارای ارزش تاریخی و ادبی فراوان است. نسخه‌های خطی این اثر، که به زبان ارمنی قدیم (گرابار) [16] نوشته شده، در ماتناداران[17] (مرکز نسخه‌های اصلی در ایروان) نگهداری می شود. یقیشه این کتاب را به درخواست داوید یرِتس مامیکونیان[18] به رشتۀ تحریر در آورد. این اثر از هفت بخش اصلی تشکیل شده که هر بخش دارای عنوان جداگانه‌ای است. در پایان کتاب نیز بخشی به وضعیت زنان و سردارانی که در جنگ کشته شده اند اختصاص داده شده. این کتاب از نظر تاریخی منبعی موثق و از نظر ادبی اثری بی‌همتا به شمار می‌آید. تاریخ یقیشه نخستین بار در 1863م به زبان ارمنی نو (آشخارهابار) [19] و سپس به زبان‌های زندۀ دنیا ترجمه شد. در ادامه خلاصه ای از کتاب تاریخ یقیشه، ترجمۀ تِرمیناسیان،[20] به زبان ارمنی نو ارائه می‌شود.

* * *

پس از انقراض پادشاهی آرشاکونیان،[21] ارمنستان تحت سلطۀ دولت ساسانیان درآمد و به دست مرزبانان اداره می‌شد. در ابتدا، پادشاهان ساسانی، برای حفظ موقعیت سیاسی و اجتماعی خود، تا حدودی حقوق ارمنستان را محفوظ نگه می‌داشتند زیرا از اطراف تحت فشار بیزانس، کوشان‌‌ها و هون‌ها بودند.

در زمان سلطنت یزدگرد دوم (438ـ 457م)، مناسبات بین ایران و بیزانس به اعتدال رسید و ایرانیان بر کوشان‌ها غالب شدند. در این زمان، یزدگرد دوم پس از فراغت از خطر دشمن بار دیگر متوجۀ ارمنستان شد. زمان از میان برداشتن و مختل کردن استقلال داخلی ارمنستان و تغییر دین ساکنان آن فرارسیده بود. موبدان دربار عاملان و مشوقان اصلی یزدگرد دوم برای این کار بودند. تمامی موبدان و منجمان یک صدا به شاه می گفتند خدایانی که قدرت پیروزی برای مقابله با دشمن را به تو عطا کرده اند به هیچ وجه نیاز به دعا و درخواست تو نداشتند، تنها خواست آنها این بود که شما بتوانید این مردم را از گمراهی نجات دهید تا آنان به زرتشت روی آورند. [22] موبدان به شاه اطمینان دادند که با این کار حتی یونانی‌ها هم به فکر حمله به ایران نخواهند افتاد.

پادشاهان ساسانی و از آن جمله یزدگرد دوم با تحریک اطرافیان، مخصوصاً، موبدان در پی آن شدند که به طور کلی مسیحیت را در ارمنستان از میان بردارند و دین زرتشت را جایگزین آن سازند.

یزگرد دوم با مشورت و کمک موبدان نیروهای سواره‌نظام کشورهای تحت سلطۀ خود را به ایران فرا خواند تا به جنگ با کوشان‌ها گسیل شوند. با این کار کشورهای تحت سلطه، از جمله ارمنستان، بدون دفاع ماندند. پادشاه، که برای رسیدن به مقصد اصلی خود، یعنی تغییر دین ملل تابعه، مانعی بر سر راه نداشت، دستور غارت و ویرانی آبادی‌ها و شهرها را صادر کرد. از طرف دیگر، برای فریب و جلب رضایت سران و فرمانروایان هدایا و تحفه‌هایی نزد ایشان فرستاد. درخواست پادشاه برای مسیحیان بسیار سنگین و غیرقابل قبول بود. لذا وقتی پادشاه و موبدان با سرسختی آنها مواجه شدند، با شدت بسیار به آزار و اذیت و شکنجۀ مردم، مخصوصاً، سران و فرمانروایان پرداختند. این تحمیل مذهبی نه فقط متوجه ارمنیان بلکه شامل گرجی‌ها و آغوان‌ها[23] هم می شد. هدف از این کار ادغام ملل تابعه و سرزمینشان با ایران بود تا همگی پیرو یک دین شوند.

یزدگرد دوم، با فرستادن یکی از سرداران وفادار خود به ارمنستان، به مردم قول کاهش مالیات‌ها و بیگاری سواره‌نظام را داد ولی در باطن می‌خواست نقشه‌های خود را، که همانا به‌هم ریختن وضعیت ادارۀ کلیساها، ایجاد اغتشاش میان خادمان کلیسا و سنگین کردن خراج آنها بود، اجرا کند. (( با اقدام به این کارها او در صدد فروپاشی و انهدام وحدت و یگانگی کلیساها و تضعیف کشاورزان بود. با قرار دادن کلیساها در چنین وضعیتی فکر می‌کرد تغییر دین خواهند داد)). [24]

اما این اقدام نیز مثمر ثمر واقع نشد. این بار مِهرنرسی، سردار بزرگ و مورد اطمینان یزدگرد، به بزرگان ارمنستان نامه‌ای نوشت و از آنان خواست تا تغییر مذهب دهند و در غیر این صورت جواب نامه را بفرستند. برای پاسخ‌گویی به این نامه، سران کشور به همراه مراجع دینی در شهر آشتیشات[25] گرد آمدند و پس از شور و مشورت، متفق‌القول، به این درخواست جواب رد دادند. این پاسخ یزدگرد را بسیار خشمگین کرد و او طی نامه‌ای سران و فرماندهان سپاه ارمنی را به پایتخت احضار کرد. فرماندهان سپاه با دریافت نامه فوراً در پایتخت حاضر شدند. پادشاه به محض دیدن آنها گفت:

(( به نام ستودۀ بزرگ مهر، که با روشنایی پرفروغش تمام هستی را روشنی می‌بخشد سوگند می‌خورم اگر فردا با من این ستودۀ زیبا را سجده نکنید و او را نپرستید، پس از شکنجه و آزار مجبور به این کار خواهید شد)). [26]

وارتان مامیکونیان[27] و واساک سیونی[28] از جمله سردارانی بودند که به دربار فراخوانده شده بودند. فرماندهان سپاه ارمنی، برای رهایی از بند یزدگرد دوم، برآن شدند تا به ظاهر خواستۀ او را بپذیرند و تغییر مذهب دهند. پادشاه از این خبر بسیار خوشحال شد و آنها را با هدایایی گران‌بها و زمین‌های زراعی همراه با سواره‌نظام و هفت‌صد نفر از موبدان راهی ارمنستان کرد. موبدان از طرف پادشاه دستور داشتند تا به محض رسیدن به ارمنستان تمامی کلیساها را تخریب کنند و به جای آنها آتشکده بسازند.

در میان سپاه یزدگرد کسانی بودند که به آیین مسیحیت گرویده بودند. آنها متعجب بودند که چرا سران کشور خواستۀ شاه را پذیرفته اند. موبدان و سپاهیان یزدگرد به همراه سرداران ارمنی، که به ظاهر از دین خود برگشته بودند، وارد آنگغ،[29] شهر مرزی ارمنستان، شدند. موبدان از بدو ورود شروع به تخریب کلیساها کردند اما با مقابلۀ شدید مراجع دینی و جمعیت انبوهی از مردم روبه‌رو شدند. سرداران و فرمانروایان همراه موبدان نیز به جمع مردم پیوستند. این نخستین شورش مردم علیه یزدگرد دوم بود.

پس از این اتفاق موبد بزرگ قصد داشت تا با فرستادن نامه‌ای یزدگرد را از حوادث روی داده مطلع سازد اما سردار ارمنی، واساک سیونی، مانع او شد و به او پیشنهاد کمک و یاری کرد. در میان سرداران سپاه ارمنی او تنها کسی بود که با میل و رغبت دین زرتشت را پذیرفته بود و سرانجام هم جاسوس یزدگرد دوم شد. با وقوع این حوادث وارتان، سردار بزرگ ارمنی، نیز همراه با دیگران به کمک مراجع دینی شتافت. واساک، که موقعیت را بسیار نامناسب می دید، نزد سپاه ارمنی برگشت و با حیله‌گری اظهار ندامت کرد.

نیروهای ارمنی، که برای ادامۀ مبارزه علیه سپاه یزدگرد نیاز به کمک داشتند، دست یاری به سوی بیزانس دراز کردند اما بیزانس حاضر نشد به آنها کمک کند. با وجود این، سپاهیان ارمنی ناامید نشدند آنها، که برای حفظ یکپارچگی ملی و استقلال کشور آمادۀ رویارویی با سپاه یزدگرد و مبارزه در این راه تا آخرین قطرۀ خون خود بودند، به فرماندهی سردار بزرگ، وارتان، به سه دسته تقسیم شدند و در نقاط حساس کشور موضع گرفتند.

در این بین، واساک، سردار خائن، به یزدگرد اطلاع داد که خود او سپاه ارمنی را به سه دسته تقسیم کرده تا باعث تضعیف آنها شود. او همچنین به یزدگرد خبر داد که وارتان با سپاهی نه چندان بزرگ به کمک آغوان‌ها رفته است. یزدگرد نیز به محض دریافت اخبار جدید از واساک سپاهی به سوی وارتان فرستاد. سردار وارتان با همراهی آغوان‌ها سپاه یزدگرد را شکست داد و سپس خود به ارمنستان بازگشت. واساک با استفاده از غیبت سردار وارتان به تخریب کلسیاها پرداخت و فرماندهی نیروها را بر عهده گرفت اما زمانی که اطلاع یافت سردار وارتان در راه بازگشت به ارمنستان است به سرعت در قلعۀ خود پناه گرفت و به تحکیم نیروهای خود پرداخت. فصل زمستان فرا رسیده بود و سردار وارتان مجبور بود تا آمدن بهار صبر کند.

مِهرنرسی، فرماندۀ سپاه یزدگرد دوم، که در نزدیکی مرز ایران و ارمنستان مستقر شده بود، واساک را نزد خود فرا خواند، هدایایی به او پیشکش کرد و قول پادشاهی ارمنستان را به وی داد. واساک هم، که از این پیشنهاد مغرور شده بود، قول همکاری بیشتری به مِهرنرسی داد و خوشحال از پیشنهاد سردار ایرانی دست به کار شد. او بسیاری از سرداران ارمنی و خانواده‌هایشان را با دادن رشوه‌ و وعده‌های بی‌اساس، حیله و فریب و در نهایت تهدید با خود همراه کرد و از طرف یزدگرد قول آزادی دین به آنها داد.

مراجع دینی مسیحی، فرماندهان سپاه و مردم همگی با موقعیت سرنوشت‌سازی روبه‌رو بودند. برای حفظ استقلال و یکپارچگی ملت نیروهایی متشکل از سپاهیان و مردم به رهبری سردار وارتان تشکیل شد. برای آنها آزادی دین، ملت و کشورشان اهمیت بسیاری داشت. آنها به شعار سردار مبارز، وارتان، که در ذهنشان نقش بسته بود باور داشتند: مرگ نیاندیشیده مرگ است اما مرگ آگاهانه جاودانگی است.

مبارزات و شورش‌های پراکنده در سراسر ارمنستان شروع شد. مردم به موبدان اجازه نمی‌دادند تا کلیساها را تخریب و به آتشکده تبدیل کنند. یقیشه می‌نویسد:

(( البته ما اجازه نداریم دربارۀ پادشاهان غیبت کنیم اما به خود هم اجازه نمی‌دهیم دربارۀ پادشاهی که علیه خداوند یکتا می‌جنگد به نیکی بیندیشیم. نه از اظهار نظر دیگران نگران و نه از خبرها متحیر شدم بلکه خود شخصاً آنجا بودم و گفت و گوهای آنها را خود شنیدم و دیدم)). [30]

در 26 مه451م، در محلی در جنوب شرقی دشت آوارایر،[31] در کنار رود تقموت،[32] جنگ سختی بین سپاهیان آزادی‌خواه ارمنی و سپاه یزدگرد دوم درگرفت. نیروهای ایرانی چندین برابر نیروهای ارمنی و مجهز به فیل‌های جنگی بودند. جنگی نابرابر بین دو گروه درگرفت و از هر دو طرف عدۀ بسیاری کشته شدند. این جنگ برای ملت ارمنستان بسیار سرنوشت‌ساز بود چرا که مسئلۀ هویت ملی، دین و مذهب آنان در میان بود. این جنگ شروع مبارزه بود نه پایان آن زیرا ارمنیان به هیچ وجه حاضر به اطاعت نبودند. در این جنگ نابرابر، که فرماندهی سپاه ارمنی را سردار وارتان مامیکونیان و شماری از جنگجویان دلیر او بر عهده داشتند، سردار بزرگ ارمنی، وارتان، به همراه 1036 تن از سربازان شجاع و دلیرش به شهادت رسیدند. شمار کشته‌شدگان دشمن نیز سه برابر ارمنیان بود. پس از جنگ آوارایر، شورش ها و مبارزات مردم در دهه‌های بعد نیز ادامه یافت. لذا، شاه ساسانی موقتاً از تصمیم خود منصرف شد و آزادی دین را اعلام کرد. این آزادی بعدها با انعقاد عهدنامه‌ای تثبیت شد.

آراکل داوریژتسی، تاریخ‌نگار ارمنی سدۀ هفدهم میلادی

ارمنستان و ایران، با داشتن پیشینۀ تاریخی کهن همیشه و در فراز و نشیب وقایع و اتفاقات دوران همواره در جوار یکدیگر به مانند کوهی ستبر و استوار در برابر حوادث ایام به همزیستی ادامه داده‌اند. بسیاری از منابع موجود تاریخ باستان گواه این حقیقت اند که ایرانیان و ارمنیان از زمان‌های بسیار کهن در یک سرزمین زندگی می‌کرده اند و زبان، آداب و رسوم، بسیاری از اعیاد و سنن و خدایان مورد پرستش در میان آنها مشترک بوده است اما با گذشت زمان، به علت وجود مسائل سیاسی و اعتقادات متفاوت، همسایگان نیرومندتر، دشمنان و بدخواهان و غیره از یکدیگر جدا شدند. با این حال، وجود تمام این عوامل، سبب قطع رابطۀ آنان نشد.

برای تحقیق و بررسی تاریخ ایران منابع ارمنی، یادداشت‌ها و گزارش‌های تاریخ‌نگاران ارمنی منابعی ارزنده محسوب می شود. هم‌چنین، برای کسب اطلاع از وقایع و رویدادهای تاریخ گذشتۀ ارمنستان منابع ایرانی، دست‌نویس‌ها، سنگ‌نوشته‌ها و کتیبه‌های پادشاهان از منابع ارزشمند به‌شمار می‌آید. البته، منابع کشورهای همسایه نیز در این خصوص می‌تواند بسیار سودمند بوده و مکمل دانسته‌هایمان باشد.

یکی از منابع بسیار ارزشمند و موثق دربارۀ تاریخ ایران کتاب تاریخ آراکل داوریژتسی،[33] تاریخ‌نگار ارمنی سدۀ هفدهم میلادی، است. نویسندۀ این اثر جاودانی خود از شاهدان عینی اتفاقات و حوادث آن روزگار بوده. تاریخ‌نگاران دیگری مانند آبراهام کرتاتسی،[34] سیمون یروانتسی،[35] خاچاطور جوقایتسی[36] و زاکاریا آگولتسی[37] نیز تاریخ سده‌های هفدهم و هجدهم میلادی را به رشتۀ تحریر درآورده اند اما کتاب داوریژتسی نسبت به آثار دیگر مورخان منبع موثق‌تری محسوب می شود.

(( در بیان جزئیات کوچ ارمنیان، اثر او نسبت به منابع اروپایی و ایرانی بسی غنی‌تر است و بیانگر اطلاعاتی است که مؤلف در جریان تحقیقات دامنه‌دار و سفرهای فراوانش در میان جوامع ارمنی ایران و عثمانی به دست آورده است. به هر حال باید اذعان داشت که او بسی فراتر از یک گزارشگر بی‌علاقه است و نیم قرن پس از وقوع حوادثی که به توصیف آنها می‌پردازد توانسته است گذشته را به صورت منطقی در قالب روایتی منسجم بیان کند)). [38]

آراکل داوریژتسی، به احتمال قوی، در اواخر سدۀ شانزدهم میلادی، در تبریز متولد و به همین دلیل داوریژتسی (تبریزی) نامیده شد. تا زمان به خدمت در آمدن وی در کلیسای مقدس اجمیادزین[39] اطلاعات چندانی از او در دست نیست. وی در کلیسای اجمیادزین به منزلۀ شاگرد جاثلیق پیلیپوس[40] خدمت می‌کرد. لذا جاثلیق به منظور گردآوری اطلاعات و منابعی موثق برای نوشتن کتابش او را به نمایندگی از طرف خود به کشور یونان و شهرهای اصفهان، سباستیا،[41] اورهای،[42] حلب و آنکارا فرستاد.

جاثلیق پیلیپوس در 1651م از داوریژتسی خواست تا وقایع و رخدادهای مربوط به کوچ ارمنیان به دست شاه‌عباس اول صفوی را به رشتۀ تحریر درآورد. داوریژتسی در آن دوران نوجوانی چهارده ـ پانزده ساله بود. لذا می توانست آنچه را که اتفاق افتاده بود کاملاً به یاد آورد. او می‌گوید: (( خودم ویرانی و مرگ هم وطنانم را به دست سربازان شاه شاهد بودم)) (اشاره به سال‌های تبعید ـ1606تا 1609م ـ و رنج و گرسنگی مردم).

داوریژتسی، که مدرس و عضو هیئت علوم مذهبی کلیسای اجمیادزین بود همیشه سعی داشت تا به طریقی از انجام وظیفه ای که جاثلیق بر عهدۀ او نهاده بود شانه خالی کند اما پافشاری‌های مکرر جاثلیق سرانجام او را متقاعد ساخت. چهار سال پس از شروع کار تألیف جاثلیق پیلیپوس وفات یافت و با درگذشت او داوریژتسی از ادامۀ کار دست کشید. پس از گذشت چهار سال جانشین جاثلیق پیلیپوس از داوریژتسی خواست تا کار ناتمام خود را به انجام برساند و بالاخره داوریژتسی در 1662م اثر تاریخی جاودان خود را به اتمام رساند که در 1669م، در زمان حیات خود وی، به چاپ رسید. داوریژتسی در 1670م، در اجمیادزین، وفات یافت.

کتاب تاریخ داوریژتسی در 56 بخش وقایع سیاسی و اوضاع و احوال ارمنستان و ایران را از 1602 ـ 1662م به تفصیل باز می گوید. این اثر نمایان‌گر تاریخ دوران رنج و عذاب، تبعید ارمنیان، توهین به مراجع دینی و کلیسای اجمیادزین مقدس و مختل شدن مراسم دینی دارد و گویای حوادثی است که به دست پادشاهان، فرمانروایان و جاثلیقان وقت در شهرها و روستاها رخ داده.

داوریژتسی در ادبیات ارمنی تبحر داشت و اهل هنر و ادب را نیز به خوبی می‌شناخت. زاکاریا سارگاواگ،[43] تاریخ‌نگار، که از نزدیک با او آشنایی داشت، می‌گوید: (( داوریژتسی تمامی تاریخ‌نگاران را می‌شناخت، آثار آنها را مطالعه کرده بود و حتی نوشتۀ آنها را بسیار منطقی نقد می‌کرد)). [44]

استپانوس لِهاتسی،[45] تاریخ‌نگار هم‌عصر داوریژتسی، نیز دربارۀ داوریژتسی چنین می‌گوید:

(( آن زمان مدرسین علوم دینی با تجربه در اجمیادزین بسیار بودند. آنها خطیب، آشنا به کتاب‌های دینی، دانا و ماهر بودند. یکی از آنها داوریژتسی است. او کسی است که دربارۀ شاهان و اسقف‌ها و پدران روحانی وقت بسیار زیبا، ماهرانه و شایسته اظهار نظر کرده است)) . [46]

اما مسروپ تاغیادیان،[47] تاریخ‌نگار ارمنی، از قلم تند داوریژتسی انتقاد می‌کند. او معتقد است که داوریژتسی بسیار رک و صریح وقایع اتفاق افتاده در زمان کوچاندن ارمنیان به ایران و کارها و اعمال شاه‌ عباس اول صفوی را به نگارش در آورده:

(( داوریژتسی بسیار صحیح و درست برخورد کرده است، چه از نظر ثبت تاریخ وقایع و چه از نظر ثبت اتفاقات و حوادث. او بسیار رک و صریح زد و خوردها، حملات، ویران کردن آبادی‌ها، تار و مار کردن ارمنیان و دور کردن آنها از خانه و کاشانه‌هایشان را نوشته است. ولی گاه ممکن است در میان این برخوردها اعمال مثبت و نیک هم مشاهده شود که شاید از معدود شاهانی این اعمال نیک سر زده باشد)). [48]

در رد و تکذیب گفته‌های تاغیادیان استپانوس نظریان[49] و قِوُند آلیشان،[50] مورخان ارمنی، طرز تفکر، اعتقادات و نظریات داوریژتسی را تحسین می‌کنند زیرا معتقدند که او صادقانه و با خلوص نیت با حوادث برخورد کرده است.

داوریژتسی دقیق و موشکافانه به وقایع نزدیک شده و آنها را توصیف کرده است چنان که خواننده را در مکان و موقعیت رویدادهای تاریخی قرار می دهد. او خود از شهود عینی وقایع آن روزگار بوده و نه تنها آنچه را که دیده و شنیده به رشتۀ تحریر درآورده بلکه اطلاعاتی را که از دیگر وقایع‌نگاران به دست آورده در تألیف کتاب خود به کار گرفته است.

کتاب تاریخ، اثر آراکل داوریژتسی

زمان برای اجرای برنامه‌ها و آمال شاه، که از قبل طرح‌ریزی شده بود، فرا رسیده بود، زمان باز پس گرفتن سرزمین‌های تحت اشغال ترکیه، سرزمین‌هایی که ایرانیان آنها را (( سرزمین‌های موروثی)) می‌نامیدند. شاه‌عباس اول به مردم سرزمین‌های تحت اشغال، از تبریز تا قفقاز، قول رهایی و آزادی از استعمار داده بود. در 1603م، برای مقابله با ترکیه با لشکری عظیم از اصفهان به سوی رود ارس و سپس به طرف دشت‌های آرارات حرکت کرد. برنامۀ این جنگ از قبل طرح‌ریزی شده بود. زمانی که شاه‌عباس اول به تبریز رسید لشکر ترکیه به سوی ایروان عقب‌ نشست. شاه‌عباس با سپاه عظیم خود از مسیر دشت آرارات به سوی ایروان حرکت کرد. او در اندیشۀ آن نبود که سپاهیانش با لشکریان ترکیه درگیر شوند. شاه به محض رسیدن به ایروان آن را به تصرف خود در آورد که این اشغال هفت ماه به طول انجامید. پس از تصرف ایروان، سپاهیان شاه از ادامۀ مسیر بازایستادند، عقب نشستند و در ضمن عقب‌نشینی تمامی آنچه را در مسیر برگشت وجود داشت ویران کردند، شهرها و دهکده‌ها را به آتش کشیدند و تمام انبارهای آذوقه و مهمات را همراه خود ‌بردند.

((شهرها و روستاها را خالی از سکنه می‌کنند، زیرا شاه می‌دانست که به دنبال او سپاه ترکیه پیش روی خواهد کرد، در آن زمان با شهرهای خالی از سکنه و ویران شده روبه‌رو خواهند شد)). [51]

طبق روایت شاهدان عینی این نواحی جزو مناطق پرجمعیت ارمنستان بوده. در تاریخ ارمنیان، از این روزها، همواره به تلخی یاد ‌شده. زیرا سکنۀ شهرها و دهکده‌ها با زور و تهدید به مرگ، بدون هیچ توشه‌ای، مجبور به مهاجرت شده اند که عده ای از این مهاجران در بین راه از گرسنگی، بیماری و ضعف جسمانی تلف شدند. اوج مصیبت زمانی بود که مهاجران می‌بایست از رود ارس می‌گذشتند.

(( در سال 1604م، به دستور شاه، بسیاری از روستاها و آبادی‌ها و شهرهای ارمنستان با خاک یکسان شدند و حدود سیصد و پنجاه هزار نفر از ارمنیان ساکن با جبر و زور به داخل ایران مهاجرت داده شدند. هنگام عبور از رود ارس، به دلیل فقدان پل و امکانات گذر از آب، بسیاری از کودکان و سالخوردگان ارمنی در آب غرق شدند و یا آنکه زیر ضربات شلاق‌ها و سرنیزه‌های سربازان شاه جان باختند)). [52]

بدین نحو، برنامۀ از قبل طرح‌ریزی شدۀ شاه تحقق پیدا کرد. رویدادهای مربوط به تبعید ارمنیان، به زور اسلحه به ایران، در صفحات تاریخ ارمنیان منعکس شده است. لورِتا دانغیان، تاریخ‌نگار، در این باره می‌گوید:

(( به این ترتیب، جنگ‌های ایران و عثمانی در سدۀ هفدهم، مانند دیگر جنگ‌ها، برای مردم سرزمین‌های قفقاز توأم با خونریزی، ویرانی، قحطی، تبعید و تاراج اموال بوده است)) . [53]

مسبب اصلی جنگ‌های ایران و عثمانی در سدۀ شانزدهم میلادی ترکیۀ عثمانی بود. طبق عهدنامۀ 1555م، آماسیا،[54] آذربایجان، استان‌های شرقی گرجستان و ارمنستان به ایران می‌رسید اما دولت عثمانی، که این امر برایش قابل هضم نبود، با استفاده از ضعف داخلی ایران به آن حمله کرد. این تجاوز برای ایران بسیار گران تمام شد. جنگ با توافق دو طرف پایان یافت و سرزمین‌های قفقاز و آذربایجان (به غیر از قرا‌داغ، اردبیل، تالش، کردستان و لرستان) به عثمانی‌ها رسید. از عواقب این توافق،‌ جنگ‌های ایران و عثمانی در ابتدای سدۀ هفدهم میلادی بود و طبق معمول همیشه ارمنستان و آذربایجان مرکز این جنگ‌ها بودند که به همراه خود خونریزی، ویرانی، تبعید و قحطی را برای ساکنان این مناطق به ارمغان می‌آوردند. البته در کنار همۀ این بدبختی‌ها از نظر سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ضربۀ سختی به این مناطق وارد می‌شد.

استقرار ارمنیان در ایران از اهداف از پیش‌تعیین شدۀ شاه عباس برای آبادانی و پیشرفت کشور، مخصوصاً، پایتخت چه از نظر اقتصادی و چه از نظر سیاسی و فرهنگی بود. جمعیت تبعید شده به ایران تقریباً نیمی از سکنۀ شهرهای ارمنستان را تشکیل می داد. به این ترتیب، (( بیشتر اراضی قابل سکنه ارمنستان خالی از سکنه شد)). [55]

ارمنیان پس از رسیدن به مرز ایران به طرف اصفهان هدایت شدند. عدۀ زیادی در جلفای اصفهان و بقیه در شهرهای دیگر مانند شیراز، تبریز، تهران و گرگان پراکنده شدند. (( شاه‌عباس عده‌ای را در کنار زاینده‌رود در اصفهان سکنا داد. از زمین‌های مخصوص دربار به عده‌ای از ارمنیان جلفا اهدا کرد و عدۀ دیگری هم اقدام به خرید زمین کردند)). [56]

ارمنیان خیلی زود جلفای نو را بنا و آن را آباد کردند. پس از ساخته شدن شهر جمعیت بسیاری از ارمنیان از شهرهای دیگر به طرف شهر جدید آمدند.(( جلفای نو در سدۀ هفدهم میلادی حدود سی هزار نفر جمعیت داشت)). [57]

با گذشت زمان جمعیت جلفا رو به افزایش گذاشت. ارمنیان برای ادارۀ شهر اجازۀ رسمی داشتند و برای شهر خود کلانتر انتخاب می‌کردند. اشخاص تحصیل کرده و واجد شرایط نیز امور مربوط به وکالت و قضاوت را به عهده داشتند. (( طبق فرمان شاه عباس اول هنگام مراجعه ارمنیان به دادگاه، برای حل اختلافات، باید رأی دادگاه به نفع ارمنیان صادر می‌شد)). [58]

عدۀ زیادی از مهاجران از صنعتگران، تجار و معماران بودند. در کتاب تاریخ داوریژتسی بارها به این مطلب بر می‌خوریم:

(( شاه‌عباس، که نیک دریافته بود ارمنیان قوم تاجرپیشه و صنعتگر و حتی کشاورزان خوبی هستند و وجود آنها در بهبود هر چه بیشتر اقتصاد ایران مؤثر خواهد بود، در جهت پیشبرد امور زندگی آنها از هیچ کمکی دریغ نکرد و در جهت بهبود اوضاعشان امتیازات خاصی نیز به آنها اعطا نمود)). [59]

سدۀ هفدهم میلادی اوج شکوفایی صنعت، تجارت و معماری در شهرهای ایران، مخصوصاً، اصفهان، تبریز، اردبیل، قزوین، شیراز، لار، همدان، یزد، کرمان و کاشان بود. شاه برای توفیق در مقاصد شخصی خود و رشد تجارت در کشور به تجار ارمنی اجازۀ رسمی داد تا بتوانند به راحتی به امور مربوطه بپردازند. (( تجار دائماً در بین کشورهای مختلف، خصوصاً، کشورهای اروپایی در رفت و آمد بودند و انواع و اقسام کالاهای تجاری و مصرفی را به ایران وارد می‌نمودند. تجار ارمنی در پایتخت یعنی اصفهان بازار خاصی داشتند که از ضلع غربی میدان نقش جهان وارد آن می‌گردیدند. در تجارتخانه‌های این بازار، تجار ارمنی بیشتر پارچه‌های ماهوت انگلیسی و هلندی و پارچه‌های ارغوانی ونیزی و سایر اجناس اروپایی را که باب سلیقۀ ایرانیان بود می‌فروختند)). [60]

آندرانیک هوویان نیز دربارۀ تجارت ارمنیان می‌نویسد:

(( شاه‌عباس برای صدور ابریشم ایران از بازرگانان ارمنی استفاده می‌کرد. ارمنیان جلفا در کار توسعه تجارت نقش مهمی داشتند)). [61]

شاه‌عباس اول صفوی به منظور پایبندی مهاجران ارمنی به ایران، دلگرمی بیشتر آنان و همچنین ایجاد روابط با مسیحیان کشورهای دیگر همواره به مهربانی با ارمنیان برخورد می‌کرد، شرایط مناسب را برای زندگی ایده ال فراهم می‌ساخت و به حمایت و پشتیبانی از آنها بر می‌خاست. با کسب اجازه از شاه ارمنیان جلفا اقدام به ساخت کلیساها کردند. به عقیدۀ داوریژتسی یکی از عوامل بسیار مهمی که سبب پایبندی ارمنیان در ایران شد اجازۀ ساخت کلیسا و انجام مراسم مذهبی بود. آنان (( در همه جای جلفا، حتی در روستاها…، کلیساهای بزرگ ساختند)). [62]

طبق روایت تاریخ‌نگاری روسی تعداد کلیساها در سدۀ بیستم میلادی به بیش از بیست کلیسا می‌رسید. [63] بسیاری از منابع موثقی که داوریژتسی به آنها دست یافته حکایت از آن دارند که شاه‌عباس، شخصاً، در مراسم مذهبی و جشن‌های ارمنیان شرکت می‌کرده و حتی در به موقع انجام گرفتن این مراسم نظارت داشته است. [64]

مراجع دینی و مذهبی ایران نسبت به این برخوردهای شاه و حمایت‌های او از ارمنیان معترض بودند. طبق روایت داوریژتسی شاه به اعتراضات مراجع دینی و مذهبی چنین پاسخ می‌دهد:

(( به آن چه از من سر می‌زند معترض نباشید. هزینه‌هایی که در این راه صرف شده است، تمام کوشش و فعالیت من برای مستقر کردن و نگهداری آنها در اینجا، فقط، برای رونق بخشیدن به امور سیاسی، تجارت، امور اقتصادی و فرهنگی و همچنین افزودن به جمعیت کشور است)). [65]

(( شاردِن، منتفذترین مؤلف سدۀ هفدهم میلادی، نیز به ستایشگران شاه‌عباس می‌پیوندد و اظهار می‌دارد که شاه‌عباس از روی عمد و اختیار لشکرکشی کرد تا تمامی جمعیت ارمنیان را کوچ دهد زیرا وی در آن زمان علاقۀ فراوانی به ترویج تجارت ایران داشت. در اواخر سدۀ هفدهم، مؤلفان اروپایی روایتی را دربارۀ علل کوچاندن ارمنیان نقل می‌کنند که با تصورشان از شاه‌عباس مطابقت داشت و در آن بر نقشۀ دقیق عملیات رزمی شاه‌عباس، اهداف دراز مدت او در زمینۀ تقویت دفاعی و توسعه منابع اقتصادی ایران تأکید می‌شد)). [66]

داوریژتسی، به درستی وقایع رخ داده را بدون هیچ کم و کاست ثبت کرده و سیاستی را که شاه‌عباس اول برای نگهداری ارمنیان به کار گرفته بسیار موشکافانه و با جزئیات کامل بیان داشته است. او، به منزلۀ روحانی و تاریخ‌نگار، رویدادها را بررسی کرده و آنچه را که دیده و شنیده، صادقانه، به رشتۀ تحریر درآورده است. او معتقد بود:

(( مهربانی‌ها و ملاطفت‌های شاه در برابر روحانیان و مراجع دینی مسیحی، اجازۀ ساخت کلیساها، مدارس و بناهای شخصی، آزادی تجارت و غیره نمی‌توانست مدت زمانی طولانی ادامه داشته باشد. شاه از ابتدای امر در فکر تغییر مذهب این مردم بود ولی برای به نتیجه رسیدن باید ابتدا نظر آنها را به خود و کشورش جلب می‌کرد)). [67]

شاه برای مسلمان کردن ارمنیان مسیحی جلفا و دیگر شهرها تمامی راه‌ها و سیاست‌های موجود را امتحان کرد. داوریژتسی در تاریخ خود می‌نویسد:

(( در 1608م، مردم برای مقابله با تغییر مذهب و افکار شاه در موقعیت بسیار دشواری قرار گرفته بودند. عده‌ای از نظر مالی در مضیقه بودند. شاه از این فرصت استفاده کرد. به آنها قول مساعدت مالی داد. آنها می‌بایست این مساعدت را بعد از سه سال باز پرداخت می‌کردند. در غیر این صورت، باید مسلمان می‌شدند و مذهب شیعه را می‌پذیرفتند یا فرزندان خود را به منزلۀ خادمان شاه به دربار می‌فرستادند)). [68]

شاه به منظور رسیدن به این هدف خراج سنگینی برای ارمنیان تعیین کرد. کسانی که در موقعیت مالی مناسبی قرار نداشتند قادر به پرداخت این خراج‌ها نبودند و در نتیجه باید تابع فرمان و دستور شاه می‌شدند و تغییر مذهب می‌دادند. لِئو، تاریخ‌نگار ارمنی، می‌نویسد:

(( این خراج‌ها نوعی عهد و پیمان بین مسلمانان و غیر مسلمانان بود)). [69]

کسانی که مذهب شیعه را می‌پذیرفتند در صورت ارتکاب جرم یا اعمال خلاف بخشیده می‌شدند. به این ترتیب، شاه تمامی راه‌ها و ابتکارات را به کار می‌برد تا شاید بتواند تعداد بیشتری از ارمنیان را از مسیحیت بازگرداند ولی با همۀ اینها، در ایران اسلامی، ادیان مسیحی، زرتشتی و یهودی پیروانی داشته و دارند.

ارمنیان ساکن جلفا با گذشت زمان با پیشرفت‌های علمی و فرهنگی کشورهای اروپایی آشنایی یافتند. در 1636م، اولین چاپخانه در جلفا به دست خاچاطور جوقایتسی[70] تأسیس شد. با بودن چاپخانه امکان چاپ کتاب‌های علمی، فرهنگی، مذهبی و غیره بیشتر شد و در پی آن، مسائل فرهنگی، علمی، مذهبی و غیره نیز پیشرفت کرد.

(( مدارس، کلیساها، نمازخانه‌ها و انجمن‌های مهاجران ارمنی سبب انتقال فرهنگ ارمنی به این منطقه گردید به طوری که مجموعه‌های نفیسی از کتاب‌ها و اسناد ارمنی را در آنجا می‌توان یافت. نخستین چاپخانه‌ای که در ایران دایر شد، توسط همین ارمنی‌ها در جلفای اصفهان صورت گرفت)). [71]

هنر مینیاتور و نقاشی روی دیوار، در جلفا، پیشرفت قابل توجهی کرد. از جمله هنرمندان ارمنی، که به این هنر تسلط کامل داشتند، نقاش میناس[72] و نقاش هاکوپ‌جان[73] بودند.

(( از مدرسان کلیسا شخصی به نام مُوسِس،[74] در فلسطین، فن سفیدکردن شمع را آموخته بود. او، به دستور شاه، در باغ تیلیم‌خـان، به مدت هشت مـاه این هنر را به فرخ، قرچاق و بهزاد آموخت)). [75]

کتاب تاریخ با پیشگفتار کوتاه نویسنده شروع می‌شود. ترتیب موضوعات در آن تا حدودی حفظ شده است. رویدادهای نیمۀ اول سدۀ هفدهم میلادی در هشت گفتار اول و اتفاقات مربوط به گرجستان در چهار گفتار بعدی آمده است. به علت حجم انبوه مطالب و وقوع حوادث در مناطق مختلف تنظیم و ترتیب مطالب تا حدودی برای نویسنده دشوار بوده. به همین دلیل، موضوعات در برخی از بخش‌ها تکرار شده اند. اطلاعات و رخدادهای مربوط به ایران، به تفصیل، در بخش‌هایی جداگانه بیان شده است. بخش‌هایی نیز به نوشته‌های دیگر تاریخ‌نگاران اختصاص یافته است. گفتار پنجاه دربارۀ آتش‌سوزی قسطنطنیه و گفتار پنجاه‌‌وسه دربارۀ سنگ‌های قیمتی اطلاعاتی به خواننده می‌دهد.

منابع

 امیری، شهرام. (( وضعیت عمومی ارمنیان اصفهان در عصر شاه صفی اول صفوی))، پیمان. ش 15و 16و 17، بهار،تابستان، پاییز،1380: 78 و84.

(( متن سخنرانی دکتر گارنیک آساطوریان، رئیس مرکز ایران شناسی در قفقاز))، پیمان. ش3 و4،  پاییز و زمستان1375: 13.

مفتاح، الهامه؛ وهاب، ولی. نگاهی به ایران‌شناسی و ایران‌شناسان کشورهای مشترک‌المنافع و قفقاز. تهران: انتشارات بین المللی الهدی، 1372.

نوری زاده، احمد. تاریخ و فرهنگ ارمنستان از آغاز تا امروز. تهران: چشمه، 1376.

هرزیگ، ادموند. ((کوچ ناگزیر ارمنیان))، ترجمۀ شکوه السادات اعرابی هاشمی. پیمان. ش 9 و10، بهار 1379: 28 و29.

هوویان، آندرانیک. ارمنیان ایران. تهران: هرمس،1380.

Daneghian, Loreta. Arakel Davrijetsu yerkə vorpes Sefeyan Irani XVII dari patmoutyan skzbnaghbyour,yerevan: [s.n.], 1978.

Davrijetsi, Arakel. patmoutyoun,yerevan: [s.n.], 1988.

Khmbagrakan Ashkhatank, Hay Mshakouyti Nshanavor Gortsichner V-XVII Darer. Yerevan: [s.n.], 1976.

Mesrop Taghyadian. Patmoutyoun parsits,Kalkate: [s.n.], 1846.

.Yeghishe. Vartan yev hayots patmoutyan masin. yerevan: [s.n.], 1989

پی نوشت ها:

1ـ نوشتارحاضر ادامۀ رسالۀ کارشناسی ارشد آناهید یحیی است که بخش نخست آن، با عنوان ((پیشینۀ ایران شناسی در ارمنستان))، در شمارۀ 52 فصلنامۀ پیمان، ارائه شد. در این بخش، به بررسی شخصیت و آثار یقیشه(سدۀ پنجم میلادی) و آراکل داوریژتسی (سدۀ هفدهم میلادی)، از محققان، تاریخ نگاران و ایران شناسان ارمنی متعلق به دو دورۀ تاریخی مستقل پرداخته شده است.

Yeghishe 2ـ

Mesrop Mashtots 3ـ

Sahak Partev 4ـ

David Anhaght 5ـ

Mambre Vertsanogh 6ـ

Yedesia 7ـ

Mokats 8ـ

Reshtouni 9ـ

10ـ برای اطلاعات بیشتر ر.ک:

Khmbagrakan Ashkhatank, Hay Mshakouyti Nshanavor Gortzichner V-XVII Darer. Yerevan: [s.n.], 1976, p. 578.

11ـ ((متن سخنرانی دکتر گارنیک آساطوریان، رئیس مرکز ایران شناسی در قفقاز))، پیمان، ش3 و4(پاییز و زمستان1375): 13.

Movses Khorenatsi 12ـ

soAgatangegh 13ـ

Pavstos Bouzand 14ـ

Ghazar (Lazar) Parbetsi 15ـ

Grabar 16ـ

Matenadaran 17ـ کتابخانه‌ای در ایروان، پایتخت ارمنستان، که در آن کتاب‌های قدیمی دست‌نویس نگه‌داری می‌شود.

David Yerets Mamikonian 18ـ

Ashkharhabar 19ـ

Ter Minasian 20ـ

Arshakounian 21ـ

Yeghishe. Vartan yev hayots patmoutyan masin(yerevan: [s.n.], 1989), p. 37& 38 22ـ

Aghvan 23ـ از زمان مادها ایرانیان این سرزمین را اران (آذربایجان ماورای ارس) و ارمنی‌ها الوانگ (اغوانک) می نامیدند.

ibid., p.47 24ـ

Ashtishat 25ـ

ibid., p.91.26ـ

Vartan Mamikonian 27ـ

Vasak Siyouni 28ـ

Angegh 29ـ

ibid., p.25 30ـ

Avarayr 31ـ

Teghmout 32ـ

Arakel Davrijetsi 33ـ

Abraham Kretatsi 34ـ

Simeon Yervantsi 35ـ

Khachatour Joughayetsi 36ـ

Zakarya Aguletsi 37ـ

38ـ ادموند هرزیگ، (( کوچ ناگزیر ارمنیان))، ترجمۀ شکوه السادات اعرابی هاشمی، پیمان، ش9و10(بهار1379):29.

39ـ اجمیادزین یعنی محل حلول زادۀ یگانه. این کلیسا نخستین کلیسای رسمی دولتی ارمنیان است که در شهر اجمیادزین ارمنستان واقع شده. در 301 م، تیرداد، پادشاه اشکانی ارمنستان، با ایمان آوردن به شریعت مسیح، این دین را به منزلۀ کیش رسمی کشور اعلام کرد. تیرداد و گریگور مقدس، که در خدمت وی بود، کار خود را با ویران کردن آتشکده‌ها و ساختن کلیسا به جای آنها آغاز کردند. بنابراین، کلیسای مرکزی نیز در پایتخت ارمنستان، واقارشابات(Vagharshabat)، ساخته شد.

Pilipos 40ـ

Sebastia 41ـ

Urhay 42ـ

Zakarya Sargavag 43ـ

Arakel Davrijetsi. patmoutyoun(yerevan: [s.n.], 1988), p. 3 &4. 44ـ

Stepanos Lehatsi 45ـ

Arakel Davrijetsi.ibid, p. 6 46ـ

Mesrop Taghyadian 47ـ

Mesrop Taghyadian. Patmoutyoun parsits(Kalkate: [s.n.], 1846), p. 169.48ـ

Stepanos Nazarian 49ـ

Ghevond Alishan 50ـ

Arakel Davrijetsi, ibid., p.43.51ـ

52ـ احمد نوری زاده، تاریخ و فرهنگ ارمنستان از آغاز تا امروز (تهران: چشمه، 1376)، ص 76.

[1]3. Loreta Daneghian, Arakel Davrijetsu yerkə vorpes Sefeyan Irani XVII dari patmoutyan skzbnaghbyour(yerevan: 53ـ

[s.n.], 1978),p.128 & 129.

Amasiya 54ـ

شهری در ترکیۀ کنونی

Davrijetsi, ibid., p. 52& 53.55ـ

Loreta Daneghian, ibid., p.154. 56ـ

ibid., p.155. 57ـ

ibid., p.156. 58ـ

59ـ شهرام امیری. (( وضعیت عمومی ارمنیان اصفهان در عصر شاه صفی اول صفوی))، پیمان، ش 15و 16و 17(بهار،تابستان، پاییز 1380): 78.

60ـ همان، ص 84.

61ـ آندرانیک هوویان، ارمنیان ایران(تهران: هرمس،1380)، ص140.

Davrijetsi, ibid., p. 60. 62ـ

Daneghian,ibid., p.174. 63ـ

Davrijetsi, ibid., p. 62. 64ـ

ibid.65ـ

66ـ ادموند هرزیگ، همان، ص 28.

Davrijetsi, ibid., p. 62& 63.67ـ

ibid., p.65.68ـ

Daneghian, ibid., p.184.69ـ

Khachatour Joughayetsi 70ـ

71ـ الهامه مفتاح، ولی وهاب،نگاهی به ایران‌شناسی و ایران‌شناسان کشورهای مشترک‌المنافع و قفقاز (تهران: انتشارات بین المللی الهدی، 1372)، ص107.

Minas 72ـ

Hakop jan 73ـ

Movses 74ـ

Davrijetsi, ibid., p. 236 ـ 238. 75ـ

فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 53
سال چهاردهم | پاییز 1389 | 232 صفحه
در این شماره می خوانید:

نقش ستاره دنباله دار هالی بر روی سکه های تیگران کبیر

نویسنده: شاهن هوسپیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 53 از زمانی که انسان قادر شد تا وقایع اطراف خود را، چه به صورت نقاشی بر دیوار غارها و چه به شکل حکاکی بر روی سنگ ها، به...

مسروپ تاغیادیان

نویسنده: کلارا آبولیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 53 آثار و نظریات مسروپ تاغیادیان،[2] شاعر، رمان نویس، سخنران و از نویسندگان دوران نوزایی ارمنی در قرن نوزدهم میلادی،...

ویلیام سارویان،ترجمان روحیه یک ملت

نویسنده: ترانه مسکوب فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 53 هفتاد و پنجمین شب از شب های بخارا، که غروب پنجشنبه 7 بهمن 1389ش با همکاری مؤسسه ترجمه و تحقیق هور در محل انجمن فرهنگی...

چرا این گونه شد؟

نویسنده: هاکوپ کاراپنتس / ترجمه: رافی آراکلیانس فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 53 آثار كاراپنتس را نمی توان به خوبی و به راحتی ترجمه كرد، به خصوص وقتی كه واژه ترجمه، نه...

سایه عمر خیام

نویسنده: هاکوپ کاراپنتس / رافی آراکلیانس فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 53 هاکوپ کاراپنتس[1] داستان سایۀ عمر خیام را به زبان ارمنی و در جایی دیگر به زبان انگلیسی نوشته است....

مروری بر آثار ادبی هاکوپ کاراپنتس

نویسنده: لیدا بربریان / ترجمه: آرا اوانسیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 53 بخش اول ((...بدا به حال ملتی که در گذشتگان خود را به یاد ندارد.ما تداوم آنانیم، گذشته و آیندۀ...

هاکوپ کاراپنتس

نویسنده: آزاد ماتیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 53 هاکوپ کاراپنتس در اوت 1925م، در خانواده ای ارمنی، در تبریز، چشم به جهان گشود. در واقع، به این جهان پهناور تبعید شد....

نگاهی به رمان تاریخی ساموِل

نویسنده: هاسمیک خاچاطوریان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 53 ساموِل موفقیت رمان کلاسیک ارمنی است. داستان این رمان مربوط به تاریخ ارمنستان در سال های 364 ـ 400 م است. رافی،...

رافی،پیام آور مبارزات آزادی خواهی ملت ارمنی

نویسنده: هاکوپ کاراپنتس / ترجمه: هاسمیک خاچاطوریان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 53 بیش از صد سال است که اغلب ارمنیان آثار به جامانده از رافی را خوانده و از آن الهام...

رافی،داستان سرای ارمنی

نویسنده: هاسمیک خاچاطوریان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 53 رمان نویس و داستان سرای بزرگ ارمنی، هاکوپ ملیک هاکوپیان، ملقب به رافی، در 1214ش/ 1835م، در روستای پایاجوک، از...

اِدمان آیوازیان،در فراغ یار و دیارش،ایران

نویسنده: هادی سیف فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 53 جمعه 23 مهر 1389ش / 15 اکتبر2010م، نمایشگاهی از آثار مارکو گریگوریان، آغازگر نقاشی مدرن در ایران و همچنین نمونه هایی از...

اِدمان آیوازیان

نویسنده: آرلین وارطانیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 53 اِدمان (ادیک) آیوازیان، هنرمند نقاش و معمار شناخته شدۀ جهانی، در1310ش، در تهران، چشم به جهان گشود. نقاشی را از...

فرانسه،خاستگاه نقاشان مترقی ارمنی

نویسنده: آرپی مانوکیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 53 نقاشان ارمنی و تحولات هنری اروپا (1850 ـ 1950 م) ادبیات، هنر و فرهنگ ملت ارمنی، که در طی چند قرن با تکیه بر مواریث...

تجلیل از بانوی آفتاب ایران،از سوی ستاره شناسی ایران

نویسنده: کارینه داودیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 53 آلنوش طریان، بانوی ستاره شناسی ایران، نامی که در فضای بی کران دانش ایران زمین همواره خواهد درخشید، بانوی اختر...

دکتر آلنوش طریان،مادر ستاره شناسی ایران

نویسنده: استینه جان درمیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 53 زندگی نامه ارمنیان ایران دیر زمانی است که در پهن دشت این کشور بزرگ و باستانی همواره حضوری پررنگ و تأثیرگذار در...

تلاشی برای ادای دین روح اندوهبار

نویسنده: دکتر کارن خانلری فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 53 سال های مابین 2008 ـ 2010م دورۀ حزن انگیز سفرهای بدون بازگشت و غیرمنتظرۀ عزیزان جامعۀ ارمنیان ایران بود: نخست...

مروری بر زندگی و فعالیت های علمی دکتر کارو لوکاس

نویسنده: آرمیک نیکوقوسیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 53 طبق روال هر روز، پس از رسیدن به محل کارم، ابتدا ایمیل های رسیده را بررسی کردم. ایمیلی از یکی از دوستان مشترک، که...

یکسال در فقدان استاد هاراطون داویدیان

نویسنده: آنوشیک ملکی فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 53 (( در حین مصاحبه با بیمار به منظور تسکین آلام بیمار، قابل تحمل کردن دشواری های موجود، تقویت روحیه، امیدواری دادن،...

دکتر هاراطون داویدیان،پدر روان شناسی نوین ایران

نویسنده: ادوارد هاروتونیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 53 هاراطون (هارمیک) داویدیان، در 2 اسفند 1302ش/21 فوریۀ 1924م، در تهران، دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی و...