زندگی سیاسی و دیپلماتیک هوهانس ماسحیان ملقب به عمادالوزاره و مساعدالسلطنه (1864-1931م) را به چند بخش می توان تقسیم کرد که مهم ترین آن حضور ده سالهٔ وی در سفارت ایران در برلن در مقام نفر دوم و سپس وزیر مختاری بود. دورهٔ مهم دیگر دورهٔ وزیر مختاری اوست در لندن از سال 1306 تا 1308 و وزیر مختاری اش در توکیو از تیر 1309 تا آبان1310. زندگی اداری و دیپلماتیک هوهانس خان با خدمت در اداره انطباعات و دارالترجمه دولتی در مقام مترجم آغاز شد. آموزش زبان فرانسه به رجال ایرانی و مترجمی برای مظفرالدین شاه راه را بر ورود او به وزارت امورخارجه گشود و د رمقام رئیس دارالترجمه مشغول به کار شد.[1] وی در بدو کار پس از ورود به وزارت امورخارجه به عمادالوزاره ملقب شد و همراه با سه هیئت فوق العاده ایران در مقام مترجم به دربارهای انگلستان و روسیه سفر کرد[2] 1306ق تا1314 ق/1887م تا1894 م. هوهانس خان در ربیع الاول1316 / اوت 1898 در مقام مسئول امور سفارت امریکا در وزارت امورخارجه منصوب شد.[3] سپس در سال1318 ق. به منظور سامان دهی امور کارمندان وزارت خارجه رییس اداره پرسنلی وزارت امور خارجه شد.[4] در همین سال از سوی دولت آلمان نشان عقاب سرخ – (به وسیلهٔ سفارت آلمان در ایران) – به وی اعطاء شد.[5] او از سال1318 ق تا1324 ق در مقام نایب اول سفارت ایران در برلن در کنار احتشام السلطنه، وزیرمختار ایران، خدمت کرد. اندکی بعد در سال1324 ق/1906م با بازگشت احتشام السلطنه عملاً مسئولیت وزیر مختاری در سفارت ایران در برلن را برعهده داشت.[6] در سال1325 ق/1907م، وزارت امورخارجه به دلیل خدمات ارزندهٔ هوهانس خان عمادالوزاره در سفارت ایران در برلن از محمدعلی شاه درخواست کرد از میان القاب ((مساعدالسلطنه، مقرب الملک، معاضد السلطان)) یک لقب به وی اعطائ تا موجب دلگرمی وی شود و شاه فرمان ((مساعدالسلطنه)) را به همراه نشان شیر و خورشید از درجهٔ اول با حمایل سبز برای وی صادر کرد.[7] یکی از ویژگی های مساعدالسلطنه که در دوران خدمت موجب شد تا در ردیف کارمندان قابل و موجه وزارتخانه محسوب شود حفاظت و پاسداری او از حیثیت اخلاقی سفارت بود که در گزارش های مختلف وی به وزارت امور خارجه منعکس شده است؛ مثلا ً در جایی که یکی از کارکنان سفارت از موقعیت خود سوء استفاده کرده و حیثیت سفارت را به خطر انداخته بود مساعدالسلطنه به شدت با او برخورد کرد و باعث بازگشت وی به ایران شد.[8] احتشام السلطنه دربارهٔ او می نویسد: ((… در مدت مأموریت وزارت خارجه و مأموریت برلن که هوهانس خان از نزدیک با من همکاری داشت و با هم بودیم، به درستی و صحت عمل او را شناخته ام و اعتماد به او داشتم هر کاری به او رجوع می شد به خوبی از عهده انجام آن بر می آمد. هوهانس خان هم بر مرحوم مشیرالدوله (شیخ محسن خان) نفوذ داشت ولی او از رخنه و نفوذ در مزاج وزیر خارجه سوئ استفاده نمی کرد باید از او ممنون بود. ای کاش ایرانیان حقیقی و مسلمانان واقعی ده یک صمیمیت او را داشته و صد یک خدمات او را به مملکت ایران می کردند.)) 5همین گفتار را مهدی بامداد تأیید می کند.[9] مساعدالسلطنه در سال1328 ق/1910م به واسطهٔ مشکلات اقتصادی سفارت ایران در برلن و پرداخت نکردن به موقع بودجه سفارت از سوی دولت و بدهی زیاد تصمیم گرفت به ایران برگردد و از وزارت امور خارجه درخواست کرد که دولت بدهی های سفارت را بپردازد تا او بتواند برلن را ترک کند.[10] او پس از بازگشت به تهران ((چون طرف اعتماد ناصرالملک ابوالقاسم خان نایب السلطنه بود در خدمت او مشغول کار گردید)).[11] چندی بعد، برادر مساعدالسلطنه در صفر1328 ق/1910م در نامه ای انتقادآمیز به وزارت امورخارجهٔ ایران خدمات 25 سالهٔ وی را برشمرد و از تبعیض بین او و دیگر کارکنان وزارت خارجه سخن گفت و از عدم ارتقاء شغلی مساعد السلطنه با وجود لیاقت و توانایی اش انتقاد کرد. او نوشت چگونه است که ((…برخی دیگر که اسم خودشان را به زبان فرانسه نمی توانند بنویسند تا چه رسد به اینکه معرفی مملکتی را بنمایند آنها نیز به توسط واسطه و وسایل مختلفه به ارتقاء درجه و مقامات عالیه رسیدند جز این بیچارهٔ بدبخت…))[12] سی. ماسحیانس این تبعیض را درباره نحوه پرداخت حقوق هم بیان کرده می نویسد: ((بعد از بیست و پنج سال خدمت امروز [سالانه] دارای یک هزار و چهل تومان مواجب است آن هم چهار سال می شود که رنگش را ندیده در صورتی که جناب حصن السلطنه که دو سال است از مدرسه خارج شده و حالیه در سفارت برلن به سمت اتاشه میلیتری برقرار است در صورتی که وجود و عدمش علی السویه است، با این حال آیا انصاف است کسی که دو سال به مأموریتی می رود دارای مقرری و مواجب و ترفیع درجه و غیره بشود [… مساعدالسلطنه] بعد از بیست و پنج سال خدمت در مراجعت از مأموریت یک مختصرخانه و لانه از خود دارا نباشد که به خانه خودش وارد بشود)).[13] مساعدالسلطنه از سال1324 -1328 ق/1906 -1910م یعنی از تاریخ مراجعت احتشام السلطنه به ایران عملاً وزیر مختار ایران در برلن بود اما در این مدت نه از رتبهٔ اداری مناسب برخوردار شد نه حقوق و مواجب خود و سفارت به صورت مرتب به او رسید بدین دلیل درخواست معافیت از خدمت و بازگشت به ایران را کرد و بازگشت. تنها پس از مراجعت او به تهران بود که بالأخره وزارت خارجه به اعتراضات او پاسخ داد و طلب های مالی اش را پرداخت کرد.[14] او در جمادی الثانی1929 ق/1911م رسماً با عنوان وزیر مختار راهی برلن شد.[15] با شروع جنگ جهانی اول، دگرگونی زیادی در اروپا و ایران به وجود آمد. دولت ایران رسماً اعلام بی طرفی کرد اما در پاییز سال1333 ق/1915 م دولت مستوفی الممالک که نامزد دموکرات ها بود زمام امور را به دست گرفت و به دلیل تمایل پنهانی اش به آلمان ها تغییراتی در سیاست داخلی و خارجی ایران به نفع آلمان صورت گرفت. دولت مستوفی الممالک قصد داشت قرارداد اتحادی با دولت آلمان بر ضد روسیه و انگلیس منعقد کند و برای ایجاد و استمرار روابط ویژه نیاز به یک وزیر مختار ((مطمئن)) داشت؛ یعنی کسی که سیاست های شخصی مستوفی الممالک را پیش ببرد.[16] دولت مستوفی الممالک به دولت آلمان دربارهٔ وزیر مختار ارمنی تبارش هشدار داد و دولت آلمان هم از این بابت نگران بود. دولت آلمان به ایران پیشنهاد کرد که مصطفی خان صفائالممالک، وزیر مختار ایران در وین، به جای مساعدالسلطنه منصوب شود اما دولت مستوفی الممالک به صفائالممالک هم اطمینان نداشت. از این رو دموکرات ها به مستوفی الممالک پیشنهاد کردند که حسین قلی خان نواب به منزلهٔ فردی قابل اطمینان به سمت وزیر مختار ایران در برلن منصوب و مسئول مذاکرات اتحاد با آلمان ها شود. اما وزارت خارجهٔ آلمان خواهان عزل مساعدالسلطنه نبود آنان به دولت ایران پیشنهاد دادند که حسین قلی خان نواب فقط مسئول مذاکره با آلمان باشد و مساعدالسلطنه جایش را با صفاء الممالک در وین تعویض کند.[17]اما دولت مستوفی الممالک رسماً در اکتبر1915 م/1333ق حسین قلی خان نواب را در مقام وزیر مختار معرفی کرد.[18] تعویض مساعدالسلطنه بدون اطلاع و به شکلی غیر متعارف صورت گرفت. وی در نامه ای به وزارت امور خارجه بیان کرد اگر برکناری او به دلیل سیاسی هم صورت گرفته باشد نحوهٔ برکناری توهین آمیز بوده است و درخواست می کند بدهی و قروض سفارت سریعاً پرداخت شود تا او بتواند پست سفارت را تحویل دهد.[19] مساعدالسلطنه در نامه ای به وزارت امورخارجه در ربیع الثانی1334/ مارس 1916می نویسد: ((بنده بسیار متعجب شدم که در این وقت جنگ چه چیز دولت علیه را وادار به این تغییر نمود و چه نقضی از بنده دیده شده است…))[20] مساعدالسلطنه از روابط دولت مستوفی الممالک با آلمان ها آگاه نبود و نمی دانست این تغییر ناگهانی به این علت صورت گرفته ولی متوجه بود ضرورتی باعث این تغییر بوده است و می نویسد: ((… اگر هم بر حسب مصلحتی یا ضرورتی تغییر بنده لازم شمرده شده است چرا اقلاً در این باب به خود بنده اطلاعی داده نشده که تدارک حرکت خود را بنمایم و احضار بنده شکل نامطبوعی به هم نرساند و کار از روی ترتیب معمول جاری شود…)).[21] مساعدالسلطنه به وزارت امورخارجهٔ آلمان می رود و از احضار خودش و تعیین حسین قلی خان نواب سؤال می کند. معاون وزارت خارجهٔ آلمان جواب می دهد که از احضار وی بی اطلاع است اما کماکان تا ورود نواب از نظر وزارت خارجهٔ آلمان وزیر مختار شناخته می شود. از آنجایی که در این میان نواب بدون اطلاع مساعدالسلطنه به آلمان رفت و مستقیما ً با مقامات آلمانی وارد مذاکره شد مساعدالسلطنه این اقدام را ناگوار دانست و بلافاصله به وزارت خارجهٔ آلمان رفت و انفصال خود را اعلام کرد. او در نامهٔ خود تذکر می دهد: ((… بعد از ده سال مأموریت در برلن انفصال بنده به این شکل نه تنها اسباب تضییع اعتبار و مقام این بنده گردید بلکه موجب توهین خود دولت علیه که به نمایندهٔ خود بیشتر از این ارج نمی گذارد واقع شد…))[22]. او پیشنهاد وزارت امور خارجهٔ ایران را برای تصدی سفارت ایران در هلند رد کرد و نوشت: ((… بعد از تشکر از این توجه، لازم می دانم عرض کنم که صرف نظر از آنکه اگر خدمات بنده شایستهٔ ترقی نبود، سزاوار تنزل هم نبوده است بعد از این اوضاع ناگوار و خانه خرابی که پیش آمده است قبول هر مأموریتی برای بنده مشکل شده است و تا از طرف اولیای دولت جبران و توجهی نشود چطور ممکن است از عهده خدمت دیگر برآیم…))[23]. اگر چه وزارت امورخارجهٔ ایران در پاسخ به مساعدالسلطنه سعی کرد با توضیحاتی رفع تکدر خاطر او را کند و از وضعیت به وجود آمده ابراز تأثر و تأسف کرد و مسائل پیش آمده را حاصل جنگ عمومی اروپا و اختلال روابط پستی و تلگرافی قلمداد کرد و از او به منزلهٔ خدمت گذاری صدیق و دولت خواه یاد کرده و قول داد با پرداخت حقوق و قروض به جای مانده در سفارت ایران در برلن در رفع مشکلات او اقدام کند[24] ولی در این میان کارگذاری صدیق را از دست داد. ظاهرا ً مساعدالسلطنه بعد از انفصال در لندن، پاریس و وین در رفت و آمد و در تلاش بود که به دولت جدیدالتأسیس ارمنستان خدماتی را ارائه دهد و وزیر مختار دولت ارمنستان در لندن شود که با سقوط دولت ارمنستان فعالیت های او بی نتیجه ماند.[25] بعد از سقوط دولت ارمنستان، مساعدالسلطنه که در وین بود به ترجمهٔ پاره ای از آثار شکسپیر مشغول شد تا آنکه به سمت مترجم هیئت نمایندگی ایران منصوب شد.[26] او در دورهٔ ششم مجلس به نمایندگی از ارامنهٔ جنوب وارد مجلس و از سال1306 تا1308ش وزیر مختار ایران در لندن و از اول تیر 1309 تا مرداد 1310 وزیر مختار ایران در توکیو شد و در 4 آبان1310 / 1931در راه مراجعت به ایران در شهر خاربین درگذشت. به دستور دولت پیکرش به سال 1932 وارد تهران گردید.[27] نامهٔ هُوهانس خان مساعدالسلطنه به وزارت خارجهٔ ایران[28] لندن، 29 ربیع الثانی1334 / 5 مارس1916 به مقام منیع جلیله امور خارجه بعد از اینکه مدت مدیدی از آن وزارت جلیله هیچ تعلیقه و تلگرافی به بنده نمی رسید در اواخر ماه اکتبر گذشته جناب حسین قلی خان نواب بغتتا ً وارد برلن شده و با تلفون اطلاع داد که مأمور سفارت برلن شده است. روز بعد هم به سفارت آمده کاغذی از سفارت پاریس ابراز داشت به این مضمون که وزارت خارجه به ایشان امر نمود که بدون انتظار اعتبارنامه عازم برلن شود و دولت آلمان آگرمان داده و ایشان را خواهد پذیرفت. بنده بسیار متعجب شدم که در این وقت جنگ چه چیز دولت علیه را وادار به این تغییر نمود و چه نقضی از بنده دیده شده است و ثانیا ً اگر هم برحسب مصلحتی یا ضرورتی تغییر بنده لازم شمرده شده است چرا اقلا ً در این باب به خود بنده اطلاعی داده نشده که تدارک حرکت خود را بنمایم و احضار بنده شکل نامطبوعی به هم نرساند و کار از روی ترتیب معمول جاری شود. فوراً، به وزارت خارجه آلمان رفته سؤال کردم که آیا از احضار بنده و تعیین جناب نواب به سفارت برلن اطلاعی دارند یا خیر. معاون وزارت خارجه جواب داد که از احضار شما اطلاعی نداریم ولی در باب مأموریت جناب نواب از ما اگرمان خواسته شده و ما هم قبول کرده ایم ولی تا وقتی که شما احضار نشده اید ما شما را به وزیر مختاری ایران خواهیم شناخت. بنده هم فوراً به آن وزارت جلیله تلگراف کرده استدعای تعیین تکلیف نمودم. بعد از یک هفته انتظار، نه به بنده جوابی رسید و نه اقلاً به جناب نواب در این باب دستورالعملی داده شده که ابلاغ نماید از طرفی جناب نواب کمال اصرار و عجله را داشت که هر چه زودتر به وزیر مختاری شناخته شود و قبل از اطلاع بنده در روز ورود به برلن به وزارت خارجه آلمان رفته داخل در مذاکرات شده بود با وجود این مراتب موقع بنده به قدری ناگوار شد که جز کناره جویی هیچ چاره دیگری ندیدم و به وزارت خارجه رفته انفصال خود را اعلام نمودم. بعد از ده سال مأموریت در برلن، انفصال بنده به این شکل نه تنها اسباب تضییع اعتبار و مقام این بنده گردید بلکه موجب توهین خود دولت علیه که به نماینده خود پیشتر از این عظم[29] نمی گذارد واقع شد. در فرنگستان هیچ تجارت خانه مستخدم خود را بلکه هیچ آقایی نوکر و کنیز خود را به این شکل مرخص نمی کند و افتضاح این امر که برخلاف رسوم دیپلماتیکی تمام دنیاست در برلن به قدری محسوس شد که وزارت خارجه آلمان برای حفظ ظاهر به روزنامجات ابلاغ کرد که چون فلانی به مأموریت دیگری نامزد شده است به این دلیل از برلن منفصل گردید. صرف نظر از این وضع ناگوار نمی دانم وزارت خارجه چه تصور کرد و چرا یک دقیقه در پیش نظر نیاورده که مأموری را که دولت دو سال مقرری او را نپرداخته چگونه می توان بدین قسم از مأموریت خود منفصل کرد خاصه اینکه در این وقت جنگ بنده برای همراهی ایرانیان و متعلمین ایرانی مجبور شده ام مبالغ خطیر از جیب خود اعانت نمایم. اشکال دیگر آنکه به واسطهٔ اجازه مخصوص که آن وزارت جلیله به توسط سفارت پطرزبورغ به بنده داده بودند بنده اجاره خانهٔ سفارت را برای سه سال دیگر تجدید نموده بودم که به حساب دولت باشد(ضمناً عرض می کنم که وقتی این اجازهٔ وزارت جلیله را به جناب نواب ارائه دادم از قبول آن اجاره و اقامت در آن خانه صریحاً امتناع کرد و بنده مجبور شدم مبلغ مهمی برای فسخ آن اجاره به صاحب خانه بپردازم که کار به محاکمات نکشد). در همان روزی که انفصال بنده در روزنامجات منتشر شد، بانکی که از من طلبکار بود حساب خود را فرستاد اظهار داشت که خوب است قبل از حرکت از برلن طلب او پرداخته شود. بنده ناچار شده به توسط سفارت پطرزبورغ به آن وزارت جلیله تلگراف کردم و استدعا نمودم که مقرری عقب افتاده سفارت مرحمت شود و اگر هم تنخواهی موجود نباشد اقلاً به تجارت خانهٔ طومانیاس اطمینان داده شود که ایشان تلگرافاً وجهی به بنده برسانند.در آن تلگراف، عرض کرده بودم که اگر فوراً تنخواهی به بنده نرسد طلب کارها اثاث البیت بنده را توقیف کرده به فروش خواهند رساند و التماس کردم که اولیای دولت به این ضرر و رسوایی بنده و توهین خود دولت علیه راضی نشوند. به این تلگراف هم مثل سایر تلگراف ها هیچ جوابی داده نشد. بعد از اینکه همهٔ چاره ها را بریده و همهٔ راه ها را بر روی خود مسدود دیدم، مجبور شدم اسباب خانه را که به آن همه زحمات و در مدت سنوات عدیده برای رونق سفارت جمع کرده بودم به قیمت های نازل فروخته بلکه آتش زده یک قسمت از قروض خود را بپردازم تا برای بقیه طلبشان مهلتی بدهند و قدری از این اسباب ها را که به هیچ قیمتی نتوانستم بفروشم هنوز هم در همان منزل سفارت باقی گذارده حرکت کردم که از جای دیگر بتوانم اقلاً صدای خود را به طهران برسانم و چون از جاهای دیگر هر چه تلگراف کردم بی جواب ماند برای سهولت مخابره به لندن آمدم. در پاریس، از اخوی تلگرافی رسید به این مضمون که دولت علیه بنده را برای سفارت پاریس معین فرمود و از وزارت خارجهٔ فرانسه اگرمان خواسته شده. است باز تعجب کردم که چرا قبل از وقت به خود بنده اطلاعی داده نشده است. بعد از ورود به لندن تلگرافی رسید که دولت فرانسه بنده را هواخواه آلمان دانسته از دادن اگرمان متعذر شده است. این فقره هم اسباب تعجب بنده گردید که چرا وزارت جلیله در وقت خواستن اگرمان تفصیل انفصال بنده را به وزیر مختار فرانسه به طوری که باید حالی نکرد. از قرار معلوم بنده را ظاهراً برای عدم تمایل به آلمان احضار فرموده اند و حال دولت فرانسه به دلیل تمایل به آلمان تعیین مرا به پاریس قبول نمی نماید و حال آنکه بعد از سال ها خدمت به صداقت باید به اولیای دولت علیه معلوم شده باشد که من هیچ وقت هیچ تمایلی نداشته ام و مسلک واحد بنده اطاعت اوامر دولت و متابعت به رأی آن وزارت جلیله بود و بس. این روزها از مکاتباتی که از طهران رسیده معلوم شد که وزارت خارجه فوراً ایراد دولت فرانسه را به طور سکوت تصدیق نمود. شخص دیگری را نامزد سفارت پاریس نموده اند. از اینکه اولیای دولت صرف نظر از مأموریت بنده کرده اند شکایتی ندارم ولی از اینکه هیچ توجهی در رفع این اشتباه نفرموده اند خیلی متأسف و مأیوس شدم. حالا هم می شنوم که وزارت جلیله خارجه چنان صلاح ندانسته است که بنده را به سفارت هلند مأمور فرماید. بعد از تشکر از این توجه لازم می دانم عرض کنم که صرف نظر از آنکه اگر خدمات بنده شایستهٔ ترقی نبود سزاوار تنزل هم نبوده است. بعد از این اوضاع ناگوار و خانه خرابی که پیش آمده است، قبول هر مأموریتی برای بنده مشکل شده است و تا از طرف اولیای دولت جبران و توجهی نشود چطور ممکن است از عهدهٔ خدمت دیگر برآیم. تصور بفرمایید که از یک طرف آلودگی و قروض در برلن باقی است و از طرف دیگر هر مأموریت جدید موجب مخارج جدید است و برای گرفتن خانه و اسباب خانه و فراهم آوردن بساط جدید مبلغ زیادی لازم خواهد شد و این بی مرحمتی که در حق بنده شده قوهٔ مرا به درجهٔ صفر رسانده است و طاقت تحمل هیچ بار جدیدی باقی نگذارده است. جواب وزارت امور خارجه به مساعدالسلطنه[30] وزارت امورخارجه، اداره کابینه، به تاریخ 16 شهر جمادی اول1334/ 21مارس1916، نمره خصوصی34، به مساعدالسلطنه مرقومه مشروحه جنابعالی که مشتمل بر حوادث پیش آمدهای ناگوار و تضرر و خسارت های بی شمار و ناملایماتی که بر خلاف انتظار نسبت به جناب عالی وارد شده واصل گردید. واقعاً، از این حادثات متصادفه غیرمنتظره که متحمل گشته اید به قدری متأثر و متأسف گردید که فوق آن متصور نمی شود و خیلی اسباب تعجب شد که در آن موقع چه مقتضاتی در نظر متصدیان امر بود و چه مصالحی را تصور فرموده اند که جناب عالی را بی خبر گذارده و این طور موجبات زحمت و تکدیر خاطر جناب عالی فراهم گردیده و به مقام عالی[…][31] رسیده است هیچ محملی نمی توان بر آن قرار داد جز اینکه شاید به واسطه انقلابات و جنگ عمومی اروپا که اسباب اختلال و قطع روابط پستی و تلگرافی شده بود تلگرافات به موقع نرسیده و جناب عالی بی اطلاع مانده اگر هم رسیده است بی هنگام و بی موقع بوده است والا وزارت امور خارجه و اسلاف بنده درین باره متعمد[32] بوده و توهینی از جناب عالی در نظر ندانسته اند و جناب عالی را مستحضر نموده باشند و همچنین در سایر موارد و اگرمان خواستن از دولت فرانسه که بی استحضار جنابعالی شده باز عطف به همان حوادث متقابله و اختلال روابط تلگرافی که اسباب اغفال شده است باید نموده به هر صورت نسبت به جناب عالی ظلم شده و جای خیلی افسوس است و امیدوارم انشاالله در هیئت دولت این فقرات را مطرح و در مقام جبران و ترضیه خاطر شریف برآمده تلافی واقعاتی که به واسطه غفلت سابقین و اختلال روابط تلگرافی حاصل شده به عمل آید و اینکه به واسطه دلتنگی و تکدر خاطر و یأس و کناره جویی از کار و خدمت فرموده اید این عقیده را تصویب می کنم زیرا که دولت مثل جناب عالی که سال های دراز مصدر خدمات مهمه بوده و در دولت خواهی و خیراندیشی جناب عالی اطمینان حاصل کرده امروز باید از تجربیات و اطلاعات و حس کفایت و کاردانی جناب عالی استفاده نماید. جناب عالی هم در مقابل حقوق نعمت دولت نباید از کار و خدمت استنکاف و اعتزال نمایید. اما در انجام دو فقره مطالبی که تقاضا فرموده بودید اولاً در مسلک و پلتیک جناب عالی علاوه بر اینکه بر خود من واضح است که هیچ وقت در مقابل دولت متبوعهٔ خود پلتیک مخصوصی نداشته و همیشه مطیع و دولت خواه بوده اید بر اولیای دولت هم کاملاً این مسئله محقق و مسلم است که جناب عالی جز اطاعت و انقیاد اوامر مقرره و حفظ حقوق و حیثیات دولت علیه هیچ اراده و رائی را از خود در خدمت و مأمورتی که داشته اید مدخلیت نداده و تمایل به هیچ طرفی نداشته اید و اگر بدخواهان القا شبهه هم به دولت فرانسه کرده باشند البته همانجا با سفارت فرانسه مذاکره و به کلی رفع شبهات را نموده که نگرانی خاطر عالی ازین بابت به کلی مرتفع گردد. ثانیا،ً از بابت حقوق جناب عالی چون یک قسمت از اقساط عقب افتاده وجه موراتوریم تخصیص به حقوق معوقه سفارت خانه ها و مأمورین وزارت خارجه شده است و هنوز آن وجه را بانک نداده است مشغول مذاکره و در صدد وصول آن مهم به محض اینکه ترتیب اخذ آن را داده و دریافت شد مبلغی که مخصوص سفارت خانه هاست در همان قدری که سهم سفارت برلن می شود مبلغی از حقوق جناب عالی را حواله داده که زودتر وجه آن رسیده ترمیم خسارات وارده را فرموده رفع آلودگی بشود. منابع: آرشیو وزارت امور خارجه. سال1317 ق. ک28.پ11؛ سال1318.ک7.پ18. سند89 ؛ ک24. پ2. سند69 ؛ سال1325. ک8. پ9. سند35 ؛ سال1326. ک16. پ1. سند 7 و10 ؛ ک50. پ25. سند31 ؛ پ13. سند44 ؛ سال1328. ک14. پ3. سند2؛ ک39. پ6. سند116 ؛ سال1329. ک28. پ1. سند521 ؛ ک13. پ4 ؛ سال1333. ک15. پ2. سند 7 و25 ؛ سال1334. ک16. پ1. سند 2 و3. ایران. 20 ذیحجه1314. بامداد، مهدی. شرح رجال ایران. تهران: زوار،1371، ج1. خاطرات احتشام السلطنه. به کوشش سیدمحمدمهدی موسوی. تهران: زوار،1366. صالحی، عباسعلی. هم میهنان نقش آفرین مسیحی. تهران:] بی نا[،] بی تا[. گرکه، اولریخ. پیش به سوی شرق. ترجمه پرویز صدری. تهران: سیامک،1377، ج1 و2. پی نوشت ها: 1- خاطرات احتشام السلطنه، به کوشش سید محمدمهدی موسوی (تهران: زوار،1366)، ص 393و397. 2- همان، ص398 ؛ روزنامه ایران، نمره915، (20ذیحجه1314)، ص3. 3- آرشیو وزارت امورخارجه سال1317 ق، ک28، پ11. 4- همان، سال1318، ک7، پ18، سند89. 5- همان، سال1318، ک24، پ2، سند69. 6- مهدی بامداد، شرح رجال ایران، (تهران: زوار،1371)، جلد1، ص173 ؛ خاطرات احتشام السلطنه، ص398. 7- آرشیو وزارت امور خارجه، سال1326، ک16، پ1، سند10 ؛ ک50، پ25، سند31 ؛ پ13، سند44. 8- همان، سال1325، ک8، پ9، سند 35 ؛ همان، سال1326، ک16، پ1، سند7. 9- خاطرات احتشام السلطنه، ص399. 10- بامداد، ص174. 11- آرشیو وزارت امور خارجه، سال1328، ک14، پ3، سند2. 12- خاطرات احتشام السلطنه، ص398. 13- آرشیو وزارت امور خارجه، سال1328، ک39، پ6، سند116. 14- همانجا. 15- همان، سال1329، ک28، پ1، سند521. 16- همان، سال1329، ک13، پ4. 17- اولریخ گر که، پیش به سوی شرق، ترجمه پرویز صدری، (تهران: سیامک،1377)، ج1، ص304. 18- همان، ج2، ص730،731. 19- آرشیو وزارت امور خارجه، سال1333، ک15، پ2، سند25. 20- همان، سند7. 21- سال1334، ک16، پ1، سند 2. 22- همانجا.4. همانجا. 23- همانجا. 24- همان، سند3. 25- عباسعلی صالحی،هم میهنان نقش آفرین مسیحی،تهران:[بی نا]،[بی تا]،ص 48 و49 ؛خاطرات احتشام السلطنه، ص399. 26- همان، ص188. 27- صالحی، ص49. 28- آرشیو وزارت امور خارجه، سال1334، ک16، پ1، سند2. 29- شاید باید کلمه ارج گذاشته می شد. 30- همان، سال1334 ق، ک16،پ1، سند3. 31- یک کلمهٔ ناخوانا. 32- یعنی کاری را به عمد انجام دهند. |
فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 34
|