نویسنده: دکتر علی نوراللهی


فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 81

درآمد

در کتاب های تاریخی ای که دربارۀ مشروطه و حوادث آن ‏نگاشته شده، به نام قلعۀ سورچه (شورجه)واقع در روستای سورچه، [1]فراوان بر می خوریم. نام این قلعه با آخرین لحظات حیات یپرم خان، از سرداران بنام دورۀ مشروطیت، ‏گره خورده است. دربارۀ وضعیت این قلعه اطلاعات خاصی در دست نیست. تصاویر چندانی نیز از آن، در کتاب های تاریخی مربوط به این دوران، وجود ندارد. حوادثی که هنگام ‏درگیری نیروهای مجاهد، به فرماندهی یپرم خان، در این قلعه و پیرامون آن رخ داد بر ‏آیندۀ مشروطیت و تاریخ غرب ایران تأثیر بسیار گذاشت. از این رو، ضمن بررسی موقعیت این قلعه، از نظر ‏توپوگرافی و شیوۀ ساخت بنا، به بررسی چگونگی کشته شدن یپرم در این جنگ، بر اساس موقعیت محلی قلعه، خواهیم پرداخت.

در مقالۀ پیش رو، کوشیده ایم مسیر حرکت یپرم خان را از 28 ـ ‏‏29 اردیبهشت 1291ش، یعنی تا زمان به محاصره درآوردن قلعه، بازسازی کنیم و آن را بر روی نقشه نشان دهیم. در بارۀ محل کشته شدن این سردار بزرگ در جنگ سورچه (شورجه) روایت های گوناگونی وجود داردکه هریک با دیگری متفاوت است و هرکدام محل کشته شدن او را بخشی از این قلعه دانسته اند. بنابراین، نخست این روایت ها را ‏با وضعیت قلعه تطبیق داده ایم تا صحت و سقم آنها مشخص شود. سپس، اطلاعات را برروی عکس های هوایی پیاده  کرده ایم. این کار نخستین بار است که صورت می گیرد.

با توجه به اینکه ‏این جنگ نقشی تعیین کننده در آیندۀ مجاهدان داشت و در ادبیات کردی نیز بازتابی وسیع ‏یافت، بخشی از اشعاری را آورده ایم که در قالب چمر و لالایی سروده شده است. در پایان، نیز جمع ‏بندی مختصری ارائه داده ایم.‏

قلعـۀ سورچـه

این قلعه در روستای متروک سورچه (شورجه) از توابع دهستان وینسار قروه، در شمال غرب شهر همدان، و در ‏غرب گردنۀ معروف همه کسی یا پیر ملو در همه کسی و در میان دشت نسبتاً همواری ‏بین شهرستان اسدآباد و قروه کردستان قرار دارد و دارای موقعیت جغرافیایی 48 درجه و 6 دقیقه و 15/46 ثانیه عرض شرقی و 34درجه، 59/ 35 دقیقه و29/33 ثانیه طول شمالی است (شکل1).‏

قلعۀ سورچه (شورجه) از قلعه های اربابی است. در بسیاری از روستاها و نقاط دیگر ایران می ‏توان نمونه هایی از این نوع قلعه ها را مشاهده کرد. قلعه های اربابی غالباً به دست خان ها در میان روستاها یا مناطق تحت نظارت آنان ساخته می شدند و ابعاد نسبتاً بزرگی داشتند.

قلعۀ سورچه (شورجه) مرکز حکومت خان های محلی چاردولی(چرداوری) از ایلات معروف کرد بوده، که در استان های ‏کردستان، همدان، کرمانشاه و آذربایجان غربی پراکنده اند. این قلعه به دستور ولی خان ‏میرپنج، از خان های بنام منطقه، ساخته شد. خان ‏میرپنج نخست قلعه ای در قرا کند داشت. سپس، به این منطقه، ‏روستای سورچه (شورجه)، آمد و دو قلعه به نام قلعۀ بالا (قلعۀ سورچه) و قلعۀ پایین بنا کرد. وی پدر بزرگ ‏آخرین حکمران این قلعه، یعنی عبدالباقی خان چرداوری، ‏ بود. عبدالباقی خان در شورش سالارالدوله (1290ـ ‏‏1291ش)، در مقام یکی فرماندهان وی، نقشی مؤثر در پیروزی های او داشت. [2]او توانست ‏شکستی سنگین به نیروهای دولتی، به فرماندهی فرمانفرما، وارد آورد و مشکلات عدیده ای برای دیگر ‏نیروها، یعنی فداییان و مجاهدان بختیاری، ایجاد کند.‏

این قلعه تا سال 1364ش مسکونی بود اما با مهاجرت ‏ساکنان روستا به شهرهای بزرگ عملاً قلعه و روستای آن متروکه شد. امروزه، بیشتر بخش های ‏این بنا فروریخته و تقریباً، تنها پی ها و بخش هایی از دیوار های آن باقی مانده است. قلعه با ابعاد 61 × ‏‏59 متر، در دو طبقه ساخته شده بود(شکل2). برای دفاع از قلعه در بالای دیوارها و سقف غلام ‏گردشی [3]به عرض 5/1 متر ایجاد کرده بودند تا در صورت هجوم به قلعه به منزلۀ سنگر از آن استفاده کنند. در فواصل معین نیز قلاور [4] برای تیراندازی تعبیه شده بود. این قلعه را، مانند سایر ‏قلعه های اربابی از مصالح بومی یعنی خشت و چینه و لاشه سنگ(در میان بخش های پایین دیوار) ‏ساخته بودند. قطر دیوارهای آن به حدود 5/1 ـ 2 متر می رسید. درنتیجه، به راحتی می توانست در مقابل ‏شلیک  مستقیم توپ های سبک و مسلسل و گلولۀ انواع تفنگ از مدافعان قلعه محافظت کند. به این ‏موضوع در کتاب تاریخ ایل بختیاری، هنگام ذکر وقایع مربوط به قلعۀ سورچه (شورجه) اشاره شده است: ‏

«وقتی رسیدیم به دو هزار قدمی قریه یپرم خان توپ را به برج بسته بود. از برج هم شلیک می کردند و ‏به ورود فرمان داد که سوار بختیاری برای جلوگیری از اردوی مجلل برود که به ایشان [محاصره شدگان ‏در قلعه] ملحق نگردند، تمام سوار هم رسیده بود. ولی در صورتی که برج مزبور از خشت و گل بود به قدر ‏بیست توپ به او زده بود ضرر بقدر ذره ای به او نرسانیده بود». [5]

قلعه دارای بخش های مختلف بود ‏که هر کدام کارکردی جداگانه داشت. در شمال قلعه، برجی بوده که احتمالاً بین شش تا هشت متر ‏ارتفاع و بر کل نواحی اطراف قلعه اشراف داشته است. این برج ‏دارای سه طبقه بوده. بالاترین طبقۀ آن، برای اشراف بر اطراف، سه پنجره یا قلاور (پنجره هایی ‏کوچک جهت تیراندازی) کوچک داشته که بر همۀ جهت ها مشرف بوده اند. امروزه، بر اثر ویرانی و تغییرات بعدی پس از سقوط سورچه (شورجه)، قلاورها دیگر وجود ندارد (شکل3و4).دسترسی به بخش های فوقانی برج از طریق رشته پله هایی از بخش پایین و همچنین، از طبقۀ دوم صورت می گرفته. قطر پلان دایره ای این برج هفت متر ‏بوده که دیواره ای به ضخامت حدود دو متر داشته. هنگام محاصرۀ قلعه، عبدالباقی خان و محمود خان چناری و ‏شخصی به نام عباس سورچه ای [6]در طبقۀ سوم برج پناه گرفته بودند و هرکدام از ‏طریق یکی از قلاورها به بیرون تیراندازی می کردند.‏

در ضلع شمالی قلعه، اسطبل اسب ها و انباری برای نگهداری علوفه وجود داشت. از آنجایی که این اسطبل دارای هفت در بوده به هفت دری ‏نیز مشهور بود. در این اسطبل، احشام دیگری نیز نگهداری می شد(شکل5 و6).‏

بخش مسکونی قلعه یا اندرونی، محل سکونت خانواده و قسمتی از آن نیز مخصوص پذیرایی از مهمانان و برگزاری جلسات مشورتی و گردهمایی های مهم ایلی بود. این ‏بخش نیز دو طبقه داشت. طبقۀ دوم دارای ایوان و مهتابی با ارسی هایی ساده از چوب بود که امروزه اثری از آنها برجای نمانده است. هر یک از اتاق ها با در و پنجره هایی با قاب های قوسی به ‏ایوان باز می شدند. پوشش این بناهای مسکونی با روش تیر ریزی از چوب صنوبر و چنار بوده است. ‏برای پوشش و تزیینات نمای داخلی نیز از گچ استفاده کرده اند (شکل7و8).

بخش سوم، حیاط قلعه بوده ‏که محل برداشت آب در آن قرار داشت. آب قلعه از طریق چاه آب یا قناتی تأمین می شد که مادر چاه آن در شرق قلعه بود. این قلعه تنها یک دروازه در ضلع جنوبی داشت که عرض آن چهار متر بود و ‏با یک در چوبی محکم و سنگین حفاظت می شد.‏

دلایل طولانی شدن سقوط قلعه

دلایل چندی در به درازا کشیدن محاصرۀ قلعۀ سورچه (شورجه) (به مدت یک شبانه روز) مؤثر بودند: اول، دفاع ‏سرسختانۀ مدافعان، که عهد کرده بودند تا آخرین نفس بجنگند. دوم، دیوارهای قلعه و برج سورچه (شورجه) که حدود ‏‏5/1 تا 2 متر ضخامت داشتند و ارتفاع آنها بیش از چهار متر بوده. در نتیجه، توپ های سبک و مسلسل ‏مجاهدان عملاً نمی توانست خدشه ای بر استحکام دیوارهای آن وارد آورد (شکل9و10). سوم، اینکه ‏قلعۀ سورچه (شورجه) تقریباً در دشتی هموار ساخته شده بود و مدافعان دید و اشراف کامل نسبت به اطراف ‏داشتند. تنها، هنگامی که مهمات و فشنگ تمام شد، مجاهدان توانستند خود را به نزدیکی های ‏دیوار قلعه رسانند. چه بسا اگر مهمات کافی داشتند، محاصرۀ قلعه بیشتر به درازا می کشید. یپرم خان نیز ‏احتمالاً، با آگاهی نسبی از وضعیت قلعه، شیوۀ محاصره و گلوله باران از دور را برگزیده بود تا از تلفات مجاهدان جلوگیری شود. ‏

چون شمار کشته شدگان در قلعه و اطراف آن فراوان بود فرمانفرما و خان ها و امرا در مسافتی دور از قلعه به سر می بردند ‏و همان شبانه، به تصویب سران مجاهدان، گریش را به جای یپرم به ریاست مجاهدان ارمنی انتخاب ‏کردند.‏ [7]عکاشه نیز در نوشته های خود شمار کشته ها، از هر دو طرف، را زیاد دانسته و گفته است: «‏از بوی خون زیاد کشته شدگان، که بیش از دویست نفر بودند، نتوانستیم صبح در آنجا ‏بمانیم».‏ [8]

مسیر حرکت مجاهدان ‏

یپرم خان، پس از دریافت مأموریت برای سرکوب سالار الدوله و مقابله با او، در 28 اردیبهشت وارد شورین شد، ‏که روستایی ارمنی نشین بود. در همین تاریخ، برای مقابله با نیروهای مجلل السلطان راهی بهار شد و شب را در آنجا استراحت کرد. از آنجا نیز به همراه نیروهای خود به درۀ همه ‏کسی رسید، که دوازده نفر از نیروهای عبدالباقی خان در گردنۀ معروف آن (پیرملو / همه کسی) سنگر گرفته ‏بودند. با شلیک توپ و مسلسل این سنگر ها ویران شد و جز یک نفر، که خبر را به نیروهای ‏عبدالباقی خان رساند، بقیۀ یازده نفر کشته شدند. پس از عبور از گردنه، نیروهای یپرم با بخشی از سواران جنگجوی ‏تحت امر عبدالباقی خان مواجه شدند و درگیری سختی در دشت همه کسی درگرفت. در این درگیری، نیروهای یپرم خان، با ‏توجه به شیوۀ جنگی برتر و همچنین دارا بودن توپ و مسلسل، موفق به دفع یورش و پراکنده ساختن سواران [9]شدند و به پیشروی ادامه دادند. از آنجا که این نیروها سلاح سنگین نداشتند، پس از این نبرد پراکنده شدند. شماری از آنان به سمت روستای سورچه عقب نشینی کردند و به همراه عبدالباقی خان و شماری از ‏نیروهای او در قلعۀ سورچه (شورجه) پناه گرفتند (شکل11). البته، لازم است یادآوری کنم که چند روز ‏پیش از حمله به قلعه، جهانگیرخان(پسر عمۀ عبدالباقی ‏خان) همۀ زنان و کودکان و اهالی روستا را‏ به جایی امن منتقل کرده بود زیرا احتمال می داد که نیروهای دولتی و مجاهدان دوباره به ‏قلعه حمله کنند. [10]در این زمان، ‏یپرم خان به همراه مجاهدان قلعه را به محاصره درآورد و با مقاومت شدید مدافعان مواجه شد. این در حالی بود که هنوز نیروهای بختیاری به این منطقه نرسیده بودند. راهی که از گردنۀ همه ‏کسی به قلعۀ سورچه (شورجه) منتهی می شود در جنوب قلعه قرار دارد. یپرم خان، برای هدف قراردادن قلعه، به ‏آرایش توپ ها و مسلسل ها پرداخت. نزدیک شدن به قلعه تلفاتی سنگین در پی داشت. بنابراین، او دستور داد که از روی تپه های جنوب، شرق و شمال آن را به توپ ببندند. در جنوب قلعه، دره ای ‏کوچک به صورت شمال شرقی ـ جنوب غربی قرار دارد که نزدیک شدن به این بخش از قلعه را برای ‏نیروهای مجاهد بسیار سخت و ناممکن می ساخت. یپرم شیوۀ جنگی صحیحی برای غلبه بر قلعه نشینان انتخاب ‏کرده بود که بنابر نوشته های تاریخی بسیار مؤثر بوده است(شکل12و13). دربارۀ این بخش از ‏تاریخ این جنگ نوشته ها فراوان و گاه متضاد است. در نتیجه، درک چگونگی اتفاقات روی داده را، در این برهه، دچار ابهام ساخته است.‏

نخستین روایت از این جنگ مربوط به خاطرات یکی از همراهان یپرم خان است که محل کشته شدن وی را در دامنه های ‏اطراف روستا ذکر کرده‏ [11]اما موقعیت دقیق محل حادثه را مشخص نساخته است. چنانچه محل استقرار توپ ها و مسلسل ها را، در تپه های جنوبی قلعه ‏در نظر بگیریم، که یپرم خان به محض رسیدن آنها را در این محل مستقر کرده بود و باتوجه به این نقل قول که می گوید: «پدر جان(یپرم خان) به محض اطلاع از ‏پناه گرفتن عبدالباقی خان در برج از سوی دیگر به آنها نزدیک شد»یپرم ‏خان و همراهانش باید در دامنۀ تپه های ضلع شمالی قلعه تیر خورده باشند. با توجه به اینکه عبدالباقی خان و ‏همراهش، یعنی محمود خان چناری، در این زمان در داخل برج مشغول دفاع بودند و بر دامنه های تپه ‏اشراف کامل داشتند و از موقعیت بهتری نیز برخوردار بودند این روایت به رغم کاستی هایی ‏که دارد، به نظر درست می رسد (شکل14).‏

روایت دیگر از دانشور علوی‏ [12] است که کشته شدن یپرم خان را در بهاربند ‏قلعه، که در زیر برج واقع بوده و از طریق دریچه ای از بالا دانسته است. اسطبل ‏اسب ها و انبارهای قلعه در اطراف برج قرار دارند. در این بخش، فقط فضاها ‏و دخمه های انباری واقع شده و بهاربندی وجود ندارد. برج قلعه نیز در گوشه و انتهای بخش شمالی قلعه ساخته شده نه بر روی دالان ‏یا راهرو. با درنظر گرفتن این نکات، محلی که دانشور برای محل کشته شدن یپرم خان ذکر کرده جای شک دارد (شکل15).‏

روایت سوم روایت اسکندر عکاشه است. وی می نویسد که پس از اجرای دستور یپرم خان، مبنی بر مقابله با نیروهای کمکی ای که به سوی سورچه می آمدند، مشغول استراحت بوده که ‏بهادرالدوله این خبر را به او می دهد. او می گوید که وقتی به قلعه رسیدند پیکر یپرم خان را با درشکه به تهران فرستاده ‏بودند. [13]این روایت، هرچند خود عکاشه می گوید که آن را از زبان دیگران شنیده، پذیرفتنی تر از روایات پیشین است. یپرم خان همواره عملگرایانه و بر اساس نقشه ‏های از پیش تعیین شده و دقیق عمل می کرد. در اینجا، نیز همین شیوه را به کار گرفته بود، یعنی محاصره و ‏گلوله باران کردن قلعه نشینان که مؤثر نیز بود وسبب تحلیل رفتن قوا و مهمات نیروهای ‏داخل قلعه شد و این امکان را برای یپرم خان و افراد وی فراهم ساخت تا بتوانند هر چه بیشتر به دیواره های ‏قلعه و برج نزدیک شوند. یپرم خان نیروهای بختیاری ای را که تازه به آنان ملحق شده بودند برای مقابله با ‏نیروهایی فرستاد که به کمک قلعه نشینان آمده بودند. در واقع، او در حال اجرای ‏شیوه و نقشۀ خود بوده و این نقشه نیز در حال جواب دادن بوده چنان که به مرور صدای ‏گلوله شنیده نمی شد و از قلعه نیز به مجاهدان تقریباً تیراندازی نمی کردند. این امر حاکی از آن است که فشنگ قلعه نشینان تمام شده بوده. نوشته های دانشور [14]و بابا مردوخ درکتاب تاریخ ‏کردستان [15]نیز این موضوع را تأیید می کند.

در این میان، شماری از نیروهای بختیاری، ‏که نگهبان تدارکات بودند، با اقدامات خودسرانه این نقشۀ یپرم را بر هم می ریزند. [16]عکاشه به خوبی به ‏این موضوع اشاره کرده است:

«سوارهای بختیاری که برای محافظت بنه ها با عبدالحسین، که حالا سردار مکرم ‏می باشد، به سن دوازده ساله بود، او هم مانده بود یورش می برند که ده را تصرف کنند. یپرم، که آدم ‏خودخواه و حسودی بود لکن اول مرد جنگی و دلاور بود که ثانی نداشت، دیگ حسادتش به جوش آمد. ‏با چند نفر مجاهد یورش برد پای برج. یک نفر از همراهان را فرمان داد. رفت نزدیک بگوید تسلیم شوید. ‏زدند میان سرش افتاد. خود یپرم خان رفت. تا گفت تسلیم خودش تسلیم مرگ شد. میان دهنش زدند ‏افتاد. اتفاقاً همان فشنگ آخری بود که دیگر نداشتند. تسلیم بی فشنگی خود شدند».‏ [17]

عکاشه در اینجا محل تیر خوردن یپرم خان را پای برج قلعه می داند. عکسی که از محل ‏وقوع این رخداد باقی مانده این نظر را تأیید می کند. این عکس بانو آناهید را در میان مجاهدان در محل کشته شدن یپرم نشان می دهد. در ضمن، این روایت با روایتی که کسروی از زبان یکی از یاران نزدیک ‏یپرم خان، به نقل از روزنامۀ آرشالویس، آورده نیز مطابقت دارد (شکل16و17).

در عکس، در پشت سر افراد ایستاده در کنار دیوارۀ برج ‏و در بالای دیوار، دو نفر با لباس و سربند کردی ایستاده اند. این افراد احتمالاً بخشی از نیروهای ‏متحد عبدالباقی خان در جنگ با نیروهای دولتی، به فرماندهی فرمانفرما، بودند که توانستند شکستی ‏سنگین بر فرمانفرما وارد آورند اما بر اثر اختلافاتی که میان عبدالباقی خان و رؤسای تفنگچیان سنجابی و ‏برخی دیگر بر سر تقسیم غنائم پیش آمد راه خود را از وی جدا کردند و گروهی از آنان به نیروهای ‏دولتی پیوستند (شکل17).‏

این منـابع از آنچه در داخل قلعه و در میان نیروهای مدافع، گذشته هیچ اطلاعاتی به دست نمی دهند اما ‏نوشته های بابا مردوخ و غضنفری و همچنین، منابـع محـلی در این خصـوص مطالبـی نقل کـرده اند حاکـی از پشیـمانی عبـدالباقی خـان و محـمود خان چناری از پناه گرفتن در قلعـه است. [18]در نهایت، محمود خان چنـاری، برای اینکه به اسارت در نیاید، ‏خودکشی کـرد. باقی خان، که تیـر خـورده و زخـمی بود، در برج قلعه تسلیـم حـوادث شد [19]و سپس، به ‏دستور فرمانفـرما به قتل رسید. پس از این واقعه، مجـاهدان کشته شده را به همـدان انتـقال دادند و بر ‏روی تپۀ مصلای امـروزی به خاک سپردند. پیکر عبـدالباقی خان را نیز به قم بردند و در آنجا دفن کردند. مزار این مجاهدان تا چند سال اخیر در غبـاری از فراموشی پوشانده شده ‏بود و کشف اتفـاقی یکی از سنـگ گورها تا حـدودی این غبار را کنار زد. ‏

قلعۀ سورچه در ادبیات محلی

از گرشاسپ خانم، مادر عبدالباقی خان، اشعاری در سوگ فرزندش در قالب لاوه ‏لاوه (لالایی) و در دستگاه چمری باقی مانده است. این اشعار منبعی شد برای شاعران و موسیقی دانان تا این واقعه را ‏به زبان شعر و موسیقی روایت کنند. بر روی سنگ آرامگاه یکی از فرماندهان ارمنی ‏مجاهدان به نام تیرداد چیجیان نیز به غم مادر وی اشاره شده است. او از یاران و همراهان نزدیک یپرم خان بود که در ‏‏6مه1912م/ 29 اردیبهشت 1291ش، در کنار برج سورچه (شورجه) کشته شد. سنگ مزار وی را، پس از کشف در تپۀ مصلای همدان، در ‏کلیسای انجیلی همدان نصب کرده اند. بر روی سنگ مزار او چنین نوشته شده : ‏

مقبرۀ شهید
تیرداد چیجیان که در جنگ سورچه
به تاریخ 6 مه
‏1912 میلادی به شهادت رسید.‏

شهید شدی در غربت. قبری نداری که دوستانت همواره به یادت آورند.

بگذار هرجا بوتۀ گل سرخی هست بلبلان نغمه سرایی کنند برای غم مادرت.

نقش های بالای سنگ  مزار، به خصوص حکاکی اسلحۀ کمری ده تیر، نشان دهندۀ جایگاه وی در گردان ‏مجاهدان در مقام یکی از فرماندهان است (شکل18).‏

شعری که در دستگاه چمر و در مراسم چمری، برای عبدالباقی خان سروده شده چنین است:‏

له کـه‌ل هاته بان توپ و توپ خانه
سه‌ر کـه‌رده‌ی ئردو فرمانفـرمانه

یپـرم هـه‌لا کـی‌رد یارممـی بارن
بـی‌رق مـه‌لت وه‌پـی سـه‌پـارن

‏ بـاقـی وه سـوار ئــه‌سـپ کـالـه‌وه
دایـه وه قـوروان ئـه‌ی منتالـه‌وه

حاشا له ئه‌و روژه ده‌ور شورجه گه‌ریا
ئه‌ودالبـاقی‌خان تیر واران کـه‌ریا

پیشـت دوشمـنان ئه نگریسـه وه
دایـه م وه کـاری راس ریسـه وه

سوقـات ناکـه س گیان شکـاره وه
نـوقـل و نـه واتـی ژار مــاره وه

دمای ئه نگلیـس روس سـگ لانـه
رووای ژاپــون و شیــر ئیـرانــه

ئیـران، ویرانـه ی جـه ور دی وانـه
چـه قـه ل کـردار و خانه رمانـه

درد ژاری مـان لـه ی دیـوانــه وه
سزای هه ر خـذمت تیروارانه وه. [20]

ترجمۀ شعر:‏

از بریدگـی توپ و توپخانه پدیدار شد
سرکـردۀ اردو فـرمانـفـرماسـت

یپرم فریاد زد یارمحمدخان را بیاورید
پرچم ملـت را به دستش دهیـد

باقـی سـوار بـر اسـب روشنـی بــود
مـادرش به قـربان این بچـه شود

دردا، برای آن روزی که شورجه محاصره شد
عبـدالباقـی خان تیـرباران شـد.‏

انگـلیــس پشـت دشـمنـان اســت
دائم در حال توطئه چینی اسـت

سـوغـات ناکـس قـاتل جـان اســت
شیرینی او از زهر مار تلخ تر و کشنده تر است

بعـد از انگلـیس روس های بدذات اند
روبـاه ژاپـن و برای ایـران شیرند

ایران بر اثر ظلم دولت و دیوانیان ویران شده
که مثل کفتار رفتار می کنند و خانه خراب کن است‏

بدبختی و درد ما از این دولت و دیوان است
که سزا و پاداش هر خدمتی را با گلوله باران می دهد.‏

‏ در زیر، بخشی از لالایی ای را آورده ایم که گرشاسپ خانم، مادر عبدالباقی خان، در سوگ فرزندش سروده و ‏سینه به سینه، تا امروز، باقی مانده:‏

رولـه م لاوه و لاوه رولـه ی ناوخـالـم
عــاودل باقــی خــان فـره منـالـم

گـوم گوم تبـل اتیه ی له تـی رانته وه
پـاک اتیـد وه جـه نگ باقی خانه وه

باقـی م هالـه کـول ئه سـپ کـه وه وه
ده سـی هـا دا تیـر نسـم شـه وه وه

دالـگ وه قـوروان ئتی شـان ئو شانـت
خویشه ک وه قوروان دا تیـر لای رانت

دالـگ وه قـوروان قاچـی زینـه گـت
کراس خورشیدی پر له خوینه گت

خـودا بـوکـشی کـور فـرمانـفـرمـان
وه توپ و شه س تیر سه ره لی مان شی وان

چیـمه سـه ن گـری خوینی ریشیایو
له ناو خـوینگه گـوئلـه ریشـیـایـو

یه خـوین کـی یه لـی ره ریـشـیایـه
عاودل باقی خان بی کس کوشیایه

ئه سپـکی باقـی خـان ها لـه زینه وه
یال دمـی بریـا،پـه ل وه خـوینه وه

ئه ی کـاوهـه تا کی نمـک نشناسی
نگ سه ر ته ئیوله ی دوشمن بناسی

خـودا نـکـشی عـاودل مـجـی خـان
بیـوده جی نشین عاودل باقی خان

ترجمۀ شعر:‏

لای لای فـرزنـدم ، فــرزنـد جـوانــم
عبـدالبـاقـی خـان بسیـار کـم سـن و سالـم

صـدای گـوم گـوم طبل از تهران می آید
همـه دارنـد به جـنگ عبـدالباقی خان می آیند

باقی من بر پشت اسب سفیدی سوار است
دستش روی ده تیر و آمادۀ رزم در نیمه ‏شب است

مادر به قربان این شانه و آن شانه ات شود
خـواهـر به قـربـان ده تیـر بغـل رانـت شـود

خـدا پســر فـرمـانـفـرمـا را بــکشـد
کـه بـا تـوپ و مســلســل مـا را آواره کــرد

رفتـم توی سنگـرش خونش ریخته بود
درمـیــان خـونـش گـلولـه هـا افـتـاده بـود

اسـب او زیـن شـده و آمـاده اســت
یال و دمش را بریده اند و آغشته به خون است

ای اسب سفید تا کی نمک نشناسی
چـرا سـر طـویلـۀ دشمـن را نمـی شنـاسـی

خـدا عبـدالمـجیـد خـان را نکشـد
کـه جانشیـن عبـدالبـاقـی خـان می شـود. [21]

جمع بندی

قلعۀ سورچه (شورجه) را رؤسای ایل چرداوری در مسیر راه اصلی همدان به قروه و سنندج، در میان دشتی باز، ساخته بودند. این قلعه بر راه ها و مسیر عبور کاروان ها احاطۀ کامل داشت. شیوۀ ساخت آن از نوع قلعه های اربابی بود و با مصالح در دسترس از قبیل گل و خشت و لاشه سنگ و چوب ‏ساخته شده بود. این قلعه در زمان جنگ  میان نیروهای مجاهدان با نیروهای سالار الدوله به صورت یکی ‏از اصلی ترین و مهم ترین مکان های جنگ در آمد. در نبردهایی که برای تصرف این قلعه صورت گرفت سردار ‏یپرم خان؛ فرماندۀ مجاهدان و شماری دیگر از سران مجاهدان جان خود را از دست دادند. ‏همین موضوع نام این قلعه را در کتب تاریخی آن زمان مطرح ساخته است. در این نبرد، همچنین ‏بسیاری از بزرگان محلی کشته شدند، از جمله عبدالباقی خان چرداوری و محمود خان چناری، که در ‏قلعه محصور شده بودند. در ادبیات شفاهی و همچنین، در ادبیات چمری دربارۀ این ‏جنگ و کشته شدگان نامدار آن و چگونگی تسخیر این قلعه ابیات و اشعاری فراوان باقی مانده که هنوز به ‏مناسبت های گوناگون بازخوانی و بازسازی می شوند.‏

جایگاه تاریخی این قلعه، علاوه بر آنچه اشاره شد، مربوط به حوادث پیش و پس از این وقایع است. ‏نگاهی به این حوادث نشان می دهد نبردی که در این قلعه رخ داد زمینه را برای تحولات بعدی، یعنی فروپاشی و چند دستگی مجاهدان و ارمنیان، که فرمانده خود را در این نبرد از دست داده بودند، فراهم آورد. ‏این نبرد تأثیر بسیاری بر ایلات غرب کشور گذاشت، به گونه ای که پس از آن هیچ گاه نتوانستند به سازمان و هماهنگی پیشین باز گردند. این حوادث از نظر سیاسی نیز هم زمان با تقسیم ایران و حوادث بعدی بود که ‏طی آن نیروهای روس غرب و شمال ایران را به طور کامل به اشغال در آوردند. [22]

پی‌نوشت‌ها:

1- از توابع شهرستان قروۀ استان کردستان است. این روستا در مسیر همدان ـ قروه ـ سنندج قرار دارد. در منابع تاریخی، نام های گوناگونی برای این روستا ذکر شده از جمله شوربچه، شوریجه و سورچه (شورجه) در حالی که نام اصلی این روستا سورچه و سولچه است. اهالی روستا قلعۀ آن را قلای سورچه می نامند.

2- در این زمان تمامی ایلات غرب کشورحتی آنهایی که قبلاً با سالارالدوله جنگیده بودند، بنا به دلایل و مصالحی به وی پیوسته بودند. علاوه بر این، سالار ‏الدوله توانسته بود حمایت روحانیان بانفوذ کرمانشاه و کردستان را نیز کسب کند. در این اوضاع و احوال عبدالباقی خان و برخی دیگر تحت تأثیر جو ‏پیش آمده به حمایت از سالار الدوله بر آمدند.‏

3- راهرو یا ایوانی که به چند اتاق راه داشته باشد.

4- پنجره های ‏کوچکی که برای تیراندازی استفاده می شود.

5- اسکندر عکاشه، (ضیغم‌الدوله)، تاریخ ایل بختیاری (تهران: فرهنگسرا [یساولی]،1365)، ص 628 و 629.

6- گفته شده که چند ساعت قبل از دستگیری عبدالباقی خان و سقوط قلعه این شخص به دستور عبدالباقی خان برای گردآوری نیروهای فراری و شکستن ‏محاصره از قلعه خارج می شود (به نقل از معمرین سورچه).‏

7- نورالله دانشور، تاریخ مشروطه (جنبش وطن پرستان اصفهان و بختیاری) (تهران: کتابخانۀ ‏دانش،1335)، ص110.

8- عکاشه، همان، ص 631.

9- سردستۀ این نیروها شخصی به نام «سید حسین همه کسی» بود. او پس از این شکست به جای پیوستن به عبدالباقی خان به کوه های آلما بلاغ گریخت (به نقل از معمرین سورچه).‏

10- عکاشه نیز به این موضوع اشاره کرده. نک: عکاشه، همان، ص 628. ‏

11- ‏احمدکسروی، تاریخ هجده سالۀ آذربایجان(تهران: امیرکبیر،2537 )، ج2.

12- ‏دانشور، همان، ص 106 و 107.‏

13- عکاشه، همان، ص 629 ـ 631.

14- دانشور، همان، ص 107.

15- ‏محمد مردوخ کردستانی، تاریخ کرد و کردستان و توابع یا تاریخ مردوخ (سنندج: ‏کتاب فروشی غریقی، بی تا)، ص303.

16- شاید دانشور خود جزو این دسته از نیروهای بختیاری بوده که خودسرانه عمل کردند.

17- عکاشه، همان، ص 629.

18- ‏ اسفندیار غضنفری امرایی، تاریخ غضنفری: روزگاران لرستان از آغاز تا عصر پهلوی: پس ‏از عصر مشروطیت، به کوشش اسعد غضنفری و سیدیدالله ستوده (خرم آباد: ‏شاپورخواست، 1393)، ج1، ص678.

19- چگونگی دستگیری عبدالباقی خان نیز مانند کشته شدن یپرم خان به صورت های مختلفی گزارش شده. چنانچه دانشور می نویسد «در حالیکه زخمی شده بود در برج قلعه بود» (دانشور، همان ص108). بابا مردوخ نیز، به نقل از یکی از هم رزمان عبدالباقی خان، محل دستگیری وی را برج قلعه ذکر کرده است (مردوخ، همان، ص303). فرمانفرماییان دستگیری وی را توسط یارمحمدخان در برج قلعه نوشته است (فرمانفرماییان، همان ص51). برخی دیگر از نویسندگان محل دستگیری عبدالباقی خان را در بخش های دیگری از قلعه نوشته اند که جای شک فراوان دارد، از جمله ساکی مهر نوشته که « هنگام دستگیری آن جوان از ترس در خمره یا کندوی آردی پنهان شده بود» (ساکی مهر، همان، ص6). غضنفری نیز می نویسد با سرنیزه کف اسطبل را سوراخ کرده و در اسطبل پنهان شده بود (غضنفری امرایی،همان، ج1، ص 681). با توجه به بنای قلعه و بخش های آن و اینکه باقی خان در زمان دستگیری دستش تیر خورده بود، دستگیری وی در برج قلعه صورت گرفته درست و واقعیت دارد. نوشته های آقای غضنفری و ساکی مهر در مورد فردی چون عبدالباقی خان چرداوری که فردی شناخته شده بوده جای تردید جدی دارد.

20- برگرفته از: نصرت الله فتحی، دیدار همرزم ستارخان (تهران: گوتنبرگ، 1351)، ص 111.

21- محمدباقر نجف‌زاده‌بارفروش، لالایی های ایرانی (تهران: روجا،1376)، ص119 و 120.

22- از آقای اسماعیل خدای وندی که در بررسی و تهیۀ برخی تصاویر این مقاله مرا یاری کردند سپاسگزارم.‏

منابع:

دانشور، نورالله.تاریخ مشروطه (جنبش وطن پرستان اصفهان و بختیاری). تهران:کتابخانۀ ‏دانش، 1335.‏

فتحی، نصرت الله. دیدار همرزم ستارخان. تهران: گوتنبرگ، 1351.‏

«مجموعه تصاویر مبارزان و اسامی شهدای ارمنی شرکت کننده در انقلاب مشروطه ‏ایران». پیمان. س10. ش6. تابستان1385.‏

کسروی، احمد. تاریخ هجده سالۀ آذربایجان. تهران: امیرکبیر،2537، ج2.

عکاشه، اسکندر (ضیغم‌الدوله). تاریخ ایل بختیاری. تهران: فرهنگسرا (یساولی)، 1365.

غضنفری امرایی، اسفندیار.تاریخ غضنفری: روزگاران لرستان از آغاز تا عصر پهلوی: پس ‏از عصر مشروطیت. به کوشش اسعد غضنفری و سیدیدالله ستوده. خرم آباد: ‏شاپورخواست، 1393، ج1.‏

مردوخ کردستانی، محمد. تاریخ کرد و کردستان و توابع یا تاریخ مردوخ. سنندج: ‏کتابفروشی غریقی، [بی تا].‏

نجف‌زاده‌بارفروش، محمدباقر. لالایی های ایرانی. تهران: روجا، 1376.‏

فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 81
سال بیست و یکم | پاییز 1396 | 254 صفحه
در این شماره می خوانید:

قند پارسی در قفقاز نقش زبان پارسی در سیاست خارجی فرهنگی ایران در کشورهای منطقۀ قفقاز جنوبی

نویسنده: میثم مرتضی زاده فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 81 امروزه، روابط بین الملل و سیاست خارجی معانی و گسترۀ وسیع تری نسبت به گذشته های دور یافته است. در گذشته، سیاست...

نمایش در زنجان

نویسنده: مانوئل ماروتیان / ترجمۀ ادوارد هاروطونیانس فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 81 در اواخر 1921م، در تبریز، به فکر افتادیم که یک گروه نمایـش تشکیل دهیم و با اجرای نمایش...

مانوئـل ماروتیـان نمایشنامه نویس، بازیگر و کارگردان تئاتر ‏

نویسنده: ادوارد هاروطونیانس فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 81 مانوئل ماروتیان، بازیگر و کارگردان تئاتر و نمایشنامه‌نویس ارمنی، بنا به نوشتۀ خود در روزی نو از سالی ‏نو و...

خاموشی و اندوه زنی تنها: تحلیلی بر یوا، فیلمی با ارزش های نهفته و والا

نویسنده: دکتر قوام الدین رضوی زاده فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 81 همـان گـونه کـه رباعـی در شـعـر فارسـی تنگ ترین قالب برای بیان مفاهیم است و هـرچـه مفاهیم ژرف تـر و...

از ایران و ارمنستان تا اسکار گفت و گوی اختصاصی فصلنامۀ پیمان با آناهید آباد، نخستین کارگردان زن ایرانی ـ ارمنی

گریگور قضاریان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 81 اشاره سینمای ایران امسال (1396ش) شاهد دو رویداد ‏مهم هنری بود. فیلم های دو بانوی فیلم ساز ایرانی ‏به آکادمی اسکار معرفی...

نقش ارمنیان در شکوفایی اقتصادی امپراتوری عثمانی

نویسنده: آرمیک نیکوقوسیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 81 اشاره در شماره های پیشین فصلنامۀ پیمان، دربارۀ نقش ارمنیان در امپراتوری عثمانی مقالات تحقیقی گوناگونی به چاپ...

بررسی تطبیقی جایگاه اعتقادی کلیسای ارمنی ‏در میان دیگر فرقه  های مسیحی

نویسنده: اعظم تیموری[1] / دکتر حسین حیدری[2] فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 81 اشاره با آنکه نویسندۀ مقاله در نوشتار خود از راهنمایی های کشیش گریگوریس، در بخش روابط عمومی...

کتیبۀ سردار ظفر در میزدج دربارۀ وقایع مشروطه

نویسنده: دکتر علی نوراللهی فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 81 مقدمه کتیبه های پیر غار فارسان، در نزدیکی شهرکرد، از این نظر مهم اند که در آنها به اجمال شرحی از وقایع دوران...

واپسین روزهای حیات یپرم خان و اوضاع غرب ‏ایران (1290-1291ش)‏

نویسنده: سارا علی لو / دکتر علی نوراللهی فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 81 ز مـردن مرا و ترا چـاره نیـستدرنگی تر از مرگ پتیاره نیست چو پیش آمد این روزگار درشتتـرا روی...

نگاهی به آثار و پژوهش های جورج بورنوتیان در حوزۀ مطالعات ارمنی شناسی و قفقاز

نویسنده: دکتر جواد مرشدلو فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 81 دربارۀ  نویسنده جواد مرشدلو دانش آموختۀ دکتری تاریخ از دانشگاه تهران و عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس است....