به پشت هفت کوه و هفت دره پری رویی به قصری خانه دارد، جوانی بر سمند بادپایی به سوی قصر او ره می سپارد.
پری گیسوطلایی جامه زربفت به قصری از طلا بنشسته تنها… چه خوش مادربزرگم قصه می گفت به شب های بلند فصل سرما.
بدین پندار بودم من که روزی نشسته بر سمند بادپایی، روم در جست و جوی نازنینی، پری رو دختری گیسوطلایی.
ولی چون کودکی بگذشت دیدم که آن جانانهٔ رویایی من همانا دختر همسایهٔ ماست، لباس سادهٔ گلدا ر برتن. 1955 م |
فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 34
|