اشاره فرانتز ورفل[1] (1890- 1945)، شاعر و نویسندهٔ اتریشی، آفرینندهٔ رُمان حماسی چهل روز موسی داغ[2] است. اثری ماندگار که به قلم توانای زنده یاد محمد قاضی به فارسی برگردانده شده است.[3](1374ش، انتشارات زرین) ورفل این رُمان را با الهام از واقعیت تاریخی مبارزه و پایداری ساکنان چند آبادی ارمنی نشین بخش ‹‹سوئدیه››[4] استان حلب در امپراتوری عثمانی، در برابر سپاهیان منظم دولتی، پدید آورده است. سوئدیه در ساحل شرقی دریای مدیترانه واقع شده و مشرف بر خلیج اسکندرون است که پس از فروپاشی حکومت عثمانی در قلمرو سوریه قرار گرفته است. در سال1915، هنگامی که موج خشونت و کشتار سراسر شهرها و روستاهای ارمنی نشین امپراتوری عثمانی را فراگرفته بود، اهالی آبادی های سوئدیه، با آگاهی از سرنوشت ناگزیر خود، خانه ها و روستاهای خویش را رها کردند و در بلندی های کوه موسی داغ پناه گرفتند. آنان با بهره گیری از موقعیت مناسب کوه چندین هفته در برابر حملات نیروهای عثمانی مقاومت کردند تا سرانجام دو کشتی جنگی فرانسوی، که برحسب اتفاق در خلیج دور افتادهٔ اسکندرون ظاهر شده بودند، به یاری آنان شتافتند. چهل روز موسی داغ در مدت کوتاهی به زبان های انگلیسی، فرانسوی، ایتالیایی، ارمنی و چندین زبان دیگر ترجمه شد و بازتاب گسترده ای یافت. فرانتز ورفل با آفرینش این اثر توانست مسئلهٔ نژادکشی ارمنیان را که نزدیک به دو دهه پس از وقوع، از سوی قدرتمندان جهان مسکوت مانده بود و به فراموشی سپرده می شد بار دیگر مطرح و عمق فاجعه را در برابر دیدگان جهانیان آشکار کند. |
سال2005، نودمین سالگرد قتل عام ارمنیان است. مسئلهٔ نژادکشی ارمنیان هیچ گاه به اندازهٔ امروز بازتاب گسترده نداشته و این تنها دستاورد و دلگرمی حاصل از تلاش های نودسالهٔ ارمنیان است. در برابر میلیون ها قربانی ارمنی و از دست رفتن سرزمین و اموالشان، دنیا پس از نود سال اندک اندک واقعیت را می شناسد، گو اینکه مقصر اصلی همچنان آن را انکار می کند. می بینیم که جهان در برابر ملت های کوچک و ستمدیده ای که نفعی از آنها انتظار نمی رود چه مایه سنگین دل و بی تفاوت است. اما ارمنیان در این دنیای سنگین دل حامیان و یاران اندیشمندی داشته اند که خود را وقف یاری و نجات آنان و افشای جنایت غیرانسانی ای که نسبت به آنان صورت گرفته و معرفی آن به جهانیان کرده اند. امروز، در سالگرد این مصیبت نودساله، چگونه می توان نام آنان را به یاد نیاورد، به ویژه از یوهانِس لِپس یوس[5]، انسان دوست آلمانی و یاور بزرگ ارمنیان، آرمین وِگنِر[6]، نویسنده و اندیشمند بزرگ آلمانی، آناتول فرانس، نویسندهٔ فرانسوی، فرانتز ورفل، داستان نویس اتریشی، و دیگران یاد نکرد؟ اگر چه ما خود نیز نه تنها در برابر آن قربانیان میلیونی که در برابر نسل گذشته مان، که به گونه ای معجزه آسا از جهنم مرگ نجات یافته بودند، سرافکنده ایم. چرا که در شرایط گوناگون نتوانستیم کابوس ها و مصائب آنان را دستمایهٔ بررسی های علمی و فیلم های تاریخی و مستند قرار دهیم، زبان های از وحشت بند آمدهٔ آنان را بگشاییم و به سخن وا داریم. نتوانستیم… و آن نسل درگذشت و خاطرهٔ تمامی آن وقایع دهشت انگیز را با خود برد. ولی نویسنده ای بیگانه به نام فرانتز ورفل، نه تنها فریاد قربانیان را شنید که سخنگوی بازماندگان نیز شد و با تبدیل آن فریادها و سخنان به واژه هایی مفهوم برای جهانیان داستان تاریخی چهل روز موسی داغ را آفرید، داستانی که سند محکومیت جهان شد. در کنار شواهد و مستندات، بررسی های علمی – تاریخی و پژوهش های مربوط به نژادکشی ارمنیان که در بایگانی های اسناد کشورهای بزرگ نگه داری می شوند و یا انتشار یافته اند این اثر یگانهٔ مستند و هنری از جایگاه ممتازی برخوردار است. اثری که در قالب یک کتاب، تراژدی ارمنیان را به بسیاری از ملت های جهان شناساند. به همین سبب و در این سالگرد به یاد ماندنی نمی توان آفرینندهٔ آن فرانتز ورفل را به خاطر نیاورد. سال 2005 همچنین صد و پانزدهمین سال تولد و شصتمین سال درگذشت این انسان دوست بزرگ است و ارمنیان، همراه با ملت اتریش، با عشق و احترام این سالگردهای ارزشمند و به یاد ماندنی را گرامی می دارند. او بود که دنیا را با جنایت سازمان یافته ای که تاریخ هرگز به خود ندیده بود، آشنا کرد، جنایتی که حکومت ترک های جوان نسبت به ارمنیان مرتکب شد. درپرتو نبوغ این نویسنده بود که روح مبارز ملت ارمنی در برابر بشریت قد علم کرد. او بود که در سفری کوتاه از اتریش به دمشق آثار محو ناشدنی درد خاموشی را که در اعماق چشمان یتیمان ارمنی لانه کرده بود دید، کشتار سنگدلانه ای را که آنان شاهدش بودند با همهٔ وجود احساس کرد و با تبدیل تأثرات روحی خود به کلام حقایقی را به قلم آورد که دنیا را تکان داد. چگونه یک غیر ارمنی، یک بیگانه توانست جنایت بزرگی را که به دقت از چشم جهانیان پنهان نگاه داشته می شد چنین واقع گرایانه آشکار سازد و آن را با احساسی دردآلود و عمیق چنین بی پیرایه معرفی کند؟ چگونه یک اتریشی خونسرد توانست سیمای رنجدیدهٔ ارمنیان را با چنین خونگرمی باز آفرینی کند؟ نوابغ سرزمین ندارند آنان از آنِ تمامی بشریت اند. به همین سبب است که می توانند دردهای بشریت را تحلیل کنند. رنجی را که ملت ارمنی تحمل کرد از آنِ تمامی بشریت است. فرانتز ورفل، شاعر، نمایشنامه نویس و داستان پرداز اتریشی، در پراگ در خانواده ٔ یک صاحب کارگاه تولید دستکش به دنیا آمد. نخستین داستان او دربارهٔ وردی، آهنگساز بزرگ بود. در آغاز جوانی، برای رهایی از فشارهای خانواده، در جست وجوی کار به هامبورگ سفر کرد و در یکی از بنگاه های بندری استخدام شد. ولی چون در ساعات کار مدام مشغول خواندن و سرودن شعر بود به زودی کار خود را از دست داد. در هامبورگ نخستین مجموعهٔ کوچک اشعار عاشقانه اش را منتشر کرد. در آن سال ها، اکسپرسیونیسم در حال شکل گیری بود و ورفل را یکی از آغازگران آن می توان شمرد. ورفل 22 ساله با مجموعهٔ کوچک اشعارش به نام یارِ دنیا در میان خوانندگان آلمانی زبان شهرتی به هم زد. مجموعهٔ ما هستیم در دو جلد، ورود شاعری را به دنیای ادب، که سخن نویی برای گفتن داشت، به طور قطع تثبیت کرد. با آغاز جنگِ دولت اتریش – مجارستان با روسیه، ورفل به خدمت نظام فرا خوانده شد. او که از کودکی مخالف شدت عمل و تنبیه بود از خدمت نظام و از همهٔ مصائب حاصل از جنگ بیزار بود. ورفل به سبب اظهارات ضد جنگ به زندان افتاد، ولی زندان مانع از آن نشد که در آثارش بارها و بارها به این موضوع نپردازد. به توصیهٔ یکی از دوستان، زنان ترویایی اثر اوریپیدِس[7]، تراژدی نویس یونانی را ترجمه کرد. این ترجمه سرآغاز نگارش آثار نمایشنامه ای او شد. نمایشنامه های او به نام های مردی در آینه، خانواده پاسکارِلا، راه جاودانگی و آثار دیگر، یکی پس از دیگری، با موفقیت در شهرهای مختلف اروپا به روی صحنه می رفتند. ورفل دلباختهٔ آلما، همسر گوستاو مالِر[8]، آهنگساز معروف شد. این زن پس از مرگ مالر با مهندس معمار سرشناسی ازدواج کرده بود. آلما با این شرط که ورفل دین یهود را رها کند از همسر دوم جدا شد و با ورفل، که نسبت به دین یهود دلبستگی چندانی نداشت و مسیحیت را ترجیح می داد، پیوند زناشویی بست. آلما پس از ازدواج با ورفل نیز نام خانوادگی همسر اول خود، مالر را حفظ کرد. درتابستان سال1929، ورفل همراه با همسرش آلما به سفری در خاورمیانه رفت. در دمشق، به هنگام بازدید از یک کارگاه فرش بافی، توجهش به گروهی از پسران و دختران نوجوان، افرادی علیل، با چشمان درشت و سیاه اما تهی، افرادی نحیف و سرخورده، جلب شد. به او گفتند که آنان یتیمان ارمنی بازمانده از کشتار سال 1915 هستند. ورفل فوراً به یاد آورد که در آن سال ها، هنگامی که در ‹‹دفتر گزارش های نظامی›› کار می کرد، همواره در زمینهٔ کشتار ارمنیان مطالبی را می خواند و ناگهان ارقام و حوادث دهشتناکی که خوانده بود و به نظر غیر واقعی می رسیدند در هیبت دلخراش این نوجوانان در برابر چشم هایش ظاهر شدند. چهره های آنان چنان تأژیر عمیقی در او بر جای نهادند، چنان متأثر شد که بلا فاصله دربارهٔ ارمنی ها به پرس وجو پرداخت. همانجا، در دمشق، از ماجرای پنج هزار ارمنی اطلاع یافت که در اقدامی متهورانه بر فراز کوه موسی داغ به دفاع از خود پرداخته و سرانجام به یاری رزمناوهای فرانسوی نجات یافته بودند. پس از بازگشت به اتریش، به دیدار کاردار فرانسه، کُنت گلوزِل، شتافت و از او در بارهٔ نژادکشی ارمنیان جویا شد. گلوزل انبوهی از گزارش های فرانسویان را دربارهٔ جنایت بزرگ حکومت ترک های جوان و نیز دربارهٔ مبارزهٔ تدافعی ‹‹موسی داغ›› و اقدامات نجات دهندهٔ کشتی های فرانسوی در اختیار ورفل گذاشت. ورفل برآن شده بود تا این نخستین نژادکشی تاریخ را دستمایهٔ داستانی کند و از آن طریق یاد قربانیان بی گناه را جاودان سازد. نام داستان را نیز برگزیده بود: ‹‹موسی داغ››، نامی که از ارمنی های محلی شنیده بود. تأثرات ورفل در سفر دمشق او را رها نمی کرد. او به بازدید از حوزهٔ مذهبی ‹‹مخیتاریان››[9] در وین رفت. با پدر روحانی، هابُزیان[10]، دیدار کرد و قصد خود را مبنی بر نگارش داستان با موضوع قتل عام ارمنیان با او درمیان گذاشت. پدر روحانی او را ترغیب کرد و کلیهٔ اسناد موجود در حوزه را در اختیار نویسنده گذاشت. ورفل با یادداشت های پدر روحانی، تیگران آندره آسیان[11]، که از شاهدان عینی آن مبارزهٔ تدافعی بود، و نیز با یادداشت های چهرهٔ اصلی مبارزه، مووسِس ترگالوستیان[12]، آشنا شد و بر اساس آنها رُمان خود را آفرید. آشنایی ورفل با نژادکشی ارمنیان از طریق مستندات لِپسیوس ادامه یافت. دربارهٔ جزئیات جنگ جهانی اول و نیز دربارهٔ تاریخ ارمنیان به طور اعم، مطالعات بسیاری کرد. حتی، در زمینهٔ جزئیات مردم شناسی و جغرافیایی نواحی اسکندرون و سوئدیه، شرایط اقلیمی آناتولی و میزان و شدت باران ها و بادها در آن سال و ماه به بررسی پرداخت و تا نوامبر سال 1933 بی وقفه بر روی رُمان کار کرد. ورفل، اگرچه نویسنده ای صاحب نام بود، ولی به سبب یهودی بودنش، اس اس ها پیروان هیتلر در آلمان، آثارش را به آتش می کشیدند، اما دغدغهٔ ورفل بیشتر متوجه انتشار کتاب تازه اش ‹‹موسی داغ›› بود. شب و روز، روزانه بیست ساعت با چنان شیفتگی روی این اثر کار می کرد که اغلب همراه با توصیف وقایع، خود احساس بیماری می کرد. معمولا ً دور از محیط خانه به نوشتن می پرداخت چرا که همسرش اغلب مهمانی هایی در منزل به راه می انداخت. بدون استراحت یکسره کار می کرد و فقط به نوشیدن قهوه وکشیدن مرتب سیگار بسنده می کرد. در آن روزها به آلما نوشت: ‹‹مغزم نیازمند کافئین و نیکوتین است تا این کار را به پایان برسانم». در آن ماهها، جوّ سیاسی در حال گداختن بود. در سراسر شهر، شعارهای ضد یهود پخش و به دیوارها چسبانده می شد. در همان زمان بود که در آخر نوامبر 1933 کتاب ورفل به نام چهل روز موسی داغ انتشار یافت. موفقیت آن دور از انتظار بود. در روزهای بحرانی تعقیب یهودیان اثر تازهٔ نویسنده، حتی بدون تبلیغات به سرعت زیاد در آلمان، اتریش، سوئیس و چکسلواکی نایاب شد. کتاب به چاپ دوم رسید. موفقیت بی مانند کتاب فعالان سیاسی ترکیه را بر آن داشت تا همهٔ قدرت خود را به کار گیرند و کتاب را ممنوع کنند. به زودی کتاب در سراسر آلمان ممنوع و اعلام شد که این اثر ‹‹امنیت ملت آلمان›› را به مخاطره می اندازد. توقیف کتاب ضربهٔ سنگینی برای ورفل بود. در نامه ای به مادرِ همسرش چنین نوشت: ‹‹بهترین سال های عمرم را، بدون آرامش، برای آفرینش ادبیات واقعی صرف کرده ام و اکنون بر ویرانه های وجود خود ایستاده ام. مگرنه آنکه من نویسندهٔ آلمانی هستم، اما اکنون… افسوس…». در سال1935، ورفل برای افتتاح نمایش ‹‹راه جاودانگی›› خود به آمریکا دعوت شد. با شگفتی متوجه شد که در آمریکا نویسنده ای صاحب شهرت و اعتبار است. آخرین کتاب او، چهل روز موسی داغ، به عنوان بهترین کتاب سال، با شمارگان 150 هزار به فروش رفته بود. سازمان ها وانجمن های ارمنیان، یکی پس از دیگری، او را به مراسم نکوداشت و صرف شام دعوت می کردند. او را ‹‹یار بزرگ ارمنیان›› می نامیدند، یاری که خداوند او را به مثابهٔ یک سخنگو فرستاده بود. آنان می گفتند که تا آن زمان هیچ کس نتوانسته تألمات روحی ارمنیان را چنان که او در کتاب بی همتای خود توصیف کرده است بازگو کند و ورفل از اظهارات و الطاف بی پایان ارمنیان احساس دلگرمی و خوشنودی می کرد. در سال1936، از آمریکا به فرانسه برگشت. در فرانسه ارمنیان از او استقبال شایسته تری کردند. ارمنیان فرانسه، ورفل را ‹‹قهرمان ملت ارمنی›› می نامیدند و پی درپی به افتخار او شب های گرامی داشت برپا می کردند و به تجلیل از ورفل و ملت فرانسه می پرداختند. در یکی از این مراسم دارتیک دو فورنه، دریاسالار رزمناو ژاندارک، نیز که از نجات دهندگان ارمنیان موسی داغ بود حضور داشت. در سال1938، ارتش هیتلر اتریش را تصرف کرد. تعقیب یهودیان از خطوط اصلی سیاست او به شمار می رفت. ورفل به اتفاق همسرش از اتریش گریخت و پس از نزدیک به یک سال سرگردانی در شهرهای مختلف اروپا در فرانسه مستقر شد و با مقالات و سخنرانی های ضد فاشیستی به مبارزه با نظام هیتلری پرداخت. ولی آلمان به زودی فرانسه را نیز تسخیر کرد. ورفل دچار تألمات شدید روحی و مشکلات جسمی شد. سلامتش به خطر افتاد و اغلب گرفتار بحران های قلبی می شد. با وجود ضعف جسمانی به سختی پیاده از مرز فرانسه در کوه های پیرنه گذشت و با ورود به اسپانیا نجات یافت. در سال 1940 روانهٔ آمریکا شد. ابتدا در نیویورک و سپس در لوس آنجلس اقامت گزید و تا پایان عمر، در سال 1945 در همین شهر به سر برد. ورفل در 55 سالگی، در حالی که برروی کتاب اشعار خود کار می کرد، چشم از جهان فرو بست. سی سال بعد، در سال 1975 پیکر نویسندهٔ بزرگ به وین انتقال یافت و در خاک میهن آرام گرفت. ارمنیان قدرشناس نیز در این اقدام شرکت کردند. نام ورفل برای یکایک ارمنیان گرامی و ارزشمند است زیرا او اثری آفریده که نه تنها پایمردی پنج هزار ارمنی، که یاد قربانیان میلیونی ارمنیان را جاودانه ساخته است. گراکان تِرت (نامهٔ ادبی) ایروان، 15 آوریل2005 م پی نوشت ها: 1- Franz Werfel 2- Die vierzig Tage des Musa Dagh 3- در شمارهٔ 31 فصلنامهٔ پیمان مطلبی در معرفی این کتاب و ترجمهٔ فارسی آن با عنوان ‹‹نوجوانان قهرمان ارمنی، سیری در کتاب چهل روز موسی داغ››، به قلم سیف الله گلکار به چاپ رسیده است. 4- Suedia 5- (Johannes Lepsius 1858-1926) 6- (Armin Wegner 1886-1978) 7- (Euripides, Euripide 480-406B.C.) 8- (Gustav Mahler 1860-1911) 9- Mkhitarian 10- Habozian 11- Tigran Andreassian 12- Movses Ter Galustian |
فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 32
|