مقدمه نبرد ملازگرد،[1] از تاریخ سازترین جنگ های دنیاست. در این نبرد، که در نیمۀ دوم قرن یازدهم میلادی به وقوع پیوست، شکست قطعی امپراتوری روم شرقی، بیزانس،[2] در برابر لشکریان سلجوقی منجر به ظهور و حکومت امپراتوری عثمانی تحت فرمان 36 سلطان، از عثمان اول تا محمد ششم[3] و تداوم حضور ترکان در آسیای صغیر به مدت 848 سال شد. مغولان ترک تبار، این مهمانان ناخواندۀ ساکنان و صاحبان قدیمی آسیای صغیر، در فرصت تاریخی کوتاه موفق شدند تا مناطق وسیعی از شبه جزیرۀ آناتولی،[4] ناحیۀ روملی،[5] سرزمین هایی از غرب ایران و حجاز[6] گرفته تا مقدونیه در اروپا و از سواحل شمالی دریای سیاه تا مناطقی وسیع در شمال آفریقا را در زیر سم اسبان خود درنوردیدند تا سلاطین خود را در برابر مغلمه ای از اجتماع فرقه های متعدد مسلمان و غیر مسلمان قرار دهند. ظهور امپراتورى عثمانى در 1299م و گسترش سریع آن، آغازگر فصلی نوین و مملو از تحولات سیاسى، اجتماعى و عقیدتی در جهان اسلام بود که در تقابل و تعامل با همسایگان متمدن تر خود نظامی غیر متعارف را در اروپای مسیحی بنیان نهاد، روابط اجتماعی منطقه و جهان را دگرگون ساخت و حکومتی بر اساس موازنۀ قدرت بین ادیان، مذاهب و اقوام گوناگون پایه ریزی کرد. ماهیت امپراتوری و باور سلاطین عثمانی بر حق خود در رهبری جهان اسلام و تولیت آستان خلفای آن، سر منشأ ظهور روابطی خاص بین اربابان و رعایا، بین حکومت بر حق سایۀ خدا و همسایگان آن و بین تحجر و تمدن قرار گرفت. نگاه خلیل خیرالدین پاشا (1364ـ 1387م)، [7] نخستین وزیر اعظم و نظریه پرداز امپراتوری عثمانی، در خصوص ادارۀ امپراتوری را می توان نمایشگر سیاست و خط مشی حکومت در قبال رعایا و بیانگر درک سلاطین عثمانی از روابط اجتماعی دانست. بنابر اعتقاد راسخ خلیل پاشا جان، مال و ناموس مردم تحت حکومت امپراتوری و نیز مقلوب شدگان در جنگ، تماماً، متعلق به فاتحان و حاکمان مسلط شده است. خصوصیات کوچ نشینی این تازه واردان، اسکان آنان در آسیای صغیر و در هم جواری با دنیای متمدن و کارآمد غرب، تمایلات ذاتی در زورورزی و قدرت طلبی این مهاجمان در برابر اقوامی کهن با باورهای دینی گوناگون خبر از ایجاد مغلمه ای از نظام های اداری، دینی و اجتماعی نوین را می داد که قرار بود برای سال ها و حتی تا قرن های بیستم و بیست و یکم، در ثبات دولت ها و آرامش ملت ها، نقشی مهم و بیشتر منفی داشته باشد. تولد راه کارهای تازه و ظهور پدیده هایی چون ینی چری،[8] بکتاشیه،[9] دیوشیرمه،[10] دنمه[11] و فراماسونری از نوع عثمانی[12] در بطن این امپراتوری و تقابل آنها با نظام های حاکم بر زندگی ملت ها و دولت های غیر ترک و غیر عثمانی نه فقط منجر به بروز اتفاقات سیاسی غیر منتظره ای چون سقوط امپراتوری، نژادکشی، جنگ های جهانی و غیره، بلکه بانی روابط سیاسی و اجتماعی پنهانی ای شد که امروزه در اشکال گوناگون صلح و آرامش را از منطقه و حتی بخشی از جهان بیرون رانده است. عامل پیوستگی آن نظام ها و آن راه کارها در بستر زمان و روی کنگرۀ پل بین شرق و غرب را می توان مولود برخورد تحجر میهمانان نورسیدۀ آسیای صغیر و تمدن میزبانان کهن آن دانست. ظهور، روند رشد و تداوم نظام های حاکم در آسیای صغیر پس ازمهاجرت ترکان سلجوقی تا به امروز نمایشگر روح استثمار از یک سو و عقدۀ حقارت تازه واردها از سوی دیگر است و وجوه تشابه راه کارها و نظام های به کار گرفته شده در ایام اقتدار امپراتوری عثمانی با رویکرد اجتماعی سیاسی دولت کنونی ترکیه بیانگر تداوم آن روح و آن عقدۀ حقارت تا به امروز است. تقیه کردن[13] بکتاشی ها برای فرار از تعرض اکثریت سنی حاکم، تظاهر به اسلام یهودیان اهل دنمه برای مخفی نگه داشتن اعتقاداتشان و رازپوشی عثمانی های فراماسون برای اجرای عبادات و پیشبرد برنامه هایشان از جمله وجوه تشابه فرق مولود خلافت عثمانی است، پنهان کاری ای رندانه، که تا به امروز هم در سیاست منطقه ابراز وجود می کند. امپراتورى عثمانى[14] سلاطین مقتدرى از عثمان اول تا عبدالمجید دوم با اتکا به ارتش سلطنتی، معروف به کاپیکولو[15] و یگان پیاده نظام خصوصی و گارد ویژۀ ینی چرى آن، با مجهز شدن به تسلیحات آتشین و با بهره بردارى از شرایط سیاسى اجتماعى آن روز دنیا، نه تنها توانستند به فتوحات گسترده ای نایل آیند بلکه موفق شدند تا از این طریق اندیشۀ حاکم بر جامعۀ عثمانی و جریان های مذهبى موجود در آن، مانند بکتاشیه را، به بالکان و ماورای آن، یعنی اروپا،[16] اشاعه دهند. سلاطین عثمانی، که عموماً عنوان خلیفۀ مسلمین را نیز یدک می کشیدند، عبودیت و تسلیم خالصانه[17] و محض زیردستان را از پایه های اصلی قدرت امپراتوری عثمانی می شمردند. سلطان عثمانی بالاترین مقام مذهبی مسلمانان به شمار می رفت و رسماً، هم رئیس دولت بود، هم فرماندۀ قشون و هم بالاترین مقام دستگاه حکومت اسلامی. این موضع از سوی شیخ الاسلام یا بالاترین رهبر مذهبی مسلمانان در قلمرو عثمانی مورد تأیید قرار می گرفت. [18] پیروان مذهب حنفی،[19] باور غالب در امپراتوری، رأی شیخ الاسلام را قبول داشتند و در نتیجه سلطان را « اولی الامر»[20] می شمردند تا اطاعت از او مطلق انگاشته شود. خود شیخ الاسلام، نه به منزلۀ بزرگ ترین مقام مذهبی رسمی خلافت عثمانی بلکه به منزلۀ بالاترین مشاور و کارگزار سلطان عثمانی در امور مذهبی شناخته می شد و نقشی مستقل از دولت و سلطان برعهده نداشت. سلطان و رهبران حنفی هریک دلایلی خاص خود برای حفظ و ارتقاء منزلت ینی چری ها داشتند. سلاطین ترک تبار، که تنها از یک سده پیش تر در قالب مهاجمانی برخاسته از میان طوایف کوچ نشین آسیای دور به قدرت رسیده بودند، به خوبی می دانستند که تداوم قدرت و مهم تر از آن ادامۀ کشورگشایی در مناطق شهری که فرمانروایان آنها خود و رعایایشان را در پناه برج و باروهای مستحکم قرار داده اند، نیازمند پیاده نظامی سازمان یافته با ساختاری ثابت است، که تشکیل آن را نمی توان از سوار کاران چادرنشین انتظار داشت. سلطان نیازمند نیروی پیادۀ مخلص، امین و زبده ای بود که حفاظت از منافع او و امپراتوری را تضمین کند. رهبران اهل تسنن هم از سوی دیگر، در هراسی دائمی از تجددگرایی و نزدیکی به اروپای مسیحی، هرگونه نوسازی، تحولات اجتماعی و مدرنیسم را امری ذاتاً مسیحی و ابداع مسیحیان برای دستیابی به قدرت در جهان اسلام می دانستند و به اشکال گوناگون نسبت به آن واکنش نشان می دادند. ملاهای سنی هم، که در این کشاکش همواره در هراس از این بودندکه مبادا تحولات ساختاری و اداری سلطان جایگاه ویژۀ آنان را در جامعه متزلزل سازد و از نقش رهبری آنان بکاهد، هر از گاهی دست به دامان نیروی مخصوص ینی چری و دیگر نیروهای محافظه کار و ارتجاعی می شدند تا به کمک آنها سلاطین عثمانی را از اجرای طرح های تجددگرایانه و اصلاح طلبانه باز دارند. آنها به دفعات در اعتراضات علیه اصلاحات و نوسازی شرکت کردند و بارها برای متوقف ساختن روند نوسازی جامعه و جلوگیری از انجام اصلاحات اجتماعی، دست به اقداماتی در جهت برکناری سلاطین اصلاح طلب زدند. این گونه بود که ینی چری های متعصب توانستند، در طول چهار قرن حضور خود در عرصۀ قدرت امپراتوری عثمانی، نقشی تاریخ ساز را در موازنۀ قدرت بین ملاهای حنفی، به رهبری شیخ الاسلام و سلطان، برای خود رقم زنند. ینـی چِِِـری هـا اندیشۀ تقویت و تجدید نظام سپاهی که تا استقرار نهایی آل عثمان صرفاً به نیروی سواره نظام و فقط به هنگام جنگ به گروهی غازی[21] یا جنگاور پیادۀ غیر منظم متکی بود از زمان اوج گیری اقتدار سر سلسله های امپراتوری، مانند اورخان غازی[22] همواره مطرح بود. به خدمت گرفتن اسرای مسیحی، که در سرزمین مادری خود نمونه ای کامل از یک لشکر پیاده نظام منسجم بودند، می توانست کوتاه ترین راه برای ایجاد یک نظام سازمان یافته از جنگجویان منضبط و مطیع پیاده باشد. به این ترتیب، رونوشتی از نظام ممالیک[23]مصر، به منظور ایجاد پیاده نظامی جدید برای مقابله با روش های سنتی، بومی و قبیله ای مرسوم در منطقه، از قرن چهاردهم به کار گرفته شد. سربازان مسیحی ای که به اسارت درآمده بودند در سازمان عجمى اجاق (سپاهیان نوآموز) با اصول و آداب جنگی جنگجویان ترک تبار آشنا می شدند و با روزی دو تا سه آقچه[24] مقرری به خدمت پیاده نظام جدید درمی آمدند. سربازان سپاه جدید در آغاز از میان اسرای یونانی، آلبانیایی و رعایای ارمنی انتخاب می شدند اما بعدها با بسط قلمرو تحت استیلای امپراتوری به تدریج اسرا و بردگان مسیحی از میان بلغارها، کرووات ها، صرب ها و در موارد نادری نیز از میان گرجی ها، روس ها، لهستانی ها و اوکرانی ها به صفوف ینی چری ها اضافه شدند. نابرابری مقام و منزلت این نوآموزان نو مسلمان با غازی های ترک تبار با ورود درویشی به نام حاج بکتاش ولی به صحنۀ کشورداری به تدریج از میان رفت. هر چند که از نظر تاریخی با نابرابری تاریخی مواجه هستیم، اما اینگونه نقل است که حاج بکتاش ولی در خلال حیاتش در طی ملاقاتی با اورخان غازی، از سلاطین آل عثمان و در حضور تنی چند از سپاهیان نوآموز در قریه صولچه،[25] آستین خرقۀ خود را پاره کرد،[26] آن را به جای دست خود و به رسم تبرک بر سر یکی از سپاهیان گذاشت و اعلام کرد که از این پس نام ینی چری یا سربازان سپاه جدید مناسب آنها خواهد بود. ینی چری ها که حاج بکتاش ولی را بابا، پیر و مراد خود می دانستند و از آن پس همواره قطعه پارچۀ سفید رنگی را به نشانۀ دست متبرک حاج بکتاش ولی در بالا و پشت کلاه نصب می کردند می بایست در قالب پیاده نظام لشکر عثمانی به هنگام جنگ در کنار سلطان و در هنگام صلح محافظ دائمی جان او باشند. ینی چری ها نه اسیر بودند و نه افرادی آزاد. ینی چری ها هم سرباز محسوب می شدند و هم دراویشی متعصب. پیوند معنوی آنها با بکتاشیه، که در اواخر قرن شانزدهم میلادی شکل گرفت، موقعیت ینی چری ها را تا بدان جا ارتقا داد که غازی های منصوب به طریقت بابایی[27] نیز به تدریج به آنها و سازمانشان پیوستند. فلسفۀ دینی بکتاشی ها در آمیزش با اصول و وظایف ینی چری ها منتهی به ایجاد ساختاری خاص از باورهای دینی شده بود که در عین حال هم دیدگاه های صوفیانه داشت و هم گرایش های نظامی. خدمت در نظام وظیفۀ عمومی، روزه گرفتن در طی ماه رمضان، اقامۀ پنج رکعت نماز در هر روز و سفر به مکه و انجام مناسک حج از زمرۀ وظایف و فرایض دینی آنها حذف شده بودند. زین العابدین بن اسکندر شیروانی،[28] شاعر ایرانی قرن سیزدهم قمری، در کتاب بستان السیاحه،[29] که حاصل سفر های گستردۀ وی در کسوت درویشی به عثمانی، یمن، شام، حجاز و غیره به منظور شناسایی صوفی های برجستۀ زمانه بوده است، دربارۀ حاج بکتاش ولی می نویسد: «… و به توجه آن بزرگوار طایفۀ ینی چرى در آن دیار ظهورنموده، سبب آنکه وقتى با فرنگیان محاربه و مقابله داشت و در آن حرب لواى فتح و نصرت برافراشت و با غنایم موفور (زیاد) به دارالملک رسید و خمس غنایم عاید سلطان (عثمانی) گردید، از جمله غنایم صد هزار غلام بود. سلطان به خدمت آن جناب (حاج بکتاش) عرض نمود که لشکر اسلام در غایت قلت و سپاه کفر در نهایت کثرت است، اگر بر کثرت مجاهدان و جمعیت ایشان همت نمایى و غلامان را بر ملت بیضا دعوت فرمایى، از الطاف ولایت مآبى دریغ نخواهد بود. آن جناب (حاج بکتاش)، بنابر الهام غیبى و استدعاى سلطان، غلامان را به دین اسلام دعوت کرد و زبان دعاى خیر بر ایشان بگشاد و آن طایفه را ینىچرى نام نهاد، یعنى لشکر جدید…». [30] ینی چری ها در فاصلۀ بین جنگ ها به آموزش فنون نظامی و تقویت قابلیت های رزمی و اعتقادات مذهبی خود ادامه می دادند و بابت آن در پایان هر فصل حق الزحمه دریافت می کردند. سلطان وقت پرداخت دستمزد هر فصل را به میزان حداکثر دوازده آقچه تأیید و تصویب می کرد و خود، ملبس به لباس مخصوص ینی چری ها و شال بکتاشیان، در صفوف آنها جای می گرفت تا حق الزحمۀ خود را مانند یک ینی چری دریافت کند. همرزمان اعضاء خانواده و پادگان های نظامی، خانۀ دائمی ینی چری ها بودند.ینی چری ها در طول تعلیمات باید به این باور می رسیدند که مرگ خود و دیگران از اهمیت بسیار ناچیزی برخوردار است. هر ینی چری می بایست آنقدر مهارت پیدا می کرد تا بتواند با یک ضربۀ شمشیر سر دشمنی را از تن جدا کند، مهارتی که پاداش آن مقام بالاتر و حق الزحمۀ بیشتر بود. هر ینی چری در ازای هر سه سری که از کافران می برید، نشانی از نقره برای نصب بر روی پیشانی کلاه خود دریافت می کرد. سپاه ینی چری، نه تنها عامل اصلی فتح قسطنطنیه و پیروزی در جنگ چالدران بود بلکه با استقرار در قلب لشکر سلطان برای قرن های متمادی سبب شکست روحی لشکریان کشورهای اروپایی و مسیحی پیش از آغاز جنگ ها محسوب می شد. قرن هفدهم میلادی را می توان دوران شکوفایی نظام ینی چری دانست. در این قرن سلطان سلیمان به خواستۀ سپاهیان ینی چری تن داد و مجوز موروثی شدن مقام ینی چری را در خانوادۀ ینی چری ها و انتقال مقام از نسلی به نسل بعد را پس از سه قرن مخالفت سلاطین پیشین صادر و طی فرمانی امتیازات متعددی از جمله اجازۀ سرمایه گذاری، اشتغال در مناصب اداری و برخورداری از امکانات رفاهی را به آنها اعطا کرد. اعمال تغییرات سلیقه ای از سوی سلاطین، در رسومی که ریشه هایی عمیق در نظام سلطنت عثمانی داشتند، سبب ایجاد فرصتی برای تفسیر مصلحتی قواعد حاکم و به نوعی تحکیم قدرت ینی چری ها شد و نیروهای مخصوص پاسدار سلطنت از آن پس آن چنان اختیاراتی را دریافت کردند که توانستند در مواقعی مانع ایجاد تغییرات ناخواسته به دست نیروهای مخالف و انحراف از نظام سلطنتی شوند و حتی هرازگاهی تغییر بنیادی را در سیاست قسطنطنیه، پایتخت عثمانی، موجب شوند. ساختار سازمان ینی چری و پیروزی های آن در جنگ های متعدد توجه کارشناسان نظامی کشورهای اروپایی را به خود جلب کرده بود و برای مدت ها، حتی پس از انحلال آن، به منزلۀ نمونه ای موفق و قابل استناد در نظام های حکومتی قلمداد می شد. ینی چری ها روز به روز اهمیت بیشتری در نظام حکومتی عثمانی می یافتند. اجازۀ دخالت آنها در امور بازرگانی، ثبت نام فرزندان و وارثانشان در سازمان ینی چری، اسکانشان همراه خانواده در خارج از پادگان، تعلق مستمری ثابت و حق بازنشستگی و تخصیص مزایایی برای فرزندانشان پس از مرگ، در اواسط قرن هجدهم میلادی جنبۀ قانونی پیدا کرد و از سوی دیگر صدور مجوز استفاده از آخرین نوع مهمات و اسلحۀ گرم، برخورداری از حمایت یگان های پشتیبانی و تدارکاتی منسجم و نظام درمانی و بهداشتی مخصوص قدرت آنان را دو چندان ساخت. منزلت ینی چری ها به تدریج از چارچوب نظامی فراتر رفت و پای آنان به سازمان های اداری و اجتماعی باز شد. از جملۀ معروف ترین و موفق ترین ینی چری ها می توان از سوکلو محمد پاشا[31] و اسکندر بیگ[32] نام برد. سوکلو محمد پاشا از خانواده ای بوسنیایی و مسیحی بود که در نوجوانی به خدمت ینی چری ها گرفته شده بود. وی از 1543م به بعد به سرعت مدارج ترقی را طی کرد و به مقامات مهم دولتی از قبیل فرماندهی گارد سلطنتی، مقام وزیر سوم، معاونت وزیر و در نهایت وزارت اعظم[33] در بارگاه سه سلطان دست یافت و به مدت تقریباً پانزده سال عملاً در جایگاه حکمران واقعی امپراتوری قرار گرفت. اسکندر بیگ نیز از اشراف آلبانیایی بود که در 1423م به اسارت سپاهیان سلطان مراد دوم درآمد و برای بیست سال به منزلۀ گروگان در امپراتوری عثمانی باقی ماند. او در ایام اسارت به ناچار به خدمت ینی چری ها درآمد و به دلیل استعدادهای ذاتی ای که داشت صاحب مناصب بسیار بالایی در ارتش ینی چری شد. سلطۀ آشکار ینی چری ها پایان غم انگیزی داشت. براساس تحقیقات و نوشته های پاتریک کینرس،[34] تاریخ نویس اسکاتلندی قرن بیستم میلادی، سلطان محمود دوم (1808ـ 1839م) برای رهایی از قدرت غالب و روزافزون ینی چری ها، که از پادگان ها فراتر رفته بود و وحشت از مافیای قدرتشان، که آن را در سطوح مختلف اجتماع پراکنده بودند، به چاره جویی پرداخت و برای درهم شکستن نهایی ساختار منسجم و گستردۀ نظام آنها متوسل به حیله شد. وی با هــدف شوراندن سپاهـــیان ینی چری و ترغیب آنها به کودتا و سپس، سرکوب ناگهانی آنها اقدام به صدور حکمی کرد که بر مبنای آن می بایست سازمان ینی چری منحل و به جای آن ارتشی دیگر با سازمانی نوین تشکیل می شد. ترفند سلطان کارگر افتاد. شورش مورد انتظار ینی چری ها در نطفه خفه شد. به این ترتیب، چهــار هـزار تــن از ینی چری ها در زیر آتش توپخانه در پادگان های خود به هلاکت رسیدند. معروف است که آخرین ینی چری در زیر برج معروف به خون (یا چاه خون) در کنار دریای مرمره در شهر سالونیکا،[35] گردن زده شد. فلسفۀ وجودی پیاده نظام زبده، منضبط و مخلص سلطنتی ینی چری، که نخستین بار در زمان امپراتوری سلطان مراد اول[36] در 1363م پا گرفته بود، به فرمان سلطان محمود دوم[37] در 1826م پایان یافت. اما در حالی که وجود مادی آن از میان رفت اندیشۀ نظام ینی چری در ضمیر استثمارگر مقامات حکومتی حزب اتحاد و ترقی ترکیه، وارثان سلطنت عثمانی، برای همیشه محفوظ ماند و بار دیگر و به شکلی دیگر در یتیم خانه های زاییده از نژادکشی ارمنیان در 1915م و پایان حکومت سلطنتی عثمانی به کار گرفته شد. دراویـش بکتاشـی مهاجرت مغولان و طوایف ترک تبار شرق قارۀ کهن به شبه جزیرۀ آناتولى در قرن یازدهم میلادی پیامدهای بسیاری را، از جمله مهاجرت گروهی از عالمان و رهبران دینی، به خصوص، دراویش و رهبران طریقت های صوفیانه به آسیای صغیر و ایجاد تحولی بزرگ و پایدار در زندگی اجتماعی ساکنان منطقه، به دنبال داشت. حاج بکتاش ولی،[38] از مریدان خواجه احمد یساوی،[39] شاعر و درویش ترک تبار بود و بکتاشیه از این طریق نسب وی را به امام موسی کاظم (ع) می رساند. وی هم زمان با وقوع جنگ های صلیبی و فروپاشی خلافت عباسی زادگاه خود را در جنوب شرق دریای خزر به قصد مهاجرت به آسیای صغیر ترک کرد و در 1281م در منطقۀ کاپادووکیه[40] در مرکز شبه جزیرۀ آناتولی و غرب بلندی های ارمنستان سکنا گزید. طریقت بکتاشیه، منسوب به حاج بکتاش ولی، که آمیخته ای بود از سنت های مسیحیان روم شرقی، اعتقادات قزلباش های اهل شریعت شرق آسیای صغیر، باورهای علویان و آداب کردها و سنن بومیان دیگر، از جمله فرقه های مهم و تأثیرگذار در تاریخ امپراتوری عثمانی است که زمینه های پیدایش آن به آغاز سیطرۀ حکومت مغولان بر آسیای صغیر باز می گردد. باورهای فلسفی حاج بکتاش ولی، که از زبان مردمان عادی و در تقابل با نهضت گران با نفوذ باباییه در دربار فرمانروایان سلجوقی ادا می شد توانست از طریق پیوند با سازمان نظامی ینی چری ها نفوذ خود را بر دربار سلاطین عثمانی گسترش دهد و به مدت بیش از چهار قرن در تحولات سیاسی و مذهبی امپراتوری عثمانی و زندگی ساکنان قلمرو وسیع آن ایفای نقش کند. پادشاهان عثمانی به دلایل سیاسى و براى وحدت بخشیدن به اقوام و مذاهب گوناگونی که زیر سلطۀ این امپراتوری زندگی می کردند، به رهبران فکری با نفوذ و به ویژه، به صوفیان طریقت بکتاشیه به دیدۀ احترام مىنگریستند. به این ترتیب، به لطف پادشاهان عثمانی و حمایت آنان طریقت بکتاشی، که بعدها در قرن شانزدهم میلادی به همت بالیم سلطان[41] صاحب ساختاری نوین شد، با نظام دِیوشرمِه و نهاد ینی چری پیوندی عمیق یافت و با گسترش امپراتوری عثمانی به شبه جزیرۀ بالکان و سپس شرق اروپا به آلبانی، بوسنی و کوزُوو نیز راه یافت. شیوخ طریقت بکتاشیه در 1826م به دستور سلطان محمود دوم (1808ـ 1839م)، که نفوذ و قدرت زایدالوصف بکتاشی ها را متناقض با منافع امپراتوری و سلطنت می دانست، از ادامه و گسترش فعالیت های خود منع شدند. به این ترتیب دراویش بکتاشی به مدت بیست سال در خفا به سربردند و با فعالیت های زیرزمینی به حیات خود ادامه دادند تا بار دیگر و در فرصتی مناسب در قالب دراویش نقشبندی[44] سربرآورند. سرانجام، آتاترک، بنیان گذار سکولار ترکیۀ نوین، که خود زادۀ مادری مسلمان از اهالی آلبانی بود، در 1923م فرمان جمع آوری تمام خانقاه های بکتاشی و تبعید تمامی بکتاشی ها و مریدان نقشبندی را به آلبانی، تنها کشور مسلمان اروپا، صادر کرد. دِیـوشـرمِـه شمار مسیحیانی که به اسارت گرفته می شدند برای تکمیل نیروی نظامی ینی چری ها کافی نبود. از این رو، سلطان بایزید اول (1389 ـ 1402م) [43] به منظور تقویت نیروی سازمانی ینی چری ها، در آغاز دهۀ هشتاد قرن چهاردهم میلادی، فرمان اجرای نظام اداری دِیوشرمِه یا «مالیات خون»،[44] را، که در عهد سلطان مراد اول پایه ریزی شده بود، صادر کرد. «مالیات خون» می بایست از خانواده های مسیحی[45] ساکن سرتاسر قلمرو امپراتوری عثمانی دریافت می شد. مأموران حکومتی در فاصلۀ هر چهار تا پنج سال به خانواده های مسیحی مناطق تحت استثمار مراجعه می کردند، کودکان زیر ده ساله ای را که سالم، قوی و با هوش تشخیص می دادند از آغوش خانواده هایشان جدا می ساختند و در ولایتی دیگر در مکانی نامعلوم به خانواده های ترک می سپردند تا مقدمات تَرک دیانت اجباری آنان را فراهم آورند و در انطباق با زبان، عادات، سنت ها و رسوم ترکی زندگی جدیدی را به آنها تحمیل کنند. در این میان، خانواده های فقیری بودند که به امید نجات فرزندشان از فقر و مرگ از جدایی پسر خود استقبال می کردند و بودند خانواده هایی که برای فرار از پرداخت «مالیات خون»، دختری را به عقد پسر بچۀ نوجوان خود در می آوردند تا مانع اسارت او شوند، چرا که قانون اجازه نمی داد که «مالیات خون» در مورد پسران متأهل اجرا شود. نظام دِیوشیرمِه روند تکامل مادی و معنوی یک ینی چری را از روز جدا کردن او از خانواده اش تا رسیدن او به مقام نهایی پیش بینی کرده بود. بچه های تازه مسلمان و تُرک شده را پس از طی دوران اولیه به قسطنطنیه می آوردند تا مسیر اصلی تربیت آنها را مشخص سازند. خورد و خوراک خوب، پوشاک مناسب و سقف مقاومی در بالای سر این نوجوانان می بایست تصویر زندگی محقر خانۀ پدری و آغوش مادرشان را از ذهن آنان پاک می کرد و یادآوری گذشته را برای آنان ناخوشایند می ساخت. بر اساس نظام فلسفی دِیوشیرمِه باهوش ترین و بااستعدادترین برده ها به مدارس نخبگان پایتخت راه می یافتند تا تحت مراقبت شدید و تعالیم عالیه برای مناصب عالی نظامی و اداری دربار و حکومت پرورش یابند. بقیه را نیز به سازمانی به نام سازمان عجمی می فرستادند تا دوران شکوفایی زندگی خود را فقط مطابق با الگوی یک جوان جنگ طلب ترک و آمادۀ جانبازی در راه بقای سلطان عثمانی و سلطنت او سپری کنند. عاجمی اوغلان ها یا نوجوانان نوآموز را پس از ترک دیانت، زندگی موقت در خانواده های ترک، سپری کردن دوران کار و تعلیمات سخت مقدماتی و تکمیل دانش زبان ترکی در پادگان های ینی چری به استانبول باز می گرداندند تا به مدت هفت سال متمادی و تا سن 25 سالگی در مدارس ینی چری ها با فنون جنگ آشنایی پیدا کنند. نوآموزها روزهای خود را در مقابل دریافت حقوقی ناچیز، در میان دیوارهای محصور مدرسه می گذراندند و تحت تعالیم جنگاوران حرفه ای و دراویش قرار می گرفتند تا پس از اتمام دوره مفتخر به دریافت لقب ینی چری شوند و با مستمری ثابت و مکفی به خدمت نظام سلطنتی درآیند. آزادی و فرار از تعالیم به شدت سرکوب می شد و نوآموزان فقط مجاز بودند که نیروی طبیعی جوانی خود را با کتک زدن ساکنان یهودی و مسیحی شهر و زورگیری تخلیه کنند. نخبگان و مواجب بگیران ینی چری، با دریافت مستمری، در دربار سلطان و یا در قلب سپاه عثمانی برای حضور در جنگ های برون مرزی انتخاب می شدند و «چیکمه» ها، یعنی آنهایی که لیاقت نیل به این مقام را نداشتند، در دوایر حکومتی ولایت ها به کار گرفته می شدند. فزونی شمار افراد همفکر از یک سو و نفوذ آنان در ارکان گوناگون دولتی، از نهادهای نظامی تا نهادهای اداری ازسوی دیگر، توان ینی چری ها را به میزان قدرت سلاطین عثمانی افزایش داد و در نهایت، موجبات انفجار این نیروی انباشته و اضمحلال خود آنان را فراهم آورد. بنابر تحقیقات تاریخ نگاران اقتصادی مانند گلن هوبارد[46] و تیم کین[47] استخدام دیوشیرمه ها اندک اندک رو به افول گذاشته و در نهایت، در 1826م، به دستور سلطان محمد دوم ینی چری های بکتاشی قتل عام شدند و نیروی زبدۀ ینی چری، که بر اساس تعالیم دِیوشیرمِه به حد کمال خود رسیده بود، در نیمۀ نخست قرن نوزدهم میلادی به دستور خود سلطان برای همیشه از صحنۀ نظامی و سیاسی امپراتوری کنار گذاشته شد. به این ترتیب، پس از496 سال بر نظام دِیوشیرمِه و ینی چری، فرزند خواندۀ آن، قلم بطلان کشیده شد، درحالیکه فلسفه ای که منجر به شکل گیری این نظام ها شده بود همچنان در ذهن و ضمیر حاکمان ترکیۀ نوین محفوظ ماند. دِیوشرمِه وینی چری درساختار جمهوری نوین ترکیه قتل عام ارمنیان آدانا[48] در 1909م توسط ترکان جوان حزب اتحاد و ترقی در ادامۀ کشتار جمعی ارمنیان به دستور مستقیم سلطان عبدالحمید دوم در سال های 1895و 1896م اتفاق افتاد. اوضاع اجتماعی ترکیه از هر جهت حاکی از نزدیک شدن طوفان سیاه نخستین نژادکشی بزرگ قرن در 1915م بود. کشتارها و نژادکشی ها، نیاز به اعزام پر خرج نماینده برای جمع آوری فرزندان خانواده های مسیحی را از میان برداشته و اعدام دسته جمعی مردان و تبعید منجر به هلاکت زنان، انبوهی از کودکان یتیم ارمنی آمادۀ بردگی را بر جای گذاشته بود. نیازی به جست و جو برای یافتن کودکان قوی بنیه و با هوش هم نبود چراکه ضعیف تر ها خود طعمۀ گرسنگی، تشنگی و گرمای طاقت فرسای بیابان شده بودند. تنها، کافی بود که بازمانده ها را در یتیم خانه ها گرد آورند و مطابق با اصول مورد نظر خود به آموزش و پرورش آنها بپردازند و یا آنها را به خانواده های ترک تحویل دهند تا با قطع شدن از گذشته شان و با انزجار از هویت قومی خود به سازندگان ترکیه ای بهتر تبدیل شوند. کودکان یتیم ارمنی را به شرطی به خانواده های ترک و کرد می سپردند که دین، اعتقادات و حتی نام آنها بنابر رسوم و فرهنگ ترک تبارها تغییر داده شود. بسیاری از این یتیم ها ترک بار آمدند، ترک زیستند و ترک مردند. بسیاری هم با تحمل فشارهای اجتماعی شدید به اصلیت خود پایبند و مترصد فرصتی ماندند تا اشتیاق خود را برای بازگشت به دامان کلیسا، زبان مادری و فرهنگ ارمنیان نمایان سازند. پیروزی ژنرال موسی کاظم[49] در جبهۀ شرق انبوهی از کودکان بی خانمان را در اختیار او قرار داده بود. وی از جمله کسانی بود که به نام امور خیریه هزاران تن از کودکان یتیم ارمنی را در شرق ترکیه گرد هم آورد و به سامانۀ آموزشی سختی سپرد تا از آنها ارتشی تحت عنوان « لشکر قوی» فراهم آورد. احمد جمال پاشا،[50] فرماندۀ نیروی دریایی ترکیه و فرماندار استانبول، هم از زمره مقامات شاخصی بود که فرصت انهدام نژاد ارمنیان از طریق قطع ارتباط بازماندگان با فرهنگ و ریشه شان را از کف نمی داد. جمال پاشا، یکی از سه بنیان گذار حزب اتحاد و ترقی و از طراحان برجستۀ نژادکشی ارمنیان در 1915م، اقدام به جمع آوری حدود هزار تن از کودکان یتیم بازمانده از نژادکشی ارمنیان و اسکان آنان در یتیم خانه ای به نام عینطوره[51] در لبنان کرد و همسو با نظریات بازرس ویژۀ مدارس ترک در لبنان (و فلسطین کنونی) و همفکر معروف خود، خالده ادیب،[52] در صدد نابودی هویت آنان برآمد. تغییر نام و نام خانوادگی و تنبیه سخت بدنی کودکانی که به زبانی غیر از زبان ترکی صحبت می کردند از جمله روش های کشتار سفید بود. هاروتیون نجاریان، که نامش به حمید ناظم تبدیل شده بود؛ بوغوس مردانیان، که نام نامأنوس بگیم محمد را بر روی دفتر مشق خود می دید؛ و سرکیس صرافیان، که با نام اجباری صفود سلیمان شناخته می شد؛ دوران یتیم خانه را پشت سر گذاشتند، به دنیای متمدن گام نهادند و با زبان مادری خود آنچه را که در عینطوره دیده و با پوست و گوشت خود لمس کرده بودند به گوش جهانیان رساندند. امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول شکست خورد و سلاطین جای خود را به ترکان جوان حزب اتحاد و ترقی سپردند. دیگر زمان کشورگشایی سپری شده و امکان ادامۀ کشتار سرخ در زیر نگاه دولت های پیروز از میان رفته بود اما روح استثمارگری و تعصب قومی به جای مانده از قریب هزار سال حکومت استبدادی و خودکامۀ امپراتوری عثمانی، نمی توانست با تعویض لباس حکمرانان از میان رود. دنمه ها جای بکتاشی ها و ماسون های عثمانی و گرگ های خاکستری[53] جای ینی چری ها را گرفتند تا اندیشۀ انزجار از هر غیر ترک تباری در همۀ سطوح اجتماعی و اقتصادی جمهوری ترکیه به حیات خود ادامه دهد. از میان انبوه اقدامات غیر ترک ستیزی جاری در ترکیه، پس از امپراتوری عثمانی، می توان از فرمان تغییر نام خانوادگی ارمنیان باقی مانده در ترکیه، پس از نژادکشی، به اسامی ترکی از سوی دولت آتاترک و همچنین قتل هراند دینک، روزنامه نگار دگراندیش ارمنی تبار، به دست اعضای گروه متعصب گرگ های خاکستری، در 2009م، یاد کرد. فراماسونری (شرقی) شاباتای زوی،[54] رهبر یهودیان سفاردیک،[55] که در اواخر قرن پانزدهم میلادی از اسپانیا و پرتغال رانده شده و به ترکیه عثمانی مهاجرت کرده بود، در 1666م به فرمان سلطان و به همراه پیروان خود مجبور به ترک دیانت شد و طریقت بکتاشی را برای ظاهر اسلام خود و مریدانش برگزید. این گروه از متظاهران به اسلام، که هرگز باورها و اعتقادات یهودی خود را فراموش نکردند، دنمه نام گرفتند و در کسوت بکتاشی به تعلیم اسرای مسیحی، اجبار آنها به تَرک دین و تربیت ینی چری های منطبق با خصوصیات غلامان ترک حلقه به گوش پرداختند. این واقعه سرآغاز همبستگی نظام های ینی چری، بکتاشی و یهودیان مقیم امپراتوری عثمانی بود. توان سیاسی و اجتماعی روز افزون ینی چری ها و بکتاشی ها، که رمز پیشرفت و ترقی خود را در پیروی از راه و رسم فراماسون های اروپا می جستند، سبب دل نگرانی و ترس سلاطین عثمانی و در نهایت، در زمان حکومت آتاترک منجر به خلع ید آنها از حکومت و تبعیدشان به آلبانی و بوسنی هرزگوین شد. مشکلاتی که در نیمۀ نخست قرن نوزدهم میلادی در پی اضمحلال نظام ینی چری، به دلیل پیوند بکتاشی ها با این نظام، برای طریقت بکتاشی به وجود آمد از یک سو و برخورد صادقانه و سازشکارانۀ این طریقت با اعتقادات و مذاهب گوناگون موجود در شبه جزیرۀ آناتولی از سوی دیگر، دو عاملی بودند که موجب هم سویی و نزدیکی طریقت بکتاشی با اقشار گوناگون اجتماعی مانند ترک های جوان، جریان های سیاسی روز مانند حزب اتحاد و ترقی، جامعۀ فرصت طلب دنمه ها، روشنفکران خارجی مقیم استانبول و البته فراماسون ها شدند. با خروج ینی چری های بکتاشی ازصحنۀ سیاست امکان ورود گسترده و اسرارآمیز فراماسونری بکتاشی یا فراموسونری عثمانی به زندگی اجتماعی و نظام حکومتی ترکیۀ عثمانی در سال های دهۀ 1860م فراهم آمد. بکتاشی های جدید مانند شیخ نفی بابا[56] و شیخ محمود بابا و تحصیل کرده هایی چون رضا توفیق[57] با استقبال از برقراری ارتباط با انگلیسی ها و فرانسوی ها، پلی ارتباطی بین امپراتوری عثمانی و جوامع روشنفکر اروپای غربی و امریکای شمالی به وجود آوردند. جامعۀ کوچک بکتاشی در شهر برن سوئیس و لژ فراماسونری مقدس مآب «پرستشگاه بکتاش»[58] در نیو همپشایر از نخستین آثار این پیوند در قرن بیستم به شمار می آیند. هنری بریلزفورد،[59] خبرنگار بنام انگلیسی در نیمۀ نخست قرن بیستم میلادی، معتقد است که مناسبات طریقت بکتاشی با دین اسلام معادل مناسبات فراماسونری با دین مسیحیت است. اشارۀ بریلزفورد به فراماسونری استثنایی عثمانی است که مولودی غریب و زاییدۀ ملغمه ای از باورها و سیاست های شرقی و غربی است. سرچشمۀ این فراماسونری را، که ارتباطی با لژ های انگلستان و فرانسه ندارد و پسوند شرقی یا عثمانی را به دنبال می کشد، باید در طریقت بکتاشی جست و جو کرد. همراهی بکتاشی های فراماسون با فاشیسم رو به رشد آلمان نازی را هم می توان از مهم ترین نتایج ارتباط این ملغمه، یعنی ینی چری ـ بکتاشی ـ فراماسونری، با حکمرانان و سیاست روز اروپا دانست. بیش از 25,000 تن از افراد همین گروه از بکتاشی ها در جنگ جهانی دوم، به فتوای محمد الامین الحسینی،[60] مفتی بیت المقدس، افسر سابق ارتش عثمانی و دوست صمیمی هاینریخ هیملر،[61] به هیتلر و نظام فاشیستی او پیوستند و تا پایان جنگ در قالب گردان کوهستانی سیزده اس اس[62] در کوزوو و صربستان خدمت کردند. گردان بسیار بی رحم سیزده اس اس با همت بارون سبوتن دورف،[63] که یک فراماسون بکتاشی آلمانی الاصل بود، شکل گرفته بود. لژهای فراماسونری نقش بسزایی در روند شکل گیری امپراتوری عثمانی داشته اند. لژ های فراماسونری عثمانی، که زبان ترکی را به منزلۀ زبان رسمی خود برگزیده بودند، تمایل بیشتری به تفکرات لژهای فرانسوی داشتند تا به همتای انگلیسی آن و بر خلاف اسلاف خود نیروی یگانه ماوراء الطبیعه و جاودانگی روح را رد می کردند. جذابیت لژهای عثمانی برای جوانان روشنفکر ترک در نگاه مثبت آنها به جلوه های ملموس زندگی و حکومت مطلق منطق نهفته در آن خلاصه می شد. فراماسونرهای جوان ترک ترکیبی از اعتقادات اسلام بکتاشی و آداب فراماسونری را به منزلۀ مرام خود برگزیده، شعار آزادی، برادری و برابری انقلاب فرانسه را اختیار کرده و عدالت را نیز به آن افزوده بودند. توطئه ای که به دست ترکان جوان چیده شد و در 1908م به اوج رسید در لژ ماسون ایتالیایی، به ریاست استاد بزرگ ایتالیایی یهودی تبار، امانوئل کاراسو،[64] در شهر سالونیکا نضج گرفته بود. حمایت امنیتی ای که از نیمۀ قرن نوزدهم میلادی تحت عنوان حق قضاوت کنسولی برای اتباع بیگانۀ مقیم ترکیه به وجود آمده بود عامل مساعدی برای توسعۀ فراماسونری و فعالیت گروه مخالفان سلطنت در سالونیکا شد. حزب فراماسون اتحاد و ترقی به دست پنج نظامی فراماسون، که مشغول تحصیل در رشتۀ پزشکی بودند، بر اساس الگوی لژ ماسونی کاربوناری[65] ایتالیا، در شهر سالونیکای امپراتوری عثمانی توسط کاراسو و دنمه ها تأسیس شد و در 31 مارس 1909م استانبول را از دست سلطان عبدالحمید و هواداران اصولگرای او خارج ساخت و حکومت مشروطۀ دوم ترکیه را بنا نهاد. امانوئل کاراسو همان کسی است که به دیدار سلطان عبدالحمید رفت و خبر عزل او و پایان امپراتوری عثمانی را به وی ابلاغ کرد. شوخی تاریخی نهفته در این رخدادها را نمی توان نادیده گرفت. سلاطین امپراتوری عثمانی، که از پنج قرن پیش یهودیان سفاردیک را در خانۀ خود جای داده بودند، حالا به دست یهودیان فراماسون از کار بر کنار می شدند. تییری زارکن،[66] تاریخ نگار فرانسوی، سال های 1908 ـ 1918م را دوران حکومت فراماسون ها در ترکیه می داند. ترکان جوان امور خارجۀ دولت را تماماً به فراماسون ها سپرده و فراماسون های ترک خود را شایسته و مستحق دریافت کمک از دولت های اروپایی می دانستند. اولین میوۀ همکاری فراماسونری اروپا با دولت جدید ترکیه با تصمیم فراماسون های عضو مجلس ایتالیا در خصوص قطع کمک سیاسی و مالی به یاغیان آلبانی، که قصد کودتا علیه حکومت ترک ها را داشتند، به بار نشست. چهار لژ مختص ترک های جوان به همراه هشت لژ فرانسوی، ایتالیایی، مصری و اسپانیایی فعال در ترکیه در 13 ژوئیۀ 1909م گرد هم آمدند و لژ بزرگ ترکیه را به استادی اعظم طلعت پاشا، معلم سابق زبان ترکی مدارس یهودیان شهر ادرین،[67] که به تدریج مناصب وزیر داخله، وزیر اعظم و طراح نژادکشی ارمنیان را کسب کرده بود، بنا نهادند. لژ بزرگ ـ که نام عاملان دیگر نژادکشی ارمنیان از جمله کمال پاشا، کاظم پاشا، جاوید بیگ و دکتر ناظم را نیز در فهرست اعضای خود داشت ـ به تدریج اقدام به تأسیس66 لژ دیگر در سراسر سرزمین های اشغالی از جمله لبنان، سوریه، مصر، عراق، یونان و فلسطین کرد. فراماسونری عثمانی، که ریشه در حمایت دنمه ها و فراماسون های سالونیکای وابسته به لژ یهودیان ایتالیا داشت، تبعیت از سیاست سلطان عبدالحمید در کشتار مسیحیان ترکیه و مخالفت با تمایل این آخرین سلطان عثمانی در اسکان یهودیان در قلمرو فلسطین را، خط مشی سیاسی خود قرار داد. اوج کشتار و نژادکشی درسال های 1909م و 1915م و تأسیس کشوری به نام اسرائیل در پی اقتدار لژ فراماسونری مستقر در فلسطین در 1948م را نمی توان از سیاست فراماسونری عثمانی جدا دانست. نقش مهم دنمه ها و فراماسونری یهودی عثمانی در انجام اولین نژادکشی بزرگ قرن بیستم را بسیاری از دگراندیشان ترکیه نظیر عبدالرحمان دیلیپک، سردبیر مجلۀ اکیت؛[68] ابراهیم کاراگول، ستون نویس روزنامۀ ینی شافاک؛[69] نوح گونولتاش، از ستون نویسان مجلۀ دوندن بوگونه ترجمان؛[70] بولنت اردگر، سردبیر مجلۀ کورآن نسلی،[71] امین کزچی، از نویسندگان روزنامۀ آنادولودا واکیت؛[72] و شماری دیگر از فرهیختگان بررسی و اعلام کرده اند. سیطرۀ قدرت فراماسون ها تا 1935م و بحبوحۀ جنگ جهانی دوم ادامه یافت. آلمان نازی، متحد ترکیه، در خصوص ماهیت یهودی فراماسونری ترکیه به سردمداران این کشور هشدار داده بود. رهنمودهای حاکمان آلمان نازی، نیاز به تداوم تبعیض نژادی مرسوم در نازیسم را نیز شامل می شد و حاکمان ترکیۀ نوین، ورثۀ سلاطین عثمانی، آن را مطابق خوی خود دیده وتا به امروز به آن پایبند مانده اند. منابع: Inner Folds of the Ottoman Revolution, by Mevlan Zadeh Rifat www.tr.wikipedia.org/wiki/ (Dosya:Cemal_Pa%C5%9Fa.jpg) www.bibliotecapleyades.net/ (sociopolitica/templars/knights_templars04.htm) www.secretjews.wordpress.com/ (2007/12/13/zionists-constructed-armenian-gen ocide/#more-16) www.ramgavar.org/ (images/stories/armenian_orphans_t.jpg) www.tsk.tr www.louysworld.com/ (archives/2395) www.eshia.ir www.britannica.com/ (EBchecked/topic/434996/Ottoman-Empire) www.notebook.mskh.am/ (art.php?id=78) www.armenianweekly.com/2009/12/07/a-recent-anti-semitic-theme-the-sabbate an-role-in-the-armenian-genocide/ Dr. Nâzım, who were Dönmes). www.rense.com/ (general64/genoc.htm) www books.google.com/ (books?isbn=1611450101) www.rumormillnews.com/ (cgi-bin/archive.cgi/noframes/read/59150) www.freemasonry.bcy.ca/ www.bibliotecapleyades.net/ (sociopolitica/sociopol) www.wesdancin.wordpress.com/(2011/09/30/the-carbonari-secret-society-a-must-read) www.rasekhoon.net/ (article/show/691449) www.paymanonline.com www.beyond-the-pale.co.uk/ (albanian4.htm) www.evi.com (who_is_ jamal_ pasha) پی نوشت ها: [1].1Manzikert (ملازگرد کنونی در ولایت موش ترکیه). جنگ ملازگرد نبردی بود میان ارتش امپراتوری روم شرقی (بیزانس) و سپاه سلجوقی، به فرماندهی آلپ ارسلان، که در 26 اوت 1071م در نزدیکی شهر ملازگرد (ارمنستان آن زمان که امروزه در استان موش ترکیه قرار دارد) رخ داد. در این نبرد بیزانسیان شکستی قطعی خوردند و امپراتور رومانوس دیوجانوس به بند کشیده شد. [1].2Byzantine Empire امپراتوری هزار سالۀ روم شرقی. [1]. آخرین سلطان امپراتوری عثمانی (دوران سلطنت: 1918 ـ 1922م) (تولد:1861م، استانبول و وفات:1926م، سن رمو ایتالیا) [1].4Anatolia آسیای صغیر شامل ترکیۀ کنونی. این منطقه از زمان غلبۀ کوروش کبیر بر پادشاه لیدی تا ورود اسکندر همواره بخشی از شاهنشاهی ایران هخامنشی بود. [1].5Rumelli بخش اروپایی ترکیۀ امروزی. [1]. نام تاریخی ناحیۀ غرب شبه جزیره عربستان است. شهرهای مهم مذهبی مکه و مدینه در این ناحیه قرار دارند [1].1 Kara Halil Hayreddin Pasha نخستین وزیر اعظم امپراتوری عثمانی در دربار سلطان مراد اول (1359 ـ 1388م). [1].2Janissaries به معنای ارتش جدید یا ارتش جان نثاران. [1]. طریقت تصوفی که در آسیای صغیر انسجام و انزجام پیدا کرد و معتقدان به آن خود را از پیروان حاج بکتاش ولی، صوفی سدۀ سیزدهم میلادی می دانند. [1].4Devshirme نظام مالیات خون که به دست خلیل خیرالدین پاشا (Halil Hayreddin Pasha)، وزیر اعظم سلطان مراد اول، پایه گذاری شد. [1].5Donmeh یهودیان مهاجر از شبه جزیرۀ ایبری به قلمرو عثمانی در قرن پانزدهم میلادی که مجبور به ترک دین شدند. واژۀ (Don) در زبان ترکی به معنی تبدیل، تغییر و چرخش است. برای اطلاعات بیشتر ر.ک: رافی آراکلیانس، «دنمه ها»، پیمان، ش27 (بهار 1383): 23 ـ 28. [1]. در امپراتوری عثمانی تحت عناوین و نظام های مختلف پیشینه ای طولانی دارد اما در اشکال جدید آن مانند فراماسونری فرانسوی، در سال های «تنظیمات» اداری، طی 1839 ـ 1876م پا به عرصۀ سیاست عثمانی گذاشت. [1]. پنهان کردن مذهب یا عقیدۀ خود و موافقت ظاهری با دیگران به منظور در امان ماندن از زیان جانی، ناموسی یا مالی (حسن انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ج3، ” ذیل تقیه”). * امپراتوری عثمانی (1299-1922م)یکی از قدرتمندترین کشورهای جهان در سده های پانزدهم و شانزدهم میلادی بود که به مدت ششصد سال بر سرزمین بسیار وسیعی از آسیای صغیر تا بخش بزرگی از اروپای شرقی و جنوبی احاطه داشت. کشورهایی چون سوریه، لبنان، عراق، مصر، مجارستان، اوکراین، یونان، رومانی و صربستان در پی فروپاشی آن در 1922م به استقلال رسیدند. www.britannica.com/EBchecked/topic/434996/Ottoman-Empire [1].2Kapikulu askerleri ارتش خصوصی عثمانی در سال های سلطنت سلطان مراد اول و سلطان بایزید اول. [1]. بیشتر مسلمانان آلبانی و اقلیت مسلمانان ساکن در کوزوو، هرزگووین و بلغارستان امروزی از بقایای بکتاشیون هستند. [1]. مفاهیم عبادت و عبودیت، که در زمرۀ مفاهیم دینی محسوب می شوند، در حکومت عثمانی برای بیان بندگی محض و خالصانۀ ینی چری ها به کار می رفت. [1].3www.rasekhoon.net/article/show/691449 [1]. مذهب حاکم در امپراتوری عثمانی. این مذهب از فرقه های مهم اهل سنت و منسوب به ابوحنیفه نعمان بن ثابت است که ایرانی تبار بوده است. [1]. واژۀ اولی الامر به معنای صاحبان امر برگرفته از آیۀ 59 سورۀ نساء است که به مؤمنان امر می کند از خدا، پیامبر و صاحبان امر فرمان برند اما در اینکه صاحبان امر چه کسانی اند از اهل سنت برخی مطلق زمامداران و حاکمان، برخی خلفای چهارگانه و برخی رهبران معنوی و زمامداران علمی و فکری را، که از عدالت بهره مند و از محتوای کتاب و سنت به طور کامل باخبرند، مصداق اولی الامر دانسته اند. امام فخر رازی، فقیه شافعی، معتقد بود که سلاطین نمی توانند مصداق اولی الامر باشند، چراکه اولی الامر باید معصوم باشد. ( www.eshia.ir) [1].1ghazi جنگجو و مبارزی که در راه دین با کافران می جنگد (انوری، همان، ج6، «ذیل غازی»). لقب اکثر سلاطین عثمانی نیز غازی بوده است. [1]. اورخان غازی، دومین سلطان عثمانی ( دوران حکومت:1326ـ 1362م). [1]. مملوک به معنی برده و غلام است. ممالیک سلسله ای از غلامان ترک تبار بودند که از 1250ـ 1517م بر مصر و شام فرمانروایی کردند. آنان در ابتدا در دولت ایوبیان به خدمت گرفته شدند اما پس از چندی این دولت را سرنگون ساختند و خود دولتی به نام ممالیک یا مملوکان را بنا نهادند. [1]. سکۀ نقره ای، پول رایج در امپراتوری عثمانی. [1].3Sulucakarahöyük روستای صولچه قرایوک در مرکز شبه جزیرۀ آناتولی. فصلنامۀ تخصصی پژوهشکده مطالعات منطقه ای، س2، ش4(تابستان 1389): 124. [1]. تکه پارچۀ سفیدی که از بالای کلاه ینی چری ها تا پشت گردن آنها را می پوشاند نمادی از آستین متبرک حاج بکتاش ولی، مرشد آنهاست. [1]. طریقتی در تصوف منتسب به شیخ بابا الیاس خراسانی(1240م)، از مشایخ صوفیۀ ترکمن در نیمۀ سدۀ هفتم قمری که در میان ترکمنان مقیم آماسیه آسیای صغیر جایگاهی ویژه و برجسته داشت. [1]. زینالعابدین شیروانی (1194ـ1253ق)، شاعر ایرانی متولد شماخی در جمهوری آذربایجان کنونی، که صاحب سه فرهنگ جغرافیایی است. [1]. کتابی سه جلدی که حاصل دیده ها و شنیده های زینالعابدین شیروانی پس از سیاحتی هجده ساله در حجاز، دمشق، ولایات عثمانی، هند و غیره است. . [1]. زینالعابدین شیروانی، بستان السیاحه، به تصحیح و تعلیق منیژه محمودی (تهران: حقیقت، 1389). [1].1 Sokollu Mehmed Pasha.2 George Kastrioti Skanderbeg.3 Grand Vezir (1565 – 1579) [1].4Patrick Kinross (1904 – 1976) از نویسندگان تاریخ زندگی مصطفی کمال آتاترک و نویسندۀ کتاب تاریخ اسلام. [1].1Thessaloniki شهری در بخش اروپایی ترکیه، در شمال شرقی یونان کنونی. یهودیان و دنمه هایی که شمار بسیاری از ساکنان این شهر را تشکیل می دادند آن را اورشلیم بالکان یا مادر اسرائیل می نامیدند. [1].2Murad I سلطان عثمانی در 1362 ـ 1389م. [1].3Mahmud II محمود ثانی سلطان عثمانی در 1789 ـ 1839م. [1]. سید محمد رضوی نیشابوری، زاهد خراسانی. در کتاب مناقب العارفین، نوشتۀ شمسالدین احمد افلاکی در 718ه ق، حاج بکتاش ولی، معاصر مولانا جلال الدین بلخى و مردى عارفدل و روشن ضمیر معرفی شده که در قید و بند شریعت نبوده. [1]. خواجه احمد یساوی (1093 ـ 1166م)، شاعر و درویش ترک زبان، متولد شهر سایرام در ازبکستان کنونی. [1]. استان نوشهیر (Nevşehir) کنونی در مرکز ترکیه. [1].1Balim Sultan (1457 – 1517) معروف به پیر ثانی. وی مهم ترین رهبر بکتاشیه پس از حاج بکتاش ولی است و سرآغاز این فرقه به منزلۀ طریقتی سازمان یافته به وی بازمی گردد. بالیم سلطان را به واقع می توان بنیان گذار سازمان منسجم بکتاشی دانست. [1]. طریقتی در تصوف منسوب به خواجه بهاء الدین محمد نقشبند. این طریقت در اصل از سلسلۀ خواجگان منشعب شده است که اصل آن به عارف ایرانی، خواجه یوسف همدانی، بازمی گردد. نقشبندیه بعدها در هند نفوذ و قوت یافت. [1].3Bayazid I پسرسلطان مراد اول. [1].4Blood Tax [1].دیوشرمه شهروندان یهودی و نوجوانان ترک تبار را در صفوف خود نمی پذیرفت و فقط در مقاطعی برای جوانان مسلمان بوسنیایی استثناء قائل می شد. [1].1Glenn Hubbard.2 Tim Kane [1]3. Adana شهری در جنوب شرقی ترکیۀ کنونی که بیشتر ساکنان آن را، پیش از نژادکشی، ارمنیان تشکیل می دادند. [1].1Kazim Karabekir Pasha (1882 – 1948) ژنرال موسی کاظم کارابکیر پاشا فرماندۀ لشکر ترکیه در جبهۀ شرق در جنگ جهانی اول، فاتح جنگ قارص، سیا ستمدار و سخن گوی مجلس اعلای ترکیه بود. [1].2Djemal pasha (1872 – 1922) فرماندۀ ارتش ترکیه در دمشق که در میان اعراب سوریه و لبنان به جمال قصاب معروف بوده است. [1].1Aintoura [1].2Halide Edip Adivar نویسنده، فعال اجتماعی و خبرنگار زن معروف ترک. [1]. سازمان جوانان حزب جنبش ملی ترکیه. این سازمان شامل گروهی از افراد متعصب با اهداف فراملیتی است که به جرائم سازمان یافته می پردازد و به ادعای مقامات ترک، طی 1974 ـ1980م، اقدام به قتل 694 تن کرده است. نام این گروه از اسطورۀ «آشنا» (یا Asena)، مادر تمام ترکان گرفته شده، ماده گرگی که از پسربچۀ یتیم ترکی که از تیغ جنگجویان چینی رسته بود بچه دار شده و ده گرگ انسان نما و به دنبال آن نسلی از ترک ها را در دره ای به نام ارگنکون (Ergenekon) درکوه های ترکستان، در شمال شرقی چین، به دنیا آورد. گرگ خاکستری بعدها ناجی ترک های گرفتار در درۀ ارگنکون شد و آنها را به سمت غرب روان کرد. [1].1Sabbataï Zevi ربی یهودی که خود را فرستادۀ خدا برای رهایی قوم بنی اسراییل می دانست. او از یهودیان اسپانیا بود که از آن کشور رانده شده بود و در 1666م، در سن چهل سالگی، پس از قبول اسلام به دستور سلطان عثمانی، جماعت دنمه را در ترکیۀ عثمانی بنا نهاد. دنمه ها تنها در ظاهر مسلمان و در نهان به اعتقادات قبلی خود مؤمن بودند. [1].2sephardic نام شاخه ای از قوم یهود، که تا پیش از دوران تفتیش عقاید در اسپانیا و تبعیدشان، در شبه جزیرۀ ایبری زندگی می کردند. در زبان عبری جدید به معنای اسپانیاست. یهودیان سفاردیک اسپانیا و پرتغال به هنگام اخراج از شبه جزیرۀ ایبری فرصت ماندن را به شرط قبول دیانت مسیحی به دست آوردند. حدود 25,000 یهودی مقیم شبه جزیره از آن دسته ای هستند که در قرن پانزدهم میلادی به دین مسیحیت گرویده اند. اهالی سفاردیک پس از اخراج به کشورهای مختلف از جمله فیلیپین، ترکیه عثمانی و آمریکا مهاجرت کردند. [1].1Nafi Baba [1].2Rıza Tevfik Bölükbaşı (1869 ـ 1949) رضا توفیق بلوک باشی شاعر، فیلسوف وسیاستمدار ترکیه ای. [1].3Bektash Temple [1].4Henry Noel Brailsford (1873 ـ 1958) دگراندیش انگلیسی، خبرنگار شماری از مجلات و روزنامه های معروف لندن و نظریه پرداز در زمینۀ وضعیت بالکان. وی مخالف استثمارگری های بریتانیا بود. [1]. مفتی اعظم بیت المقدس، منتخب انگلستان در 1921م و عموی یاسر عرفات. وی بنیان گذار شورای عالی اسلامی بود و تا پایان عمرش در 1974م در این سمت باقی ماند. او همچنین ریاست کنگرۀ اعراب را برعهده داشت و در 1946م رئیس جمعیت اخوان المسلمین بود. [1].1 Heinrich Himmler (1900 – 1945) رئیس گشتاپو و وزیر کشور آلمان نازی که برای فرار از مجازات در 3 مه 1945م، در لوندبرگ آلمان، خودکشی کرد. [1].213th Waffen Mountain Division of the SS [1].3Baron Rudolf Glandeck von Sebottendorff بنیان گذار سیسیلی تبار فراماسونری بکتاشی. او در 1901م، در بورسای ترکیه، به جرگۀ فراماسون ها پذیرفته شد و در 1911م رسماً به تبعیت ترکیه در آمد. بارون سبوتن دورف در پایان جنگ جهانی اول به آلمان بازگشت و انجمن تول (Thule) را تأسیس کرد. فعالیت های او تا پیش از آغاز جنگ جهانی دوم حاکی از افکار نژادپرستانۀ او بر مبنای پروتکل «صیهونیست های مسن» است که از روسیه به آلمان رسیده بود. [1].1Emmanuel Carasso حقوق دان و از خانوادۀ اصیل سفاردیک سالونیکا. [1].2Carbonari تأسیس در 1828م در سالونیکا. این لژ زاییدۀ انجمن مخفی کاربوناری ناپل ایتالیا (تأسیس 1808م) بود که از افسران، اعضای مافیای سیسیلی و فراماسون ها تشکیل شده بود. [1].3Thierri Vincent Zarcone متولد 1958م، پاریس، فرانسه. [1]. آدریاناپول سابق. شهری درشمال غربی ترکیه در نزدیکی مرز یونان و بلغارستان. [1].2Abdurrahman Dilipak (Editor-in-Chief of Akit) [1].3Ibrahim Karagül (Foreign Policy Columnist for Yeni Şafak ) [1].4Nuh Gönültaş (Columnist for Dünden Bugüne Tercüman) [1].5Bülent Erdeğer (editor of the journal Kur’an Nesli ) [1].6M. Emin Kazcı (writer for the radical Islamist daily Anadolu’da Vakit) |
فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 67
|