نام کتاب: جمهوری آذربایجان، 23سال تکاپو برای دولت و ملت سازی به کوشش: حسین احمدی ناشر: مؤسسۀ مطالعات تاریخ معاصر تهران، 1393ش |
کتاب حاضرمجموعه مقاله هایی است از چهارده نویسنده و پژوهشگر پیرامون جمهوری آذربایجان و رفتارهای این کشور در حوزۀ سیاست خارجی و داخلی، مسائل فرهنگی و دیگر مسائل که با محوریت روابط و مناسبات جمهوری آذربایجان با ایران و در حقیقت سیاست های این کشور در قبال ایران در حوزه های گوناگون شکل گرفته است. در بیشتر مقاله های این کتاب، نویسندگان با تکیه بر سیاست های ضد ایرانی مقامات و دولت جمهوری آذربایجان ـ که با توجه به آنچه در کتاب های درسی آنان دربارۀ ایران چاپ می شود یا در سخنرانی ها و مواضع رسمی سردمداران حکومت باکو گفته می شود دیگر سرسوزنی جای شک و تردید در این خصوص باقی نمی گذارد ـ نقطه نظرهای خویش را طرح کرده و به نقد دیدگاه ها و سیاست های مسئولان و دست اندرکاران جمهوری آذربایجان در حوزه های گوناگون پرداخته اند. از چهارده مقالۀ چاپ شده در این مجموعه تنها مقالۀ «سیاست هویت جویانه با تکیه بر ساخت دیاسپوریک در آذربایجان پساشوروی» ترجمه و سیزده مقالۀ دیگر تألیف است. از این سیزده مقاله نیز سه مقاله نوشتۀ دکتر حسین احمدی، گردآورندۀ مجموعه و ده مقاله از نویسندگان دیگر است. تمامی مقاله های چاپ شده در این مجموعه دارای نکات جالب توجه و آگاهی های ارزشمندی هستند و از منظرهای گوناگون در خور توجه اند که در ادامه به چند مقاله از این مجموعه اشاره خواهیم داشت. در مقدمۀ فشرده و کوتاهی که حسین احمدی، گردآورندۀ کتاب، بر آن نوشته، دربارۀ هدف گردآوری این مجموعه گفته است: « مجموعه مقالات پیشرو با رویکردی علمی و مستند ضمن آگاهی بخشی به مسئولین کشور برای اتخاذ سیاست های ملی می تواند بخشی از خلأهای پژوهشی موجود در جامعۀ ایران را پر کند».[1] نخستین مقالۀ مجموعه به نام «بررسی کتاب های درسی جمهوری آذربایجان (نهادینه سازی تنفر از اسلام و ایران در میان دانش آموختگان)» نوشتۀ حسین احمدی است. احمدی در نوشتۀ خود با تکیه بر نقش کتاب های درسی و تأثیر آن بر اذهان دانش آموزان و دانشجویان، به ویژه در رشتۀ علوم انسانی، به بررسی کتاب های تاریخی آذربایجان، در مقاطع مختلف تحصیلی، پرداخته و جنبه های ضدایرانی، ضداسلامی و نوشته های بی پایه و اساس آنها را مورد توجه قرار داده است. احمدی در پژوهش خود نه کتاب درسی، هشت کتاب تاریخ و یک کتاب جغرافیای تاریخی ـ سیاسی آذربایجان ـ تهیه شده برای مقاطع گوناگون تحصیلی از ابتدایی دبیرستان تا دانشگاهی ـ را بررسی کرده و به نتایج جالب توجهی دست یافته ازجمله، ادعای ارضی آذربایجانی ها نسبت به بخش های گسترده ای از خاک ایران و جمهوری ارمنستان. او با استناد به یکی از کتاب های تاریخ آذربایجان آورده: «مرزهای آذربایجان از شمال به دربند و کوه های داغستان، از جنوب به زنجان، قزوین و همدان، در مرکز ایران و از غرب به گرجستان و ارمنستان و از شرق به دریای خزر ختم می شود».[2] همچنین با اشاره به ادعاهای ارضی آذربایجان نسبت به ارمنستان با استناد به کتاب درسی دیگری آورده: «اراضی ای که امروز ارمنستان نامیده می شود زمانی جزو خاک آذربایجان بود. در قرن هجدهم میلادی، در آنجا خان نشین ایروان وجود داشت که خاک غربی آذربایجان بود. این خان نشین شامل محال قیرخ بولاغ، زنگی باسار، ودی باسار، سردارآباد، گویچه، داراچیچک و غیره می شد. پانزده محال از این قبیل وجود داشت. مردم ساکن ایروان آذربایجانی بودند. ارمنیان بعدها به عنوان جنگ زده به این سرزمین پناه آوردند».[3] صرف نظر از ادعاهای ارضی آذربایجان نسبت به خاک کشورهایی چون ارمنستان و دیگر همسایگانش، دکتر احمدی در مقالۀ خود پاره ای از سخنان بی پایه و اساس آنان را نیز برشمرده: «مردم مسیحی آذربایجان، که به زبان های مختلف ترکی ـ فارسی صحبت می کردند، به تدریج تحت فشار کلیسای گریگوریان در معرض فرایند ارمنی شدن قرار گرفتند».[4] «به احتمال زیاد منابع ارمنی قدیم، ترک های محلی را، که به حکومت ساسانیان تمایل نشان می دادند، فارس نامیده اند».[5] از دیگر مواردی که نویسنده مورد توجه قرار داده است ایران ستیزی تهیه کنندگان کتاب های درسی تاریخ در جمهوری آذربایجان است که در سراسر کتاب ها به چشم می خورد و او به پاره ای از آنها اشاره کرده است: «اشغالگران ایرانی در خونریزی از جلادان تزار عقب نمی ماندند».[6] «بین ظلم تزار روسیه در آذربایجان شمالی با ظلم ایران در آذربایجان جنوبی چه شباهت هایی وجود دارد».[7] «دو دولت دشمن [ایران و روسیه] چگونه وطن ما را تقسیم کردند».[8] مصادرۀ شخصیت ها نیز یکی دیگر از مواردی است که حسین احمدی در پژوهش خود به آن پرداخته و در این زمینه مطالبی درخصوص جوادخان گنجه ای، محمد حسین شهریار و شیخ محمد خیابانی، که هر سه ایرانی و ایران دوست بوده اند، آورده و به تلاش های نویسندگان آذربایجانی در مصادره کردن این شخصیت ها به سود خود و آذربایجانی جلوه دادن آنان اشاره کرده است. [9] «جمهوری آذربایجان، تهدید امنیت ملی ایران» از دیگر مقاله های چاپ شده در این کتاب است که مجتبی برزویی آن را نوشته است. نویسنده با مقدمه ای دربارۀ همسایگان ایران به پیشینۀ تاریخی تشکیل این کشورها اشاره کرده و پیدایش برخی از این کشورها چون عراق، افغانستان، عربستان، پاکستان و آذربایجان را معلول دگرگونی های سیاسی سدۀ نوزدهم میلادی دانسته و درواقع، بر این باور است که گروهی از این کشورها پیشینۀ تاریخی چندان کهنی ندارند. نویسندۀ مقاله با مروری بر روابط میان عراق، ترکیه، عربستان و آذربایجان با ایران به این نتیجه رسیده که پان آذریسم به دنبال وارد آوردن ضربه به ایران است. برزویی با برشمردن دلایلی مستند به اقدامات آذری ها علیه ایران اشاره کرده که از آن میان می توان روابط آنان را با اسرائیل و امکان دادن به آن کشور به منظور استفاده از خاک آذربایجان برای فعالیت های ضد ایرانی و پناه دادن به منافقین در خاک آذربایجان و آموزش آنها را به دست اسرائیلی ها برای انجام عملیات علیه ایران نام برد. او موارد دیگری مانند سیاست داخلی آذربایجان را نیز مورد توجه قرار داده و به نکاتی در این خصوص اشاره کرده است. «برای خاتمه دادن به مسئلۀ آذربایجان» عنوان مقالۀ دیگری است از این مجموعه به قلم کاوه بیات. این مقالۀ کوتاه اما پرمعنا و پربار دربارۀ نهادن نام «آذربایجان» بر اران است. بیات با اشاره به روی کار آمدن حکومتی که به یاری عثمانی ها در قفقاز به قدرت رسید و بر آن سرزمین نام «آذربایجان» نهاد به اهداف و اندیشه های آنان دربارۀ ایران پرداخته و به استفادۀ ابزاری ترکیه و شوروی از این حکومت علیه ایران در مقاطع مختلف تاریخی اشاره کرده است. بیات در بخشی از مقالۀ خود می نویسد: « مسئلۀ آذربایجان پدیده ای است با افت و خیزهای خاص خود که اگرچه همواره مسئله بوده اما در زمان های مقتضی شدت و ضعف داشته».[10] او می افزاید که مسئلۀ آذربایجان پدیدۀ نادری نیست و در بسیاری از نقاط جهان، به ویژه در سرزمین های پیرامون ایران، فروپاشی نظام های استعماری دستاوردهای مشابهی داشته است. کاوه بیات مقالۀ خود را با این اشاره به پایان می رساند که دولت های ایران، پس از جنگ جهانی اول، به رغم تلاش گسترده برای توسعۀ روابط با حکومت باکو از شناسایی آن به نام «آذربایجان» خودداری کردند و پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی هم باید چنین روشی در پیش گرفته می شد که نشد. [11] «سیاست هویت جویانه با تکیه بر ساخت دیاسپوریک در آذربایجان پسا شوروی» مقاله ای است از نویسنده ای به نام بایرام بالجی که کامروز خسروی جاوید آن را ترجمه کرده. بایرام بالجی، نویسندۀ مقاله، از شهروندان ترکیه است که از 2006 ـ 2010م مدیر پژوهشگاه فرانسوی مطالعات آسیای مرکزی بوده. در بخش «درآمد»، در آغاز مقاله، به روند سیاسی (داخلی و خارجی) پیچیده ای که جمهوری آذربایجان پس از استقلال در پیش گرفته و یکی از محورهای اصلی آن نیز دولت سازی است اشاره شده و در این میان به نقش آذربایجانی های مقیم خارج از کشور، که به آنان هم تبار می گویند، توجه شده است. در بخش دیگری از مقاله، با عنوان «دیاسپورا: چارچوب نظری»، ضمن ارائۀ تعریفی از دیاسپورا به دیدگاه های میشل برونو و گابریل شفر در این زمینه اشاره شده است. پس از آن، اهمیت روزافزون دیاسپورای آذربایجان [برای دولت باکو] مورد بررسی قرار گرفته است. در این بخش، به دشواری ارتباط آذربایجانی ها با آذربایجانی های ایران، ترکیه و اروپا در دوران شوروی اشاره و سپس، به دگرگونی های دوران پروستریکا پرداخته شده است که در آن امکان ارتباط با هم میهنان ساکن در خارج از آذربایجان فراهم آمد و پس از فروپاشی شوروی گسترده تر شد. نویسنده همچنین اهمیت این جمعیت ساکن در خارج از مرزهای آذربایجان را برای دولت باکو، که برروی آنان سرمایه گذاری کرده و چشم امید ویژه ای به آنان دارد، مورد توجه قرار داده. در ادامۀ مقاله، وضعیت آذربایجانی های ساکن روسیه، که شمار آنان افزون بر دو میلیون نفر است و نیز آذربایجانی های ساکن گرجستان، ترکیه و کشورهای غربی مانند فرانسه و امریکا بررسی شده است. «وضعیت خاص ایرانیان آذری» عنوان بخش دیگری از مقاله است که نویسنده در آن به ویژگی های آذربایجانی های ایران اشاره کرده و به درستی تفاوت های این گروه را، که صد در صد ایرانی هستند و هیچ ارتباطی با قفقازی ها ندارند و در چارچوب دیاسپورای موردنظر نمی گنجند، برشمرده است. اما دولتمردان باکو، به ویژه پس از فروپاشی شوروی، با طرح شعارهای پوچ و توخالی، که هیچ گونه زمینۀ عینی نیز نداشت، به دنبال وحدت دو آذربایجان بودند و در این راه تلاش های بسیاری کردند که درواقع، «آب در هاون کوبیدن» بود. حسین دادپور در مقالۀ خود به نام « ثروت جمهوری آذربایجان در انحصار خانوادۀ الهام علی اف» به دست اندازی الهام علی اف؛ همسرش، مهربان پاشا (علی اف)؛ فرزندانشان و دیگر اعضای خانواده و بستگان آنان به ثروت ها و منابع طبیعی آذربایجان و چپاول درآمدهای نفتی آن کشور اشاره کرده و ردپای آنان را در زد و بندهای اقتصادی در به دست آوردن ثروت نامشروع با استفاده از رانت نشان داده است. او در این مقاله به املاک و دارایی های پسر و دختران رئیس جمهور آذربایجان در داخل و خارج از کشور اشاره کرده است. «ملی گرایان بدون ملت، نگاهی به فرایند ملت سازی در جمهوری آذربایجان»، نوشتۀ سالار سیف الدینی، یکی دیگر از مقاله های درخور توجه این مجموعه است. همان گونه که از نام مقاله پیداست سیف الدینی به فرایند ملت سازی در جمهوری آذربایجان در 23 سال عمر این جمهوری، پس از فروپاشی شوروی، توجه نموده و دیدگاه های خود را دراین زمینه ارائه کرده است. او با مروری بر «مبانی نظری فرایند ملت سازی» به تاریخ ملت سازی ها در قرن نوزدهم میلادی گریزی زده و به استفادۀ گسترده از آن در دهۀ 1990م و به نقش دولت ها در ملت سازی نیز اشاره کرده است. او سپس به «واکاوی انتقادی گفتمان ملت سازی در جمهوری آذربایجان» پرداخته و آن را واکاویده است. وی در این میان به آرای نویسندگان و پژوهشگران ایرانی و غیر ایرانی نیز توجه کرده و برای تحکیم پایه های استدلال خود در این خصوص از آنها سود جسته است. [12]سیف الدینی در ادامه به الگوها و نظریه های استین روکان،[13] اریک هابسبام،[14] آنتونی دی اسمیت[15] و میراسلاو هروش[16] در زمینۀ مورد بحث اشاره کرد. سپس، به بررسی «روند ملت سازی در جمهوری آذربایجان بر اساس الگوهای نظری» و تطبیق آن با الگوهای روکان، هابسبام، اسمیت و هروش دست زده است. او بر این باور است که: «آنچه ملت سازی را در جمهوری آذربایجان با معضل رو به رو می کند هویت ملی ضعیف و نداشتن پیشینۀ تاریخی قابل استناد و معتبر است».[17] نویسنده در نتیجه گیری خود نوشته است که دولت آذربایجان در عمل ملی گرایی قومی را، که ملت را بر اساس پیوندهای تباری ـ خونی و افسانۀ نیاکان مشترک تعریف می کند، به منزلۀ گفتمان سیاسی خود برگزیده و برپایۀ این تعریف اقلیت های ساکن در آن جمهوری مانند تالش ها ، لزگی ها، آوارها و کردها چنانچه بخواهند بر هویت تاریخی خویش پای بفشارند از دایرۀ این تعریف بیرون می مانند. او همچنین این سیاست دولت باکو را علیه همسایگانش مانند ایران، ارمنستان، روسیه و گرجستان به شدت تهاجمی دانسته است. از دیگر مقاله های این مجموعه می توان از «تبریز طوفانی یا تحریف خیزش خیابانی» نوشتۀ مسعود عرفانیان نام برد که نقدی است بر کتاب تبریز طوفانی، قیام شیخ محمد خیابانی، اثر شوکت علی قیزی با ترجمۀ پرویز زارع شاهمرسی. این کتاب که بر پایۀ همان گرایش های میهن پرستانۀ افراطی (شوونیسم) نوشته شده است، به دنبال مصادرۀ شیخ محمد خیابانی و جدا کردن جنبه های ایران گرایی جنبش این مرد بزرگ و تنها محدود کردن آن به آذربایجان است. نویسنده در مقدمه، بر اساس یک تقسیم بندی، چهار دوره را در تاریخ نگاری آذربایجان برشمرده که دورۀ چهارم آن، « از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در 1991م تا کنون»، همان دورۀ مورد نظری است که در آن تاریخ نگاری ملی گرایانه گسترش یافت و به شدت مورد استفاده قرار گرفت. نویسنده اشاره می کند: «این روش تاریخ نگاری هیچ نسبت و سنخیتی با دیگر روش های علمی و آکادمیک شناخته شده ندارد و کاملاً ابداعی، برساخته و نادرست است و نامی جز وارونه نگاری تاریخ نمی توان بر آن نهاد».[18] عرفانیان سپس با اشاره به علاقه و توجه آذربایجانی ها به شیخ محمد خیابانی به بررسی کتاب موردنظر پرداخته و دیدگاه های انتقادی خود را نسبت به نوشته های نویسنده دربارۀ شیخ محمد خیابانی برشمرده و با استفاده از منابع و مآخذ معتبر و دست اول استدلال های خود را تحکیم کرده و بی اعتباری برخی آرا، نظرات و نوشته های نویسندۀ کتاب را دربارۀ شیخ محمد خیابانی و جنبش او و مناسباتش با دیگر گروه ها و افراد در آن دوران بر شمرده است. او با یک معرفی کوتاه از کتاب در محورهایی که نویسندۀ کتاب در آنها به اظهارنظرهای بی پایه دربارۀ شیخ محمد خیابانی پرداخته و برخی واقعیت ها را نادیده گرفته و یا مطالبی از خود بر آن افزوده نقد خود را دنبال می کند که از میان آنها می توان به «زندگی نامۀ شیخ محمد خیابانی»، «برجسته نمودن جنبۀ قومی خیزش خیابانی»، «تبدیل آزادیستان به آزادستان»، «سرپوش نهادن بر جنایات ترکان عثمانی در آذربایجان»، «کسروی و داوری های نویسنده دربارۀ او»، «اظهارنظرهای بی پایه» و «ارتباط خیزش خیابانی با رویدادهای بعدی» اشاره کرد. پایان بخش مقاله «سخنی با مترجم کتاب و همچنین دربارۀ کتاب» است که در آن عرفانیان با انتقاد از عملکرد مترجم نکاتی را یادآوری کرده است. «لاهیج، نماد آشنایی های ایران و جمهوری آذربایجان»، از رضا علی زاده نظیری، از دیگر مقاله های این مجموعه است که دربارۀ لاهیج، یکی از نقاط گردشگری در جمهوری آذربایجان، است. نویسنده برای نوشتن این مقاله از تعدادی مقاله و کتاب دربارۀ لاهیج و نیز مشاهدات خود در سفر به آنجا سود جسته است. در حقیقت، او از هر دو روش تحقیق کتابخانه ای و تحقیق میدانی استفاده کرده است. در این نوشته او به مشترکات فرهنگی، تاریخی و تمدنی بسیاری که میان لاهیجی ها و ایرانی ها وجود دارد اشاره کرده است. آخرین مقاله ای که به آن خواهیم پرداخت نوشته ای است از سیاوش دادگر با نام «اقدامات ضداسلامی و ضدایرانی جمهوری آذربایجان (در چند سال اخیر)». نویسنده در این مقاله با اشاره به پیوند هویت مردم آذربایجان با ایران به لحاظ تاریخی و دینی پاره ای از اقدامات غیر معمول و ناهنجار آذربایجانی ها را مورد اشاره قرار داده است. دادگر در مقالۀ خود با ذکر اقدامات ضداسلامی، اقدامات ضد ایرانی، کمک به تروریست های هسته ای، روابط با اسرائیل، اقدامات ضد ایرانی سفارت جمهوری آذربایجان در تهران و مواردی دیگر نمونه هایی را آورده است. رویارویی با اسلام گرایان و سرکوب، دستگیری و زندانی کردن آنها؛ بی توجهی به اعتقادات مردم مسلمان آذربایجان؛ برگزاری مسابقات و رقابت هایی در میان زنان، که بی اعتنایی آشکار به اعتقادات مردم مسلمان آن کشور است؛ اهانت به مقدسات مسلمانان؛ سرکوب اعتراضات مردم در حمایت از حجاب؛ و مقابله با برگزاری آیین های دینی، که قدمت بسیار در آن کشور دارند، از نکاتی است که دادگر در بخش اقدامات ضد اسلامی دولت آذربایجان بر شمرده است. او سپس به اقدامات ضدایرانی مقامات آذربایجان پرداخته و به مواردی از مقابله های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و اقدامات ناشایست مقامات آذربایجانی با دیپلمات ها و نمایندگان سیاسی ایران ـ مانند کنار گذاشتن شرکت ایرانی نیکو از طرح احداث خط لولۀ ترانس آناتولی، به حضور نپذیرفتن عباس عراقچی، معاون وزیر امور خارجۀ ایران از سوی الهام علی اف، که طبق قرار قبلی به آن کشور سفر کرده بود تا علی اف را به ایران دعوت کند؛ تعطیل کردن چند کارخانۀ بزرگ ایرانی در باکو مانند ایران خودرو و کارخانۀ تولید مواد شوینده در 2011م و موارد بسیار دیگری از این دست ـ اشاره کرده است. سایر مقالات این مجموعه عبارت اند از: ـ «دلایل تیرگی روابط ایران و جمهوری آذربایجان»، نوشتۀ حسین احمدی ـ «دولت آذربایجان شکارچی آزادی بیان، در آذربایجان: جریان نفت آزادتر از جریان اطلاعات»، نوشتۀ محسن حکمتی ـ «آزادی وجدان در آذربایجان»، نوشتۀ محمد سرحدچی ـ «یورو ویژن، بهانه ای برای اعتراض»، نوشتۀ المیرا کیانپور ـ «چرایی و چگونگی تغییر برخی اسامی ایرانی در جمهوری آذربایجان»، نوشتۀ حسین احمدی ـ « جستاری بر وضعیت نظامی جمهوری آذربایجان و نا بسامانی های آن»، نوشتۀ یاور عیوضی. در پایان یادآوری می شود که هریک از مقاله های این مجموعه در نوع خود جالب و خواندنی است و آگاهی های سودمند و با ارزشی از خواندن آنها نصیب خوانندگان علاقه مند به این پژوهش ها خواهد شد. پی نوشت ها: 1ـ حسین احمدی، جمهوری آذربایجان،23 سال تکاپو برای دولت و ملت سازی (تهران: مؤسسۀ مطالعات تاریخ معاصر، 1393)، ص10. 2ـ همان، ص21. 3ـ همان، ص22. 4ـ همان جا. 5ـ همان جا. 6ـ همان، ص29. 7ـ همان جا. 8ـ همان جا. 9ـ برای اطلاعات بیشتر ر.ک: حسین احمدی، «بررسی کتاب های درسی جمهوری آذربایجان با تأکید بر کتاب های تاریخی»، پیمان، ش59 (بهار 1391): 41 ـ 76. 10ـ جمهوری آذربایجان،23 سال تکاپو برای دولت و ملت سازی، ص 110. 11ـ همان، ص 112. 12ـ همان، ص 191 ـ 195. Stein Rokkan 13ـ Eric John Ernest Hobsbawm 14ـ anthony D. Smith 15ـ miroslav hroch 16ـ 17ـ همان، ص 212. 18ـ همان، ص 219. |
فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 67
|