فقط یک اتفاق باعث شد تا ویراستار کتاب شاهین سرکیسیان، بنیانگذار تئاتر نوین ایران شوم. در نگاه اول، آنچه در کتاب مجذوبم کرد نه خاطرات این و آن بود و نه حتی تصاویر تلاش خستگی ناپذیر مردی که تئاتر همه چیز او بود. جذبهٔ کتاب جذبهٔ حاصل از نمود مردی است که زندگی خود را همچون حجتی راسخ در اختیار ما می گذارد. تاریخ هنر مدرن مملو از اشخاصی است که در راه اندیشه های خود شهید شده اند. آرتو، کافکا، بنیامین و کامو فقط چند نمونهٔ مشهورند. در تاریخ هنر معاصر ایران، نام هدایت، بهرام صادقی، غلامحسین ساعدی و شاهین سرکیسیان بیش از هر نام دیگری به ذهن متبادر می شود. سرسپردن محض به اندیشه ای و دنبال کردن آن تا سرحد جنون و حتی مرگ مشخصهٔ اصلی این اشخاص است اما فاجعه اینجاست که در قیاس با هدایت، ساعدی و حتی صادقی نام سرکیسیان، به عمد یا غیر عمد و دست کم تا پیش از چاپ کتاب شاهین سرکیسیان، حتی برای آنهایی که در حوزهٔ تئاتر فعالیت می کنند، کمتر آشنا بود. غایب بودن نام در وهلهٔ نخست مترادف است با فراموش شدن. فراموش شدن نام سرکیسیان در عین حال به معنی جعل تاریخ تئاتر ایران و سوئ استفاده از شرایطی است که در آن به راحتی می توان از آبِ گل آلود ماهی گرفت و نام دیگران را با نام اصلی جا به جا کرد. کتاب جمشید لایق مقاومتی است در برابر این فروکاهش و در عین حال، تصویری از سرکیسیان ارائه می کند که نام او را هم تراز نام هدایت، ساعدی و صادقی قرار می دهد. کتاب شاهین سرکیسیان به دو استعارهٔ کلی شکل می دهد. اولی استعارهٔ قدیس است. قدیس کسی است که زندگی خود را تا سرحد مرگ وقف اندیشه ای می کند و در نهایت، با رفتن در دل آتش چیزی از خود برجای می گذارد که همان حجت اوست. حرکت از تئاتر غریزی به سمت تئاتر آگاهانه کل دستاورد تئاتری سرکیسیان را تشکیل می دهد. این حرکت در واقع حرکت از تئاتر امیر ارسلانی، متکلف و پر زرق و برق به سمت تئاتری مبتنی بر تکنیک، ساده و نسبتاً رئالیستی است. سفر سرکیسیان را به نوعی می توان با سفر صادق هدایت در ادبیات مقایسه کرد. سفری که بعدها آربی آوانسیان آن را به نحوی دیگر پی گرفت. به جرئت می توان گفت تائژیر او بر تئاتر بعد از خود بیش از هر کس دیگری بود. اما استعارهٔ تکان دهندهٔ دیگری که کتاب بدان شکل می دهد استعارهٔ تئاتر در مقام زندگی است. تصویر سرکیسیان تصویر مردی است که تئاتر را به صلیب خود بدل می کند. در اینجا، نویسندگان کتاب تصاویری از سرکیسیان به دست می دهند که، درست شبیه تصاویر بکر م. فرزانه از صادق هدایت، در تاریخ تئاتر ایران کاملاً منحصر به فرد و کمیاب است. این تصاویر علاوه بر این تصاویری کاملاً آموزنده برای نسل جدید تئاتری است: تمرین های مدام، ترجمهٔ متون دست اول تئاتری، نگارش مقالات متعدد و تربیت نسل جدیدی از اهالی تئاتر. مرگ سرکیسیان در عین حال به طرزی عجیب به مرگ تأسف بار هدایت، ساعدی و صادقی شبیه است. سرکیسیان نه مانند هدایت خودکشی کرد و نه حتی شبیه ساعدی در غربت مرد اما مرگ او شبیه مرگ این سه قطعاً و تا حد زیادی اجباری و به نوعی واکنش در برابر شرایطی بوده که دیگر برای هنرمند غیرقابل تحمل است. برخی از تأسف آورترین تصاویر کتاب در واقع مربوط به همین موضوع می شود. او مانند هدایت مغلوب شرایطی شد که از بیرون به وی تحمیل شد. ناراستی و برخورد سنگدلانهٔ برخی از شاگردانش، که در نهایت منجر به شکست اجرای روزنهٔ آبی شد، تنها مشتی نمونهٔ خروار است. این برخورد برخوردی است که دست کم در هنر معاصر ایران نمونه وار و دایمی شده است. کتاب شاهین سرکیسیان در عین حال از این حیث منحصر به فرد است که برای اولین بار بخشی از حلقهٔ مفقود شدهٔ تئاتر ایران را در حد فاصل 1322 تا 1345 احیا می کند. این کتاب، برخلاف کتاب بیضایی، به ذکر کلیات بسنده نمی کند و وارد جزییاتی می شود که تاکنون نمونهٔ دیگری از آن سراغ نداشته ایم. کتاب همچنین سرمشقی است برای نسل جوان تر تئاتری که به هر دلیل امروزه اخلاقیات تئاتر را از یاد برده اند؛ اخلاقیاتی که قطعاً شاگردان ناخلف سرکیسیان در فراموشی آن و جانشین ساختن آن با نوعی ریاکاری اخلاقی نقش عمده ای بازی کرده اند. جمشید لایق و همراهانش با کتاب شاهین سرکیسیان ما را به تأمل و سفری دعوت کرده اند که چشم انداز آن هر چند نامشخص اما کاملاً معین، پرطراوت و سرشار از مخاطره است. پی نوشت ها: 1- فارغ التحصیل کارشناسی تئاتر و کارشناس ارشد سینما از دانشکدهٔ سینما و تئاتر، عضو هیئت علمی دانشکدهٔ سینما و تئاتر، کارگردان نمایش های در انتظار گودو (1382)، و اولئانا (1385) و دو تک پرده ای از امریکای لاتین (1385) و ویراستار کتاب شاهین سرکیسیان، بنیانگذار تئاتر نوین ایران. |
فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 38
|