هر چند شاهین سرکیسیان را به حق به منزلهٔ بنیانگذار تئاتر نوین ایران می شناسند اما او در عین حال مترجم، مقاله نویس و منتقد هم بود و شناخت قابل توجهی نیز از اُپرا داشت. به همین مناسبت خاطرهٔ کوتاهی از او برایتان نقل می کنم. در سال هایی که اعضای گروه تئاتر آرمن در خانهٔ سرکیسیان جمع می شدند، من نیز با اینکه دانشجوی رشتهٔ موسیقی بودم با گروه همکاری نزدیکی داشتم و اکثراً در جلسات آنها شرکت می کردم. در یکی از این جلسات، صحبت حاضران به موسیقی کلاسیک کشیده شد. یادم است، در حین صحبت، سرکیسیان بدون مقدمه به طرف من برگشت و پرسید: ـ شما به کدام اُپرا بیشتر علاقه مندید؟ باید اعتراف کنم که از این سؤال یکه خوردم چون در طول عمرم فقط یک اُپرا دیده بودم آن هم از موتزارت با عنوان تمام آنها همین طورند. این اُپرا در وزارت فرهنگ و هنر آن زمان واقع در میدان بهارستان اجرا شده بود، زیرا تالار رودکی سابق (وحدت کنونی) در 1346 افتتاح شد؛ یعنی، یک سال پس از مرگ سرکیسیان. البته، من از طریق صفحات موسیقی تا اندازه ای با اُپرا آشنایی داشتم لذا به خودم جرئت دادم و گفتم: ـ من از اُپرای کارمن خوشم می آید. سرکیسیان لبخند ملایم همیشگی خود را زد و گفت: ـ اُپرای کارمن هیجان انگیز است ولی من اُپراهای واگنر را ترجیح می دهم چون ریشه در حماسه و عرفان دارند. راستش در آن زمان زیاد متوجه منظور او نشدم ولی جملهٔ او در ذهنم باقی ماند. در ادامهٔ بحث، معلوم شد که او در خارج از ایران اُپراهای زیادی را دیده. بعدها، وقتی به مقالهٔ او تحت عنوان ((ریشارد واگنر)) برخوردم متوجه شدم که این علاقه حسی گذرا نبوده بلکه باور و اعتقادی عمیق بوده که با احساس، تفکر و هدف او همخوانی داشته. بنا بر ضرب المثلی معروف، شاید ما هم بتوانیم بگوییم: بگو آهنگساز مورد علاقه ات کیست تا بگویم چه نوع انسانی هستی. اگر سرکیسیان به واگنر علاقه داشت، تصادفی نبود. علتش آن بود که این آهنگساز، قبل از فعالیت در اُپرا، درام نویس، شاعر، محقق و نظریه پرداز بود و با دقت تمام متن اُپراهایش را خود می نوشت. خواستگاه اندیشهٔ او آرمان احیای حماسهٔ ملتش بود حتی صحنه و لباس ها را نیز خود طراحی می کرد. به این ترتیب درمی یابیم بعضی از این نکات از قبیل عشق به حماسه، تحقیق، نقد و مقاله نویسی نیز مورد علاقه و بخشی از برنامهٔ کاری سرکیسیان بود. از یادداشت هایی که از سرکیسیان باقی مانده معلوم می شود که او در پی ایجاد سه نوع تئاتر بود: تئاتر حماسی، تئاتر مردمی و تئاتر ملی مدرن. سرکیسیان در مورد بنیان تئاتر حماسی می نویسد: ((باید از آثار فردوسی، نظامی و سایر بزرگان استفاده نمود، باید درام نویسان پرقدرتی پیدا شوند که روی زمینه های اصیل و آماده این نوابغ شعر و هنر، به داستان های عظیم آنان که مظهر زنده روح ملت است جان تازه ای ببخشند و آنها را برای صحنه آماده کنند)).[2] به همین دلیل، هنگامی که سرکیسیان با اُپراهای دراماتیک، حماسی، اسطوره ای و عرفانی واگنر آشنا شد، شدیداً تحت تائژیر آنها قرار گرفت. او در مقالهٔ خود، تحت عنوان ((ریشارد واگنر))،[3] به اکثر اُپراهای او از قبیل تاین هوزر، لوهنگرین، تریستان ایزولد و انگشتری نیبلونگن (حلقهٔ نیبلونگن) اشاره می کند. البته، چنانچه ذکر کردیم اکثر اُپراهای واگنر شدیداً جنبهٔ عرفانی دارند که این نیز مورد علاقهٔ سرکیسیان بود؛ برای مثال، اُپرای هلندی پرنده شرح حال ملوان سرگردانی است که با کشتی خود در جست وجوی عشق بزرگ است که پس از پیدا کردنش به فنا می رسد. سرکیسیان دربارهٔ این اپرا می نویسد: ((موسیقیِ واگنر در این اژر جنبهٔ عرفانی و عمیق و غم انگیز دارد. اژری که واگنر توانسته است در شنونده باقی گذراد یک نوع احساس عجیب و غریبی است که قابل درک نیست. موسیقی آن چنان عمیق است که عظمت آن را نمی توان دقیقاً احساس نمود)). او با علاقه ای خاص چهار بخش اُپرای انگشتری نیبلونگن را شرح می دهد و به این نتیجه می رسد که: ((مفهوم اصلی داستان این است که نوع بشر از وقتی که احتیاج به طلا پیدا کرد ملئوم شده است و باید نجات خود را در محبت باز یابد)). سرکیسیان با عمق احساس خود موسیقی هر یک از اُپراها را ارزیابی می کند؛ برای مثال، در مورد عشق شوم اپرای ترسیتان و ایزولد چنین می نویسد: ((موسیقی ای که برای این درام ساخته شد دارای شدت و سنگینی بی سابقه ای است که بیش از همه، احساسات تلخ و بدبینی بر آن تسلط دارد)). ((اپراهای واگنر شنونده را به دنیای عجیبی می کشاند که انسان گاهی خود را به زحمت در آن میان می شناسد. به همین دلیل است که آثار او در آغاز درست فهمیده نمی شود)) ولی سرکیسیان این موسیقی را فهمید زیرا خود نیز عاشق هنر حماسی دراماتیک، عرفان و اسطوره و عاشق و خالق هنر ناب بود. اکنون چهل سال از مرگ سرکیسیان می گذارد و امروز بیش از گذشته به ارزش کار او واقفیم. آیا این سرنوشت هنرمندان است؟ شاید. چرا که او خود روزی نوشته بود: ((پیروزیِ حقیقی واگنر پس از مرگش آغاز شد. افتخار او امروز مسلم و بلا تردید است، عقیدهٔ او دربارهٔ تئاتر که آن را با حماسه و داستان های قدما آمیخته بود باعث شد که آثاری بزرگ کلاً متفاوت با تئاتری که پیش از او مرسوم بود به وجود آورد)).[4] شایسته است، به پاس علاقهٔ سرکیسیان به واگنر، یک بار هم که شده به موسیقیِ همچون سمفونی اُپرای لوهنگرین گوش فرا دهیم؛ اُپرایی که واگنر با آن رسالت قهرمان را در اجتماع تأیید می کند و به صورت نمادین تنهایی او را نیز نشان می دهد. آرزوی سرکیسیان برای ایجاد تئاتر حماسی در ایران بجا بود زیرا قدمت اسطوره و حماسه در نزد ایرانیان کهن تر و غنی تر از اروپاییان است و اگر روزی این آرزو برآورده شود، روح او بیش از دیگران شاد خواهد شد. پی نوشت ها: 1- این نوشتار متن سخنرانی موسیقی دان لیدا بربریان است به مناسبت معرفی کتاب شاهین سرکیسیان، بنیانگذار تئاتر نوین ایران. 2- شاهین سرکیسیان، بنیانگذار تئاتر نوین ایران، به اهتمام جمشید لایق، غلامحسین دولت آبادی و مینا رحمتی (تهران: هدف صالحین،1384 )، ص197. 3- همان کتاب، ص233. 4- همان کتاب، ص238 |
فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 38
|