شاهین سرکیسیان از بنیانگذاران تئاتر ملی ایران است. او با فکری پویا و بینش و برداشتی علمی و همخوان با معیارهای تئاتر نوین جهانی به عرصهٔ تئاتر ارامنه و ایران قدم نهاد. در مقام پیش کسوتی راهگشا و با ارزش در نخستین گام ها ناگزیر از مقابله با مشکلات و موانع فراوانی شد که ناشی از عدم درک صحیح عده ای از تئاتر بود ولی هیچ گاه از کار و تلاش فروگذار نکرد و ایمان و اعتقاد راستینش به معنویت و رسالت تئاتر و اقبال جوانان آن روز او را در کار خود موفق گرداند. هنرمند بنام، بهمن فرسی، دربارهٔ سرکیسیان می گوید: ((بسیاری نام ها و اصطلاح ها و راه و رسم های دنیای تئاتر از زبان او و از دبستان او به مغز و دهان جویندگان و شیفتگان تئاتر راه یافت)). دکتر مهدی فروغ نیز از مسئولان و تلاشگران نامور تئاتر هنگام تدفین این استاد تئاتر ایران درباره اش گفت: ((هر کس که عشق به تئاتر دارد باید زندگی او را سرمشق قرار دهد)). سرکیسیان در 1285ش در وارنای بلغارستان از پدری ارمنی، اهل ایران و مادری ارمنی، اهل بلغارستان، متولد شد. گرچه بعد از تولد او خانواده اش به ایران آمدند اما شاهین را در هفت سالگی به فرانسه فرستادند که حدود هفده سال در این کشور ماند. در مورد زندگی خصوصی سرکیسیان، به خصوص در سال های کودکی و جوانی، اطلاعات بسیار اندک و اغلب متضادی در دست است. ظاهراً او در فرانسه تحصیلات خود را (احتمالاً در رشتهٔ حقوق) تا سطح دانشگاه ادامه داده ولی در همان زمان نیز به خاطر علاقهٔ بیش از حد به تئاتر و ادبیات به مطالعه و تحقیق در این زمینه مشغول بوده و از تخصص دانشگاهی خود کمتر استفاده کرده است. با تسلطی که به زبان فرانسه و تا حدی به آلمانی و روسی داشت نوآوری های تئاتر آن زمان فرانسه مخصوصاً موج نو آن را با وجود افرادی مانند دولن، ژووه، ژرژ پتیویف و کوپو، که در اوج فعالیت های تئاتری بین المللی قرار داشتند، به دقت پیگیری می کرد و با ذهنی فعال و قوهٔ تخیلی قوی، که از خصوصیات او بود، آنچه را می دید و می آموخت برای ساختن و پروردن شخصیت هنری خود به کار می بست. حاصل این سال های پرتلاش یادداشت هایی است که بعدها از آنها در کار نمایش و پرورش هنرپیشه ها بهره گرفت. در سال های جنگ جهانی دوم، حدود1323 ـ 1324 به ایران برگشت. در ایران، در سمت مترجم در بانک ملی و سپس، در مؤسسه های خصوصی و دولتی، مشغول به کار شد. تا پایان عمر، این مشاغل برای او وسیلهٔ تأمین معاش بود اما برای فرونشاندن عطش عشقش نسبت به تئاتر اقدام به نوشتن مقالات نقد تئاتر در روزنامهٔ فرانسه زبان ژورنال دو تهران[1]، ستارهٔ تهران، مجلهٔ نمایش و غیره می کرد که بسیار مورد توجه هنردوستان واقع شد. مدتی هم مسئولیت نشریهٔ ادبی ـ هنری لَ سُمِن[2] را، که به زبان فرانسه منتشر می شد، عهده دار بود. او همچنین با روشنفکران ایرانی، نظیر صادق هدایت، نوشین و احمد شاملو، دوستی و مراوده داشت. در اوایل1330، با همکاری عده ای از جوانان دوستدار تئاتر، از جمله خجسته کیا، فهیمه راستکار، علی نصیریان، جمشید لایق، عباس جوانمرد، بیژن مفید و جعفر والی، شروع به تمرین بر روی نمایش نامه هایی از ادبیات جهان و تشکیل جلسات بحث دربارهٔ موضوعات مطرح در تئاتر معاصر و به طور کلی هنر تئاتر کرد. اگرچه به جز چند نمایش کوتاه کار دیگری از این گروه اجرا نشد بی تردید تشکیل این گروه و جلسات بحث و گفت وگو تأثیر خود را بر اعضای جوان آن گذاشت و باعث تغییر دیدگاهشان در زمینهٔ تئاتر شد. گروه ملی نیز، که از گروه های نمایشی مطرح آن زمان بود، از همین جا شکل گرفت. همچنین، در اثر تشویق سرکیسیان، علی نصیریان نمایش نامه های افعی طلایی و بلبل سرگشته و عباس جوانمرد نمایش نامهٔ محلل را نوشتند که به جرئت می توان آنها را اولین نمونه های نمایش نامهٔ ملی معاصر دانست، این نمایش نامه ها بارها به روی صحنه رفتند. پس از جدا شدن از گروه هنر ملی، سرکیسیان مدتی با گروهی که فروغ فرخزاد و طوسی حائری نیز از اعضای آن بودند نمایش نامهٔ کسب و کار خانم وارن اثر برنارد شاو را تمرین کرد و تا مرحلهٔ اجراء هم پیش رفت حتی آگهی های نمایش نیز منتشر شد ولی در آخرین لحظه به خاطر بدهی صاحب تالار نمایش به ادارهٔ برق، جریان برق تالار قطع شد و نمایش به اجرا در نیامد. بالأخره، در زمستان1339، سرکیسیان پس از تحمل سختی ها و ناملایمات بسیار بنا به پیشنهاد یکی از دوستانش، مهندس هارپیک تمرزیان، که از نویسندگان و روشنفکران ارمنی بود، به انجمن آرارات رفت و در آنجا گروه تئاتر آرمن را با عده ای از جوانان پرشور و شوق ولی بی تجربهٔ ارمنی پایه گذاری کرد و سرپرستی آن را عهده دار شد. به نظر می رسد از این تاریخ به بعد سرکیسیان زمینه ای مناسب برای فعالیت در تئاتر یافت. علاوه بر کار نمایشی به آموزش و تربیت آن جوانان پرشور همت گماشت به گونه ای که در سال های بعد عده ای از آنها به طور جدی کار نمایش را دنبال کردند و کارهای متعددی را به روی صحنه بردند. سرکیسیان طی حدود سه سال بیش از سیزده نمایش نامهٔ کوتاه و بلند را از روغن یوجین اونیل گرفته تا دایی وانیا ی آنتوان چخوف، اکثراً به زبان ارمنی، به روی صحنه برد و روح تازه ای به تئاتر جامعهٔ ارمنی تهران، که به دور باطل نمایش نامه های تکراری و اجراهای کلیشه ای گرفتار شده بود، بخشید. سرکیسیان اکثر اوقات از هنر متعالی و رسالت آن در زندگی بشری صحبت می کرد. روزی خطاب به شاگردانش گفت: ((هنر و ادبیات آن گاه زنده است که تنها در قالب یک سلسله قواعد قراردادی عمل نکند. بنابراین باید از مرزهای به دقت تعیین شده فراتر رفت. کاری کرد که هنر و ادبیات با همهٔ جنبه های زندگی یک انسان تماس حاصل کند)). هنر او مانند خودش از تکلف، تصنع و اغراق به دور بود. تجزیه و تحلیل ها و تمرین های تئاتری او کلاس درسی پربار برای هنرپیشه ها به شمار می رفت. در این سال ها، جمعی از هنرمندان ارمنی، از جمله آراکس ماکاریان (گریمور) و کناریک آواکیان (مترجم)، با او همکاری نزدیک داشتند. فروتنی و رفتار مؤدب و صمیمانه و اعتقاد استوار او نسبت به اصالت هنر شاگردانش را مفتون او ساخته بود. گروه تئاتر آرمن تا سه سال بعد از مرگ سرکیسیان نیز با سرپرستی آربی آوانسیان، که سال ها طراح گروه بود، ادامهٔ حیات داد. همان طور که اشاره کردیم اکثر اعضای این گروه هنوز هم با وجود پراکندگی در نقاط مختلف دنیا و گرفتاری های شخصـی، بـه صورت تفننی و نیمه حرفه ای، کم و بیش به فعالیت های هنری خود ادامه می دهند، همان گونه که تقریباً تمامی اعضای سابق هنر ملی فعال هستند. این امر ممکن نبود مگر اینکه این افراد مملو از چنان عشقی نسبت به تئاتر بـاشـنـد کـه آنـهـا را تـا مـیـانـسـالـی و سالخوردگی هم به ارتباط با تئاتر و فعالیت در این زمینه وا دارد. همین موضوع، یعنی ایجاد چنین عشقی در اعضـای گروه هـای تئـاتری اسـت که نـقـش شـاهـین سرکـیـسیـان را در پـایـه گـذاری تئـاتـر نـویـن ایـران بـرجـسته می کند. به علاوه، مقاله ها و یادداشـت هـای او دربارهٔ هـنر نمـایش و فعالیت ها و جامعهٔ تئاتری آن زمان ایران می تواند گنجینه ای از اطلاعات برای هر محققی باشد. سرکیسیان همگام با کار با گروه آرمـن بـا گـروه هـای غیـرارمـنـی نـیـز همکاری داشت و نمایش نامه هایی را به زبان فارسی به اجرا درآورده است. آخـرین اثری کـه او در دسـت تمـریـن داشت ولی مرگ مجال اجرای آن را به او نداد روزنهٔ آبی اثر اکبر رادی بود. سرکیسیان در1345 ش درگذشت. پس از مرگ او، این نمایش نامه به همت آربی آوانسیان و با همان میزانسن و طراحی به روی صحنه رفت. از سخنان سرکیسیان… ((…شکوه نمایش چون رعدی زیبا و ناپایدار است. از روزی که انسان به کمک اندیشه و تخیل خود این پدیدهٔ باشکوه را، که تئاتر نامیده می شود، به وجود آورده تا اینکه پرده کنار می رود چقدر اندیشه، جست وجو، تلاش و کار لازم است. هیچ چیز باقی نخواهد ماند، به جز دکورهای گرد و خاک گرفتهٔ غم انگیز، لباس های چروک شده و نمایش نامه های بی جان. درخت از یک هسته کوچک جان می گیرد، با اراده به سوی خورشید قد می کشد و ریشه هایش را به ظلمت آبها فرو می کند. با گرمای سوزان، طوفان های پاییزی و برف و سرما مبارزه می کند و اکنون او آماده است تا به کالبدهای ما گرما و نور به ارمغان آورد. شعله اش لحظه ای خواهد رقصید، دنیای سرخ فامی را خواهد آفرید و ما را به رؤیا فرو خواهد برد و ما که امشب جمع شده ایم و به نام تئاتر پرده باز می کنیم. بگذارید گمان بریم درخت با صبر فراوان برای زندگی اش کوشیده و در انتظار است تا در این لحظه شعله اش روح و قلب ها را گرمی بخشد. این کار از خواب و رویا سرچشمه گرفته. رویاهایی که دوستانم غیرممکن می پنداشتند. امیدوارم ما به]انجام]این غیرممکن[موفق]شده باشیم و بتوانیم با روح و قلب شما گفت و گو کنیم…)). کارنامهٔ شاهین سرکیسیان |
سال | نمایش ها |
1334(*) | مرغ دریایی، اثر آنتون چخوف (چند صحنه بدون دکور) |
1334(*) | محلل، اثر صادق هدایت/مرده خورها، اثر صادق هدایت/افعی طلایی، اثر علی نصیریان |
1338(*) | پوشاندن آنان که برهنه اند، اثر یوئیچی پیراندلو |
1339(*) | کسب و کار خانم وارن، اثر برنارد شاو (اجرا نشد) |
1340 | بازی عشق، اثر آرتور شینیتسلر |
1340 | کشتی به نام تصمیم، اثر شارل و یلدراک |
1340 | قفس یا روغن، اثر یوجین اونیل |
1340 | آرمِنوهی، اثر آلکساندر شیروانزاده |
1341 | چاخو، اثر رافائیل پادگانیان |
1341(*) | مازیار، اثر صادق هدایت (برای انجمن زرتشتیان) |
1341 | ناموفق ها، اثر هانری رنه لنورمان |
1341 | روغن، اثر یوجین اونیل |
1342 | شکار لالوار، اثر واهان میراکیان / بانوی سپیده دم، اثر الخاندرو کازونا |
1342 | دایی وانیا، اثر آنتوان چخوف |
1342 | قوی تر، اثر آگوت استرنیدبرگ/ پیش از صبحانه، اثر یوجین اونیل |
1342(*) | برای شرف، اثر الکساندر شیروانزاده (اجرا نشد) |
1342(*) | گل روی لب، اثر لوئیچی پیراندلو/ محلل، اثر صادق هدایت/ آوای قو، اثر آنتوان چخوف |
1343(*) | در راه کاردیف، اثر یوجین اونیل/ چنگال، اثر صادق هدایت |
1343(*) | در انتظار گودو، اثر ساموئل بکت (اجرا نشد) |
1344(*) | بهارهای از دست رفته، اثر پل و اندنبرگ |
1345(*) | روزنهٔ آبی، اثر اکبر رادی (بعد از مرگ کارگردان اجرا شد) |
ترجمه ها و نوشته ها جنوب، اثر ژولین گرین رسمر سهلم، اثر هنریک ایپسن طبقهٔ ششم، اثر آلفرد ژاری عقاب دوسر، اثر ژان کوکتو مادموازل ژولی، اثر آگوست استرنیدبرگ (توسط آربی آوانسیان اجرا شده است) مارگریت، اثر آرمان سالا کرو(*) مایا، اثر سیمون گانتیلئیون دختر دهاتی، اثر کلیفورداودتس (*) تخیلات یک مغز، اثر ژان ویکتو پلون بادسام، اثر آگوت استرنیدبرگ (*) قمارباز، اثر فرانسوا گروسور ترجمهٔ بخشی از آژار استانیسلاوسکی ـ ترجمهٔ مقاله های متعدد دربارهٔ تئاتر و نقد نمایش ها و روزنامه ها ترجمهٔ آژار ستاره دار با همکاری عباس جوانمرد صورت گرفته است. پی نوشت ها: (*) نمایش هایی که به زبان فارسی اجرا شده اند. 1- Journal de Tehran 2- La Semaine |
فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 38
|