گذشتۀ ملت ارمنی در حوزۀ امپراتوری عثمانی متأثر از رویدادها و حوادث بسیاری بوده که گاه و بیگاه شرایط را برای بقا و ادامۀ حیات این قوم با دشواری هایی همراه کرده است. وفور اتفاقات و وقایع ناگوار در طی سده های متوالی نهاد این قوم را با انبوهی از تجربه و روحیات منحصر به فرد اندوخته کرد و از آنها مردمانی با اراده، صبور و شکیبا ساخت. لیکن، تعدد و پیوستگی رخدادها، که در مواقعی تهدیدی جدی برای موجودیت آنها بود، سبب شد تا این قوم هیچ گاه در سایۀ مصائب و مشقت ها موضع پایداری خود را ترک نکند و با تأمل و ژرف اندیشی درتقابل و معارضه با حوادث زمانه و تأثیرات آن اقدامات مادی و معنوی گوناگونی به کار گیرد. ازاین رو، صفحات گذر روزگاران این ملت به همان اندازه که آکنده از چالش ها، نبردها، مقاومت ها و مبارزات پیاپی است مظاهر تمدنی و فرهنگی گوناگونی را در خود محفوظ کرده که در برهه هایی اثر گذارتر بوده اند و از باورها، اعتقادات، سنت ها و هرآنچه که شاخصه های معنایی یک ملت را برای تداوم حیات تشکیل می دهند صیانت کرده اند. جملگی این عوامل بررسی پیشینۀ ملت ارمنی در حوزۀ امپراتوری عثمانی را به یکی از مهم ترین مباحث تاریخ این قوم تبدیل کرده به گونه ای که در ارتباط با آن مورخان و مستشرقان بسیاری مطالب ارزنده ای را به رشتۀ تحریر در آورده اند. به واسطۀ این مکتوبات اطلاعات مفیدی در ارتباط با حیات سیاسی، اجتماعی و مذهبی ارمنیان در محدودۀ قلمرو این امپراتوری موجود است. برخی از این متن ها همگام با تداوم حضور و حیات ارمنیان در سرزمین مذکور نگاشته شده اند و به جهت قدمت و اصالت بخش مهمی از مستندات تاریخ و وقایع نگاری این ملت را تشکیل می دهند و شماری دیگر مطالعات و پژوهش های متأخر هستند که به توصیف و ثبت رویدادها و تحولات ناخوشایند ارمنستان غربی و نواحی ارمنی نشین امپراتوری عثمانی از اواسط سدۀ نوزدهم میلادی پرداخته اند. در نتیجۀ این رخدادها حیات شمار زیادی از ساکنان ارمنی این سرزمین در مسیری تلخ قرار گرفت و به سوی سرنوشتی ناخواسته و دهشتناک در آستانۀ سدۀ بیستم میلادی سوق داده شد. پژوهش های تخصصی در ارتباط با چگونگی حضور و حیات ارمنیان در حوزۀ امپراتوری عثمانی بر مبنای محدودۀ جغرافیای سکونت آنها در سه بخش ارمنستان کیلیکیه،[1] ارمنستان غربی[2] و مهاجرنشین های ارمنیان[3] بررسی می شوند که هرکدام از آنها بدان جهت که گوشه هایی از زندگی ساکنان ارمنی این امپراتوری و پیشینۀ آنها را آشکار می کنند از اهمیت مطالعاتی خاصی در زمینۀ تاریخ ملت ارمنی برخوردارند. مجموعۀحاضر، که مشتمل بر سه نوشتار پژوهشی است، در حد بضاعت منابع، اسناد و مدارک موجود به شرح جنبه هایی از گذشتۀ ساکنان ارمنی حوزۀ امپراتوری عثمانی و بازگویی بخش هایی از حیات اجتماعی، سیاسی، مذهبی و فرهنگی آنان پرداخته است. |
زیتون و ساکنان ارمنی آن[4] زیتون،[5] از نواحی کوهستانی کیلیکیه،[6] منطقه ای مرتفع بود که توسط کوه ها و تپه های به هم پیوسته محصور می شد. در سمت شمال غرب آن، کوه های کوش داغ و گاندیل داغ و به فاصلۀ کمی از این ارتفاعات به سمت جنوب کوه های چاودار بزرگ و کوچک قرار داشتند. از شمال نیز به کوه پیرید[7] منتهی می شد و در دامنۀ ارتفاعات آن رودخانۀ جاهان[8] جریان داشت. متأسفانه، اطلاعات چندانی در ارتباط با زیتون و حیات ساکنان ارمنی آن در دوران پادشاهی ارمنی کیلیکیه[9] وجود ندارد. لیکن، پژوهشگران با در نظر گرفتن نقشه های تاریخی این پادشاهی، که بر مبنای آن سرزمین کیلیکیه به سی ناحیۀ اصلی تقسیم می شد و مطالعۀ اسناد و مدارکی که بخش هایی از جغرافیای تاریخی مناطق هم جوار زیتون را مشخص کرده اند یقین دارند که در آن زمان و در مکانی که بعدها زیتون نام گرفت، قریۀ ییلاقی بی نام و نشان و کوچکی، نزدیک روستایی به نام فرنوز،[10] در محدودۀ جغرافیایی منطقۀ گرمانیک[11] پادشاهی ارمنی کیلیکیه وجود داشته که ساکنان آن از طریق دامپروری زندگی خود را می گذراندند. [12] در سال های نخست شکل گیری پادشاهی ارمنی کیلیکیه، دشت های واقع در قلمرو این پادشاهی به جهت حاصلخیزی و تنوع محصولات کشاورزی، که امکان زندگی بهتر را برای ساکنان آن فراهم می کرد، محل تمرکز جمعیت های انسانی بود. لیکن، بعدها و زمانی که این سرزمین به کارزار رویارویی با حملات اقوام بیگانه تبدیل شد به تدریج ساکنان شهر ها و روستاهای واقع در دشت ها به سوی مناطق کوهستانی و سنگلاخی کیلیکیه، که به شکل طبیعی امنیت بیشتری داشتند، مهاجرت کرده و در آنجا سکنا گزیدند. [13] هم زمان با این اتفاقات آن قریۀ کوچک و بی نام و نشان به محل تجمع وسکونت تعدادی از مهاجران ارمنی تبدیل شد و با ادامۀ مهاجرت ها به خصوص در روزگار حکومت هتوم[14] دوم (1289ـ 1305م)، لوون[15] چهارم (1305ـ 1307م)و لوون پنجم (1320ـ 1342م)، [16] به تدریج بر شمار ساکنان و وسعت آن افزوده شد به طوری که در دوران پایانی پادشاهی ارمنی کیلیکیه، قصبه ای آباد بود و جمعیت قابل توجهی از ارمنیان در آنجا مسکن داشتند. این قصبه در اوایل سدۀ پانزدهم میلادی به سبب وجود درختان زیتونی که در آن زمان اطراف آن را فرا گرفته بودند از سوی قبایل ترکمن حاکم و یا ساکنان ارمنی آن به زیتون موسوم شد. [17] فروپاشی پادشاهی ارمنی کیلیکیه اقتدار شماری از قبایل ترکمن را به همراه داشت. این قبایل از مدت ها پیش سرزمین کیلیکیه را مورد تاخت و تاز قرار داده بودند و رؤسای آنها به منظور حفظ قدرت به دست آمده اقدام به سرکوبی امیران و شاهزادگان بازمانده از دورۀ پادشاهی ارمنی کیلیکیه و تصاحب مناطق تحت حکومت آنها می کردند. قبایل نامبرده از اواخر سدۀ چهاردهم میلادی وارد منطقۀ ماراش شدند و در دهۀ نخست سدۀ پانزدهم میلادی، بسیاری از شهرها و روستاهای واقع در دشت های آنجا را تصرف کردند. به زودی، گروهی از این قبایل با مطیع ساختن شماری از امیر نشین های ارمنی این ناحیه آنجا را مقر امارت خود قرار دادند. لیکن، سلطۀ آنها بدون دستیابی به مناطق کوهستانی این ناحیه کامل نمی شد. در ارتفاعات ماراش، چندین قلعه و استحکامات نظامی از دورۀ پادشاهی ارمنی کیلیکیه وجود داشت که در پس دیوارهای آن شمار زیادی سربازان ورزیده و مقادیری تسلیحات از گزند تهاجمات محفوظ مانده بودند. امیران ارمنی، که فرماندهی این قلعه ها و نیروی نظامی مستقر در آنها را به عهده داشتند، پس از سقوط پادشاهی کیلیکیه در برابر حملات قبایل ترکمن تسلیم نشده و همچنان، به مقاومت خود ادامه می دادند. ازاین رو، قبایل ترکمن تمام توان خود را صرف سرکوبی امرای ارمنی و تسخیر قلعه های تحت فرماندهی آنها کردند. هم زمان با این اتفاقات و نقل مکان ساکنان بومی این مناطق به نواحی دیگر، در فاصلۀ سال های 1465ـ 1468م، بسیاری از ساکنان ارمنی شهر های مختلف با ترک خانه و کاشانۀ خویش به نواحی کوهستانی و مرتفع این سرزمین، که مکانی امن و آرام بود، مهاجرت کردند. بدین ترتیب، بخشی ازسکونتگاه های ارمنیان واقع در دشت های ماراش محل استقرار گروه های متعددی از جمعیت ترکمنان شد. در ارتباط با چگونگی سکونت شماری از ارمنیان زیتون در دورۀ یاد شده روایتی محلی موجود است که گوشه هایی از تاریخ شکل گیری و حیات آن را آشکار می سازد. بر طبق این روایت مقارن حملات قبایل ترکمن درنیمۀ دوم سدۀ پانزدهم میلادی در دره ای نزدیک قریۀ زیتون شماری از ارمنیان از مدت ها پیش در شهر کوچکی به نام آنه دزور[18] مسکن داشتند. این شهر، به مانند بسیاری از نواحی دیگر کیلیکیه، آماجگاه حملات قبایل ترکمن بود. اهالی بی دفاع آن به خیال اینکه ترکمنان پس از حمله به شهر آنجا را ترک خواهند کرد تصمیم گرفتند پیش از ورود مهاجمان شهر را تخلیه کنند و به طور موقت در ارتفاعات اطراف زیتون پناه گیرند. لیکن، قوای ترکمن پس از ورود به شهر خانه های آنان را به آتش کشیدند و ساکنان شهر، که امید بازگشت را از دست داده بودند، در دامنه های ارتفاعات پیرید، جایی که قصبۀ کوچک زیتون قرار داشت، خانه های جدید خود را برپا کردند و در آنجا ساکن شدند. برخی مورخان ارمنی آنه دزور را همان شهر اولنیا[19] می دانند. [20]این شهر، پس از اضمحلال پادشاهی ارمنی باگراتونی،[21] مسکن بسیاری از مهاجران ارمنی بود که پس از ترک شهر آنی[22] و برخی نواحی دیگر این پادشاهی در آنجا و یا مناطق اطراف آن ساکن شده بودند. کمبود مدارک اظهار نظر در ارتباط با زمان دقیق این مهاجرت ها را دشوارکرده. لیکن، با توجه به قدمت تمرکزهای جمعیتی دراین منطقه به یقین ماراش و نواحی اطراف رودخانۀ جاهان از نخستین سکونتگاه های ارمنیان پس از فروپاشی پادشاهی باگراتونی بوده اند. [23] متون تاریخی متعددی در ارتباط با مقاومت های امیران ارمنی منطقۀ ماراش در برابر تهاجمات اقوام بیگانه از سال های پایانی حیات پادشاهی ارمنی کیلکیکیه بر جای مانده که بیانگر وجود قدرت های محلی و ساکنان ارمنی این ناحیه در دورۀ یاد شده است. [24] بر مبنای قسمتی از این اسناد مشخص می شود که ساکنان شهر آنه دزور، پس از حملات قبایل ترکمن در منطقۀ ماراش، به زیتون نقل مکان کرده و در آنجا به حیات خود ادامه داده اند. از آن پس، زیتون چندین بار از سوی قبایل ترکمن مورد تهاجم قرار گرفت. لیکن، تمامی این حملات با شکست مواجه شد. امنیتی که به سبب موقعیت جغرافیایی و ساختار طبیعی زیتون حاصل شده بود این قصبه را تا مدت ها از حملات بیگانگان مصون نگاه داشت. از اواخر 1468م، ترکان عثمانی در مسیر پیش روی های خود به کیلیکیۀ کوهستانی رسیدند. سپاهیان عثمانی در 1517م طی نبردی در دشت کوکیسون[25] نیروهای ترکمن را متحمل شکست سختی کردند. براساس روایتی در این نبرد شماری از امیران ارمنی زیتون و نیروهای نظامی تحت فرماندهی آنها در صف لشگریان عثمانی در برابر قبایل ترکمن جنگیده اند. ترکان عثمانی، در طی نبردهای متعدد، موفق شدند در دهۀ دوم سدۀ شانزدهم میلادی سرانجام بر ترکمنان حاکم در این نواحی تفوق یابند و سرزمین کیلیکیه را تسخیر کنند. تسلط و حکومت عثمانی ها بر کیلیکیه برای مدت زمان کوتاهی آسودگی خاطر را به ساکنان این سرزمین باز گرداند. [26] وجود نسخه های خطی، متعلق به نیمۀ دوم سدۀ شانزدهم میلادی، که در زیتون نگاشته و با مهارتی درخور کتابت و تزیین شده اند، حاکی از اهمیت و مرکزیت آن به منزلۀ تنها مکتب باقی مانده فن کتابت و هنر مینیاتور کیلیکیه در سدۀ ذکر شده است. [27]با بررسی این متون، که دربردارندۀ اطلاعات جامعی از حیات اجتماعی و مذهبی زیتون در این دوره هستند، می توان دریافت که در آن روزگار جامعۀ زیتون در فضایی از رشد و شکوفایی فرهنگی به سر می برده و چهره های فرهنگی شایسته ای تربیت کرده که نه تنها در فن کتابت، هنر مینیاتور و تزیین متون خطی تبحر داشته اند بلکه در مرتبۀ آموزگارانی لایق به پرورش دانش پژوهان و هنر جویان در مکتب ها و مدارس این شهر و نواحی اطراف آن همت گمارده اند وآثار ارزشمندی در زمینۀ فن کتابت و هنر تزیین و مینیاتور ارمنی به میراث نهاده اند. اوایل سدۀ هفدهم میلادی، سلطان مراد چهارم (1623 ـ 1640م) [28]طی حکمی زیتون را در زمرۀ املاک وقفی امپراتوری عثمانی قرار داد و ساکنان آن را از پرداخت تمامی مالیات های رایج معاف کرد. از آن پس اهالی زیتون به جای مالیات می بایستی مبلغ مشخصی به تعدادی از مراکز مذهبی این امپراتوری و به طور مشخص به هیئت امنای مسجد ایا صوفیا و برخی از کلیسا های ارمنی قسطنطنیه پرداخت می کردند. در ضمن، مطابق یکی از بند های این حکم ورود کارگزاران حکومتی به محدودۀ زیتون منع شد. [29] مورخان با در نظر گرفتن اختیارات و امکاناتی که بر اساس حکم مذکور از سوی امپراتوری عثمانی به زیتون و اهالی آن واگذار شد یقین دارند که این مکان تا اوایل سدۀ نوزدهم میلادی از نوعی خود مختاری برخوردار بوده و دوره ای از امنیت و آرامش را سپری کرده. نسخه ای خطی، مربوط به سال 1727م، به قلم یکی از مقامات روحانی کلیسای ارمنی ناحیۀ زیتون موجود است که به روشن شدن بخش هایی از ظواهر زندگی این مکان در اوایل سدۀ هجدهم میلادی کمک می کند. بر مبنای این متن زیتون در نیمۀ نخست سدۀ هجدهم میلادی قصبه ای بزرگ[30] بوده که در تپه های اطراف آن بناهای متعددی وجود داشته و دره های هم جوار آن پوشیده از باغات زیتون، انار و انگور بوده اند. محصول زیتون به دست آمده یکی از منابع مهم درآمد ساکنان آن را تشکیل می داد که به منظور عرضه و فروش در بازارهای بزرگ در اختیار تجار سرشناسی که به این قصبه رفت و آمد می کردند قرار می گرفت. جمع دیگری از ساکنان زیتون نیز به پنبه کاری و به تبع آن نخ ریسی و بافت پارچه اشتغال داشتند. دو کلیسای معروف آن، سورپ آستواتزاتزین[31] و سورپ آمناپرکیچ،[32] ازکلیساهای مجلل و باشکوه این قصبه توصیف شده اند. [33] امپراتوری عثمانی از سال های پایانی سدۀ هجدهم مشغول نبرد با روسیه بود. این مخاصمه، که تا سال 1807م طول کشید، برای مدتی مقامات و کارگزاران حکومت مرکزی عثمانی را از رسیدگی به امور داخلی کشور باز داشت. پیامد این بی اعتنایی شکل گیری و وقوع برخوردها و در گیری های محلی در برخی از مناطق این امپراتوری بود. بر طبق تقسیمات و ساختار کشوری حکومت عثمانی، زیتون در اواخر سدۀ هجدهم میلادی منطقه ای نیمه مختار با مرکزیت قصبۀ بزرگی به همین نام و برخی از آبادی های کوچک اطراف آن بود که در محدودۀ پاشانشین ماراش قرار می گرفت. [34]این منطقه به صحنۀ یک رشته از زد و خورد های محلی تبدیل شد که حاصل حملات دو تن از پاشاهای[35] ماراش دردو مقطع زمانی مجزا به زیتون بود و هر دو بار با مقاومت ساکنان آن مواجه شد. ماجرا از این قرار بود که ادارۀ منطقۀ ماراش از سوی حکومت مرکزی در سال های پایانی سدۀ هجدهم میلادی به فردی به نام عمر پاشا واگذار شد. پس از ورود عمر پاشا به این ناحیه، شماری از امیران محلی به مخالفت برخاستند و به کمک نیروهای حامی خود توانستند او و همراهانش را از شهر ماراش بیرون کنند. دیری نپایید که عمر پاشا با نیرویی پر توان به شهر باز گشت و این بار موفق شد تا با غلبه بر امیران مخالف ادارۀ امور ماراش و توابع وابسته به آن را به غیر از زیتون، که ساکنانش همچنان از پذیرش او خودداری می کردند، به دست آورد. عمرپاشا در ابتدا با صدور فرمانی اهالی زیتون را موظف به پرداخت مالیات به دیوان مرکزی پاشانشین ماراش کرد. لیکن، آنها با استناد به حکم پیشینی که در اختیار داشتند[36] فرمان عمر پاشا را نپذیرفتند و خود را برای هر اقدام احتمالی او آماده کردند. در پی سرپیچی اهالی زیتون عمر پاشا به گروه های تحت فرمانش دستور داد ارتفاعات و مسیرهای ارتباطی به این منطقه را محاصره کنند و مانع ورود مایحتاج و آذوقۀ مور نیاز ساکنان آن شوند. او قصد داشت از این طریق ساکنان آنجا را وادار به اطاعت کند. این محاصره هفت ماه طول کشید و در طی این مدت اهالی زیتون با تحمل مشکلات فراوان ایستادگی کردند. بنابر روایتی محلی در مدت زمانی که زیتون در محاصرۀ نیروهای عمر پاشا به سر می برد ذخایر گندم آن به پایان رسید. در طی این مدت، زنان مبتکر زیتون با آردی که از هستۀ انگور تهیه شده بود و ترکیب آن با میوه های خشک مبادرت به پخت نوعی نان و تأمین قوت ساکنان کردند. عمر پاشا با مشاهدۀ مقاومت اهالی زیتون دستور داد تا نیروهایش تمام درختان زیتون موجود در باغات اطراف را قطع کنند. این اقدام او سبب شد تا ساکنان آن تنها راه خروج از این وضعیت دشوار را کشتن عمر پاشا بدانند. متعاقب این تصمیم یکی از جوانان زیتون، پس از جلب اطمینان بزرگان و اهالی، داوطلب انجام این کار شد و شبانه پس از ورود به محل استراحت عمر پاشا او را به قتل رساند. ساکنان قصبه نیز طی حمله ای ناگهانی با گروه های تحت فرمان عمر پاشا درگیر شدند و آنها را وادار به فرار و ترک حدود زیتون کردند. [37] این پیروزی برای مدت کوتاهی آرامش را به زندگی اهالی زیتون باز گرداند. لیکن، به زودی علی پاشا حکمران جدید ماراش با نیروهای تحت فرماندهی خود به سوی زیتون روانه شد. ساکنان زیتون با شنیدن خبر حرکت این گروه ها در مسیر یکی از جاده های ارتباطی منطقه مخفی شدند و در طی یک درگیری آنها را وادار به عقب نشینی کردند. [38] سپس، یکی از امرای محلی زیتون[39] به همراه سیصد نفر از اهالی روستای چیگیردرس[40] به تعقیب این گروه ها پرداختند و پس از حصول اطمینان از عدم بازگشت این نیروها به زیتون مراجعت کردند. درگیری های روی داده در اواخر سدۀ هجدهم میلادی اگرچه اهالی زیتون را در سایۀ انبوهی از نگرانی ها و ترس از حملات احتمالی دیگر قرار داد عامل مهمی در تقویت و آمادگی قدرت نظامی و دفاعی آنها بود. در طی چند سال بعد، ساکنان این ناحیه با تکیه براعتبار حکم سلطان مراد چهارم به اجرای مفاد آن پایبند ماندند و از پرداخت هر نوع مالیات دیگر به دیوان حکومتی ماراش امتناع کردند. ساختار سیاسی نیمه مختار زیتون و این شیوه از ارتباط ساکنان آن با دستگاه حکومت امپراتوری عثمانی و کارگزاران آن به مدت چند سال ادامه یافت. لیکن، با روی کار آمدن گالاندر پاشا، در مقام حکمران ماراش، اوضاع به طور کلی تغییر کرد. در یکی از روزهای سال 1808م، اهالی زیتون با صفوف لشگریان گالاندر پاشا، که به سوی این ناحیه در حال پیشروی بودند، مواجه شدند. گالاندر پاشا با حمایت دولت مرکزی وظیفه داشت تا زیتون را، که کماکان از پرداخت مالیات به حکومت مرکزی خودداری می کرد، به تابعیت کامل امپراتوری عثمانی درآورد. او به همراه سربازانش در نزدیکی زیتون توقف کرد و با ارسال پیغامی به اهالی آن میزان مالیاتی را که باید به دولت مرکزی پرداخت می کردند یاد آور شد. لیکن، ساکنان زیتون از پذیرش و پرداخت آن امتناع ورزیدند. سرپیچی ساکنان زیتون سبب محاصرۀ آن توسط نیرو های گالاندر پاشا شد، محاصره ای که نه ماه به طول انجامید و در طی این مدت، سربازان او بارها به زیتون حمله کردند و هر بار با مقاومت اهالی آن روبه رو شدند. طولانی شدن محاصره شرایط را برای هر دو طرف سخت کرد و قحطی و گرسنگی زیتون را فرا گرفت. پس از مدتی، جمعی از ساکنان زیتون از امیران خود خواستند که چاره ای بیندیشند. سرانجام، به توصیۀ امرا و بزرگان، اهالی زیتون تسلیم فرمان گالاندر پاشا شدند و با پرداخت مالیات تعیین شده موافقت کردند. در مقابل نیرو های گالاندر پاشا نیز به محاصره خاتمه داده و به ماراش باز گشتند. هم زمان با این وقایع زیتون درمالکیت چهار امیر قرار داشت و بر اساس حدود مایملک و عنوان خاندانی آنها به چهار بخش سورنیان،[41] هاقوبیان ،[42] ینی تونیان[43] و شورویان[44] تقسیم می شد. [45] امیران قدیمی منطقۀ زیتون اغلب وارثان اشراف، نجیب زادگان و به طور کلی، نظام فئودالی پادشاهی ارمنی کیلیکیه بودند[46] که به مدت چند سده و با وجود تسلط اقوام و حکومت های مختلف ساختار سیاسی و اجتماعی باز مانده از دوران حکومت ارمنی کیلیکیه را حفظ کرده بودند. این ساختار، علی رغم تغییر نظام اداری و سازمان کشورداری در دوران حکومت امپراتوری عثمانی، پایدار ماند و درآستانۀ سدۀ نوزدهم، با شکلی از مرکزیت اجتماعی و سیاسی محدود به قصبۀ بزرگ زیتون و شماری از آبادی های تابع آن شد. [47] از روایتی محلی آشکار می شود که قدیمی ترین امارت زیتون ازآن خاندان سورنیان بوده. جد بزرگ آنها نجیب زاده ای به نام ست[48] در اواسط سدۀ شانزدهم میلادی به همراه برادرش سورن ادارۀ قلعه ای را در ارتفاعات زیتون برعهده داشتند. [49]از آن زمان به بعد مالکیت و ادارۀ این قلعه در اختیار این خاندان قرار گرفت و آنها تا دهه های نخست سدۀ نوزدهم میلادی قدرتمندترین امیران منطقۀ زیتون بوده اند. خاندان هاقوبیان وابستگان فردی به نام هاگوب بودند که ضمن تهاجم عمر پاشا به زیتون درشکست حصرطولانی مدت این ناحیه نقش مؤثری ایفا کردند. بدین سبب، از سوی بزرگان و اهالی شهر مالکیت بخش هایی از زیتون را دریافت کردند. هم زمان با تشکیل امارت خاندان هاقوبیان امیران ینی تونیان، که از کاپان[50] به ارتفاعات زیتون مهاجرت کرده بودند، با ساخت بناهای مسکونی در قسمتی از اراضی این منطقه آنجا را تحت مالکیت خود درآوردند. ظهور خاندان شورویان نیز به سال 1808م باز می گردد. زمانی که ساکنان زیتون در طی محاصرۀ طولانی مدت نیروهای گالاندر پاشا، در اثر کمبود شدید آذوقه در آستانۀ مرگ قرار گرفتند فردی از متمولان قصبه به نام ساهاک آقا با استفاده ازذخیرۀ موادغذایی خویش توانست حدود یک ماه آذوقۀ کل ساکنان را فراهم کند. او و خاندانش پس از پایان محاصره در حوزۀ املاک و سکونتگاه خود اختیار عمل به دست آوردند و در ردیف امرای سرشناس این ناحیه قرار گرفتند. امیران زیتون اراضی و مستغلات فراوانی در قصبۀ محل سکونتشان و آبادی های تابع آن داشتند. آنها در محدودۀ تحت مالکیت خود از استقلال عمل برخوردار بودند. لیکن، برای حفظ موقعیت خویش در برابر تهدیدات به نیروی انسانی حوزۀ اختیاراتشان وابسته بودند. از این رو، از دخل و تصرف در املاک شخصی و زندگی خصوصی آنان خودداری می کردند و ساکنان نیز به جز پرداخت مالیات و شرکت در جنگ های محلی وظیفۀ دیگری در قبال امیران خود نداشتند. مقدار مالیاتی که از سوی روستاییان این اراضی به امرا پرداخت می شد مشخص نیست. آنچه مسلم است امیران زیتون از تعیین مالیات سنگین و اعمال روش های سختگیرانه در قبال ساکنانشان پرهیز کرده اند. امارت های زیتون و ساکنان محدودۀ تحت مالکیت آنها همگی مطیع امیر ارشد و فرامین او بودند.این مقام تا پایان دهۀ سوم سدۀ نوزدهم میلادی به خاندان سورنیان تعلق داشت. از سال 1829م به بعد، با ظهور خاندان های دیگر و افزایش توان سیاسی آنها مقام امیر ارشد و اختیارات وابسته به آن در حوزۀ قدرت امیران دیگر جابه جا شد. در کنار نیروی سیاسی امیران، کلیسا های زیتون و مقامات روحانی آنها جایگاه و اقتدار اجتماعی بالایی داشتند. دیر مرکزی زیتون به منزلۀ اسقف نشین این ناحیه بر تمام کلیساهای منطقه و فعالیت روحانیان و خادمان آن نظارت داشت و صاحب املاک و زمین های زراعی فراوان بود که با تکیه بر در آمد حاصل از آنها هزینۀ ادارۀ نهادهای مذهبی و فرهنگی فراهم می شد. کلیساهای زیتون از مکان های زیارتی ارمنیان در حوزۀ امپراتوری عثمانی بودند و در طی سال چندین بار جمعیت و گروه های فراوانی از شهر ها وروستا های ارمنی نشین نزدیک به منظور شرکت در مراسم و آیین های مذهبی، مناسبت ها و اعیاد کلیسای سنتی ارمنی به این ناحیه سفر می کردند. [51] پس از آخرین درگیری مقامات مرکزی ماراش با اهالی زیتون در سال 1808م، امیران و ساکنان این ناحیه مالیات تعیین شده توسط دستگاه حکومت عثمانی را تا چندین سال به طور مرتب به دیوان مرکزی ماراش پرداخت کردند. لیکن، در سال1818م از ادای مالیات تعیین شده امتناع ورزیدند و بار دیگر نافرمانی خود را به دستگاه حکومت عثمانی ابراز کردند. [52]از آن پس، تا اواسط سدۀ نوزدهم میلادی از سوی مقامات و کارگزاران امپراتوری عثمانی تلاش های متعددی برای پایان دادن به وضعیت نیمه مختار زیتون صورت گرفت که در تمام این مدت با مقاومت و مخالفت اهالی آن روبه رو شدند. اواسط سدۀ نوزدهم میلادی، ناحیۀ زیتون در حوزۀ سانجاک[53] ماراش[54] واقع و محدوده ای شامل 39 روستا با مرکزیت قصبۀ بزرگ[55] زیتون بود که سه هزار خانوار ارمنی[56] در آن سکونت داشتند. تعدادی از روستاهای تابع زیتون همچون آلاباش،[57] آرگنی،[58] آواگکال،[59] کوچوق،[60] فرنوز،[61] قشلیندار،[62] واساپینک،[63] مرگریک،[64] هاراتات،[65] قاپا،[66] سالخ،[67] پوقارینک،[68] پوزوقلینک،[69] تلملیک،[70] خوزاوینک،[71] ینی چه کالا،[72] فندچاگ،[73] ترکوی،[74] ارمنی نشین بوده اند. [75] منابع متعلق به نیمۀ دوم سدۀ نوزدهم میلادی وجود تعداد1,130 خانه در قصبۀ بزرگ زیتون را به ثبت رسانده اند. این قصبه به جهت کوهستانی بودن منطقه بافتی پلکانی و مطبق داشته. به این ترتیب، سقف بناهای پایین تر پایۀ بناهای فوقانی را تشکیل می دادند. مصالح به کار رفته در بناها سنگ، چوب و گل بود، یعنی هر آنچه که طبیعت این منطقه در اختیار مردمان آن قرار می داد. خانه ها در دو طبقه و بر مبنای قالب واحدی ساخته می شدند. داخل خانه ها متشکل از اتاقی بزرگ بدون دیوار و فضایی مجزا بود. گوشه ای از این اتاق، که تنور و اجاقی داشت، آشپزخانه، کنجی دیگر، که اسباب خواب و استراحت فراهم بود، اتاق خواب و محوطۀ میانی آن اتاق نشیمن محسوب می شد. در مقابل خانه های ساده و بی آلایش زیتون کلیساهای آن بسیار مجلل و با شکوه بودند. مدارس نیز در مقیاس بزرگ بنا می شدند. در محدودۀ هرچهار محلۀ بزرگ زیتون مغازه هایی وجود داشتند و بازار اصلی، که محل رفت و آمد بازرگانان شهرهای مجاور بود، در مرکز شهر قرار داشت. دراین بازار، پنجاه دکان به عرضه و خرید و فروش عمدۀ کالاها و ارزاق مشغول بودند. ساکنان قصبۀ بزرگ زیتون علاوه بر دامداری و زراعت از طریق آهنگری، قالی بافی، نخ ریسی، پارچه بافی و کفاشی زندگی خود را می گذراندند. طبیعت متنوع این ناحیه، که مملو از گونه های متنوع گیاهی[76] و جانوری نیز منابع غنی معدنی بود، وابستگی عمیقی با حیات روزمرۀ ساکنان آن داشت و مردمان این ناحیه از تمام نعمت ها و ذخائری که طبیعت در اختیار آنها قرار می داد نهایت بهره را می بردند. قصبۀ بزرگ زیتون از دو طرف با نهرهایی که از ارتفاعات این ناحیه سرچشمه می گرفتند احاطه می شد. بر روی این نهر ها پل هایی احداث شده بود که ارتباط با نواحی دیگر را آسان تر می کرد. افزون بر این نهرها در فاصلۀ یک ساعتی زیتون در دشتی مسطح چشمه های آب معدنی موجود بود که به جهت خواص درمانی آنها از سوی ساکنان زیتون و نواحی اطراف برای درمان برخی امراض استفاده می شد. در مجاورت قصبۀ زیتون تاکستان ها و باغات میوه قرار داشتند. سرشت سنگلاخی زمین های این ناحیه هیچ گاه مانعی برای بهره برداری از آنها نشد و ساکنانش به سختی فراوان توانستند با خرد کردن و جابه جایی سنگ ها اراضی متعددی در مقیاس کوچک اما مناسب برای باغداری ایجاد کنند. برطبق گزارشات سیاحان 21 گونه انگور در تاکستان های آن پرورش داده می شده و میوه های به دست آمده از باغات آن به قدری زیاد بوده اند که به منظور فروش در بازارهای شهر های مجاورعرضه می شدند. بزرگ ترین مشکل اهالی زیتون، در ارتباط با تولید و ذخیرۀ ارزاق، نبود زمین های زراعی کافی برای کشت غلاتی از قبیل گندم و جو بود. از این رو، تهیۀ آرد به منظور پخت نان مورد نیاز بدون مراجعه به شهرهای نزدیک امری غیر ممکن بود. این کمبود همواره به منزلۀ ضعف و تهدیدی جدی باقی ماند و حیات ساکنان آن را، به ویژه در درگیری ها و محاصره های طولانی مدت، به مخاطره انداخت. لازمۀ حفظ موجودیت و تداوم بقا ساکنان زیتون را وادار کرد با توسل به هر روشی به دفاع از خود بپردازند. [77]ذخائر آهن موجود در ارتفاعات پیرید[78] زمینۀ لازم برای رشد حرفۀ آهنگری و تولید انواع و اقسام اسلحه را فراهم کرده بود. سلاح، جزئی جدایی ناپذیر از زندگی ساکنان زیتون محسوب می شد. آنان طی سده های هجدهم تا نوزدهم میلادی به تولید ابزار متنوع جنگی اشتغال داشتند و در نیمۀ دوم سدۀ نوزدهم میلادی، با اعمال شیوه ای خاص اقدام به تولید اسلحه گرم کردند. [79] به منظور بالا بردن توان جنگاوری مردان زیتون مسابقات دوره ای تیراندازی و مهارت های رزمی برگزار می شد. برندگان این مسابقات، علاوه براینکه پاداشی دریافت می کردند، اجازه داشتند در تمریناتی که در زمان های مشخص از سوی امیران زیتون برای آمادگی دفاعی ساکنان آن ترتیب داده می شد در نقش مربی به آموزش و تقویت نیروهای رزمی بپردازند. [80] از نیمۀ دوم سدۀ نوزدهم میلادی بستر مناسبی برای عملی ساختن اصلاحات سیاسی و اداری[81] حکومت عثمانی، به خصوص در مناطقی همچون زیتون که از پرداخت مالیات سرپیچی می کردند، ایجاد شد. در تابستان 1860م، نیروهای خورشید پاشا حکمران وقت ماراش روانۀ زیتون شدند و در حاشیۀ رودخانۀ جاهان اردو زدند. آنها حامی فرمانی مبنی بر پرداخت مالیات تعیین شدۀ این ناحیه از سوی دستگاه حکومت مرکزی بودند. لیکن، ساکنان زیتون از پذیرش آن فرمان خودداری کردند. در نهایت، برخوردی بین دسته های رزمی زیتون و نیروهای خورشید پاشا در حوالی رودخانۀ جاهان به وقوع پیوست که با عقب نشینی سربازان فرمانبردار حکمران ماراش پایان یافت. زیتون تا مدتی پس از این اتفاق دوره ای کوتاه از امنیت و صلح را پشت سر گذاشت. لیکن، با انتصاب عزیز پاشا در رأس دیوان اداری ماراش وارد مرحلۀدیگری از وقایع و حوادث ناگوارشد. عزیز پاشا از جانب حکومت مرکزی دستور اکید داشت تا با توسل به هر روشی ساکنان زیتون را مطیع و موظف به پرداخت مالیات مقرر کند. در سال 1862م، اهالی دو روستای ارمنی نشین منطقۀ زیتون متعاقب رخدادی که به قتل یکی از ساکنان و بروز اختلافات خاندانی منتهی شد به زد و خورد و نزاع با یکدیگر مشغول بودند. این درگیری ها فرصت مناسبی برای عزیز پاشا فراهم آورد تا دستور حکومت مرکزی مبنی بر پایان دادن به نافرمانی ساکنان این منطقه را عملی سازد. او با ارسال نامه ای به امرای زیتون از آنها خواست افرادی را که موجب این نزاع شده اند به منظور مجازات به دیوان مرکزی ماراش تحویل دهند و مبلغ مالیات معوقه را نیز پرداخت کنند. در غیر این صورت، درقبال اهالی زیتون به روش های قهر آمیز متوسل خواهد شد. [82] امیران زیتون در شناسایی و تحویل عاملان این نزاع محلی، که از نظام کلی حاکم در منطقۀ تحت مالکیت آنها نیز تخطی کرده بودند، مشکلی نداشتند اما پرداخت مالیات معوقه، که شامل رقم قابل توجهی می شد، برای آنها و ساکنان زیتون بسیار سخت و کم و بیش غیره ممکن بود. [83]از سویی، آمادگی جنگ با نیروهای حکمران جدید ماراش را نداشتند. لذا، با نوشتن نامه های متعدد به مقامات مختلف حکومتی و کلیسایی ماراش سعی کردند با وساطت آنها راهی برای حل این مشکل پیدا کنند. لیکن، تمام این اقدامات بی نتیجه ماند و مدتی بعد نیروهای عزیز پاشا راهی زیتون شدند. با شنیدن خبر حرکت قوای حکمران ماراش امیران ینی تونیان و شورویان به همراه گروه های خود برای مقابله با نیروهای عزیز پاشا عازم ناحیه ای موسوم به چاکر[84] در نزدیکی رودخانۀ جاهان شدند. شب هنگام نیروهای عزیز پاشا در حمله ای ناگهانی گروه های رزمی زیتون را غافلگیر کرده و در طی یک درگیری سخت آنها را وادار به عقب نشینی کردند. مبارزان زیتون، در حالی که بیش از هفتاد تن از افراد خود را ازدست داده بودند، به همراه شمار زیادی از جنگاوران زخمی و مصدوم به سمت قصبه بازگشتند. [85] روز بعد، نیروهای عزیز پاشا وارد روستای آرگنی شدند و با عبور از پانزده آبادی ارمنی نشین اطراف آن شمار زیادی از روستاییان را از پا در آوردند. سپس، به سوی قصبۀ زیتون حرکت کرده[86] و در نزدیکی آن، اردو زدند تا پس از استراحتی کوتاه وارد قصبه شوند. اهالی زیتون به توصیۀ امرا با فرستادن نمایندگانی به نزد عزیز پاشا از او می خواهند مشکلات و مسائل موجود را با روشی صلح آمیز حل و فصل کند. او در پاسخ به خواستۀ نمایندگان زیتون قول می دهد در صورتی که ساکنان آن مالیات های معوقه را پرداخت کنند به همراه نیروهایش به ماراش مراجعت خواهد کرد. نمایندگان زیتون با آگاهی از اینکه امکان پرداخت مبلغ مالیات های معوقه برای ساکنان میسر نیست بی درنگ به زیتون بازگشتند تا به ساکنان آن اطلاع دهند که آمادۀ دفاع شوند زیرا نیروهای عزیز پاشا قصد ورود به قصبه را کرده اند. بلافاصله، نیروهای رزمی زیتون به رهبری امیران تقسیم و هریک موظف به دفاع از بخش های مهم و مسیر های ورود به قصبه می شوند. زنان و کودکان نیز در یکی از محلات که امنیت بیشتری داشت جمع شده و پناه می گیرند. به زودی، نیروهای عزیز پاشا به ورودی قصبۀ زیتون، که توسط امیر هاقوبیان و گروه های رزمی تحت هدایت او محافظت می شد، رسیدند. قوای عزیز پاشا، که مجهز به دو عراده توپ بودند سعی کردند تا با استفاده از این وسیله گروه های امیر هاقوبیان را پراکنده و مسیر خود را به سوی زیتون باز کنند. نبرد سختی بین دو طرف شکل گرفت که پس از دو ساعت مقاومت گروه های امیر هاقوبیان مجبور به عقب نشینی شدند و دسته هایی از نیروهای عزیز پاشا به تعقیب آنها پرداختند. لیکن، در فاصله ای کوتاه با گروه های دیگری از جنگاوران زیتون، که از قبل در آنجا کمین کرده بودند، مواجه شده و جنگ سختی شروع می شود. در پایان این جنگ، عزیز پاشا که شمار زیادی از سربازان خود را از دست داده بود، زیتون را ترک کرده و به سمت ماراش عقب نشینی می کند. [87] مدتی پس از این درگیری ها، قصبۀ زیتون از سوی دیوان مرکزی ماراش در محاصرۀ نیروهای حکومتی قرار گرفت و هرگونه ارتباط و ورود و خروج به آن ممنوع شد. این محدودیت برای اهالی زیتون چیزی جز گرسنگی، بیماری و مرگ به همراه نداشت. از این رو، چهار امیر زیتون به نزد آشیر پاشا، حکمران جدید ماراش، رفته و به او اطمینان دادند که مالیات های تعیین شده را در چند مرحله پرداخت خواهند کرد. پس از این ملاقت، از سوی دیوان مرکزی ماراش نماینده ای به عنوان مقام مدیر قصبۀ زیتون به منظور جمع آوری بخشی از مالیات مقرر به آنجا فرستاده شد. نمایندۀ دیوان مرکزی ماراش در طی چند روز اقامتش در قصبۀ زیتون افزون بر جمع آوری مالیات مأموریت دیگری نیز داشت و آن ابلاغ فرمان جدید حکمران ماراش به امیران زیتون مبنی بر واگذاری اختیارات آنها به نمایندگان حکومت بود. امیران زیتون، که به هیچ وجه حاضر به انجام این دستور و ترک اختیارات خود نبودند، با اعزام نمایندگانی به قسطنطنیه خواستار وساطت مقامات کلیسای ارمنی برای یافتن راه حلی در جهت حل مشکل به وجود آمده شدند. لیکن، راه حلی به نفع امیران زیتون حاصل نشد و آنها به ناچار پس از واگذاری اختیارات حوزۀ تحت مالکیتشان با حضور مأموران و کارگزاران حکومتی در قصبۀ زیتون و ادارۀ امور این ناحیه توسط آنها و پرداخت به موقع مالیات ها موافقت کردند. قصبۀ زیتون در سال های 1884 و 1887م با دو حادثۀ آتش سوزی مواجه شد که درپی آن شمار زیادی از خانه ها در حریق سوختند وجمع زیادی از بی خانمان ها ناگزیر به آبادی های اطراف مهاجرت کرده و در آنجا ساکن شدند. طی سال هایی که کارگزاران حکومت عثمانی در زیتون امور مربوط به جمع آوری مالیات ها را انجام می دادند ساکنان آن در ناخشنودی به سر می بردند و از هر فرصتی برای ابراز آن استفاده می کردند. در اواخر سدۀ نوزدهم میلادی، نارضایتی ساکنان زیتون شدت یافت و به امتناع از پرداخت مالیات منتهی شد. در نتیجه، قصبۀ زیتون بار دیگر از سوی مقامات حکومتی ماراش در محدودیت های سنگینی قرار گرفت. با ادامۀ محدودیت ها مخالفت ها افزایش یافت و در نهایت، همگام با مقاومت های شکل گرفته در ارمنستان غربی، گروه مبارزان زیتون تصمیم گرفتند به منزلۀ نیروهای نظامی در پیکارها و مدافعات ارمنیان در برابر نیروهای عثمانی شرکت کنند. در پی این تصمیم، در سال 1895م، با استقرار گروه های رزمی در قصبۀ زیتون جمعیت غیر نظامی آن به روستاهای اطراف نقل مکان کردند و این قصبه به یکی از پایگاه های مقاومت ارمنیان در برابرلشگریان و عاملان حکومت عثمانی تبدیل شد. گروه های رزمی زیتون تا اواخر 1914م که به دست نیروهای عثمانی خلع سلاح شدند، از ساختار و موجودیت این قصبه و روستاهای اطراف آن دفاع می کردند. [88] ارمنیـان قیصریه[89] وجود روابط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی قیصریه[90] با ارمنستان از گذشته های دور سبب پیوند برخی رویدادهای آن با تاریخ ملت ارمنی شده و بر اتفاقاتی تأثیرگذار بوده که گاه نقش تعیین کننده ای در سرنوشت این ملت ایفا کرده اند. از آنجایی که قیصریه در دوران کهن یکی از سکونتگاه های کاپادوکیه[91] محسوب می شد مدارکی که نخستین نشانه های حضور ارمنیان را در عرصۀ تاریخ در قیصریه به اثبات رساند در ارتباط با این ناحیه و رویدادهای آن است. [92] کاپادوکیه در دوران کهن به لحاظ نظامی و سیاسی در زمرۀ سرزمین هایی قرار داشته که توجه فاتحان و حکمرانان را در دوره های مختلف به خود جلب کرده. لذا، اسناد و مدارک فراوانی در ارتباط با تاریخ آن موجود است و متون متعدد مطالبی را به تفصیل دربارۀ اتفاقات و نبردهای روی داده در آن به ثبت رسانده اند. رویکردی اجمالی به تاریخ کاپادوکیه حاکی از آن است که این سرزمین در سدۀ ششم پیش از میلاد ازآن دولت ماد بوده[93] و از آن پس، تا زمان فروپاشی مادها توسط کوروش (559 ـ 529 ق م)، در محدودۀ سرزمین های تحت فرمان آنها قرار داشته. بر طبق مدارک متعدد و کتیبه های بر جای مانده به طور یقین در دورۀ حکومت هخامنشیان کاپادوکیه درتابعیت این دولت بوده و سالانه، غیر ازمالیات نقدی، 1,500 اسب، دوهزار قاطر و پنجاه هزار رأس حشم دیگر به دولت هخامنشی پرداخت می کرده. بر مبنای منابع یونانی، که شرح مفصلی در ارتباط با راه های احداث شده در دورۀ هخامنشیان ارائه داده اند، کاپادوکیه یکی از نواحی مهم در مسیر راه شاهی بود به گونه ای که این جاده پس از عبور از رود هالیس[94] به آنجا می رسید و سپس، تا کیلیکیه امتداد می یافت. [95] در دوره های بعد، اسکندر در طی فتوحات خویش بر کاپادوکیه سلطه یافت [96] و پس از مرگ و تقسیم متصرفات وی بین سردارانش، این سرزمین به اومن،[97] منشی اسکندر، واگذار شد. [98] کاپادوکیه در دوران سلطنت سلوکیان گذرگاهی برای دستیابی به ارمنستان بود[99] و مدتی تحت حاکمیت سلوکیان قرار داشت. سپس، مستقل شد و حکومتی پادشاهی از سلسلۀ خاندان آریارات ادارۀ آن را در دست گرفت. بر مبنای اسناد یونانی، که دربارۀ نخستین نشانه های ظهور شهر قیصریه و تاریخ آن مطالبی به ثبت رسانده اند، در دورۀ حکومت یکی ازپادشاهان آن به نام آریارات چهارم[100] (220ـ163ق م) شهری به نام ماژاک[101] در کاپادوکیه بنا شد. این شهر در دوران حکومت سلسلۀ آریارات به منزلۀ پایتخت آن بوده وگاهی با عنوان یوسبیا[102] نیز ذکر شده. ماژاک در دوره های بعد همچنان مرکزیت و اهمیت خود را در کاپادوکیه حفظ کرد و پس از ورود رومیان و تسخیر این شهر توسط آنان به افتخار قیصر روم، گایوس هولیوس اکتاویوس[103] (27 ق م ـ 14م)، قیصریه نام گرفت(در 17م). [104] از قدیمی ترین اسناد ارمنی، که به تاریخ قیصریه در دورۀ باستان اشاره کرده، متن مورخ نامی، موسس خورناتسی[105] است. نوشته های او در ارتباط با این شهر شامل بخش هایی از توصیفات وی دربارۀ آرام[106] و شرح فتوحات او در سرزمین های غربی است. بر طبق روایت خورناتسی آرام در ادامۀ فتوحات خود متوجه سرزمین های غربی شد و به سوی کاپادوکیه حرکت کرد. او در نزدیکی این ناحیه، در مکانی که به گفتۀ خورناتسی در زمان نگارش متن خویش کساریا[107] نامیده می شده، توقف کرد و از آنجایی که هر لحظه احتمال داشت با اقوام مختلفی که در این سرزمین ها سکونت داشتند روبه رو شود تصمیم گرفت مدتی در کساریا بماند و از هرگونه نبرد شتاب زده ای اجتناب ورزد. پس از چندی، ناگزیر به رویارویی با تیتانیان پایاپیس کاقیان[108] شد و در طی نبردی او را شکست داده و از حدود متصرفاتش بیرون راند. آرام پیش از بازگشت به ارمنستان، به منظور حفاظت از نواحی تصرف شده، فردی به نام مشاک[109] را به عنوان والی این ناحیه تعیین کرد و بخشی از سپاهیان خویش را دراختیار او قرارداد. دیری نپایید که مشاک در ناحیۀ تحت فرمان خویش شهری به نام خود بنا کرد و به دور آن حصاری از استحکامات و دیوارهای دفاعی ساخت. خورناتسی در ادامۀ روایت خویش در ارتباط با تاریخ بنیان قیصریه چنین بیان کرده که در طی زمان نام این شهر تغییر یافته و از سوی ساکنان آن ماژاک خوانده شده است و بعدها با حضور اقوام دیگری،[110] که سبب رشد و ترقی شهر شدند، به کساریا شهرت یافته. سرزمین کاپادوکیه در طی دوران حکومت تیگران دوم (95 ـ 55 ق م) [111] به یکی از مسائل مهم مورد اختلاف بین ارمنستان، پونتوس[112] و روم تبدیل شد. [113] در 99ق م، پادشاه پونتوس، میهردات یوپاتور(111ـ63 ق م)، [114] در طی فتوحات خویش بر کاپادوکیه تسلط یافت. لیکن، چند سال بعد با ورود سربازان رومی و نفوذ آنها ناگزیر به خروج از این سرزمین شد. حضور رومیان در کاپادوکیه و افزایش قدرت آنان تهدیدی جدی برای حکومت های سرزمین های مجاور، یعنی ارمنستان و پونتوس، محسوب می شد. از این رو، لشگرکشی به کاپادوکیه به منظور تصرف آن و غلبه بر رومیان اولویت سیاست خارجی تیگران و میهردات را تشکیل داد. در جریان اجرای مقدمات این سیاست میهردات، که نیت تصرف سرزمین های وسیعی را در ذهن می پروراند، زودتر از تیگران وارد عمل شد و برای اینکه با خاطری آسوده وارد جنگ با رومیان مستقر در کاپادوکیه شود تصمیم گرفت با پیشنهاد صلح به تیگران او را به منزلۀ هم پیمان خویش در نبرد با رومیان همراه سازد. تیگران نیز، که مقاصد فراوانی در جهت توسعۀ قلمرو خویش داشت، از پیشنهاد میهردات استقبال کرد و در 94ق م پیمان سیاسی و نظامی بین آنها به منظور نبرد در برابر رومیان مستقر در سرزمین های متعدد نواحی غربی، به ویژه کاپادوکیه، منعقد شد. در جریان این پیمان دو طرف متعهد شدند در صورت تصرف این سرزمین محدودۀ جغرافیایی آن می بایست ازآن میهردات و غنائم جنگی و اسرا به تیگران تعلق گیرد. متعاقب انعقاد این پیمان در 93ق م نیروهای مشترک ارمنستان و پونتوس به سوی کاپادوکیه حرکت کردند، درکارزاری با رومیان روبه رو شدند، آنان را مجبور به عقب نشینی کردند و بر کاپادوکیه تسلط یافتند. یک سال بعد، بر مبنای تصمیم و تصویب سنای روم، لشگری به سوی کاپادوکیه حرکت کرد و درطی نبردی، با غلبه بر نیروهای نظامی مشترک ارمنی و پونتوس، بار دیگر کاپادوکیه در تصرف نیروهای رومی قرار گرفت. این سرزمین حدود یک سال تحت تصرف و نفوذ رومیان باقی ماند تا اینکه سپاهیان تیگران به فرماندهی دو تن از سرداران خود، میتراس[115] و باگواس،[116] موفق به تصرف کاپادوکیه شدند. هم زمان با تصرف کاپادوکیه توسط نیروهای نظامی تیگران سپاهیان پونتوس نیز متصرفاتی در بخش هایی از این سرزمین به دست آوردند. چند سال بعد، در پی تصمیم دیگری از سوی سنای روم، لشگری به کاپادوکیه اعزام شد که بر سپاهیان ارمنی و لشگریان پونتوس مستقر در آنجا غلبه وکاپادوکیه را تصرف کرد. از آن پس، بارها کاپادوکیه به صحنۀ نبردهای ارمنیان، پونتوس و رومیان و موفقیت های مقطعی آنان تبدیل شد. چنان که در 78ق م تیگران پس از بنای شهر تیگراناکرت[117] به منظور توسعه و افزودن شمار جمعیت ساکن در آن با لشگرکشی به کاپادوکیه و تسخیر پایتخت آن، ماژاک،[118] بیست هزار اسیر جنگی[119] را به تیگراناکرت و سایر شهرهای ارمنستان برد و اسکان داد. در سال های بعد، کاپادوکیه، که در تصرف رومیان و در زمرۀ متحد آنها قرار داشت، بار دیگر صحنۀ نبردهای تیگران و سپاهیانش در برابر رومیان شد. او دراواخر 68 ق م طی لشگرکشی ای موفق به عبور از رودخانۀ فرات و تسخیر کاپادوکیه شد. لیکن، این پیروزی چندان پایدار نماند و با پیشروی سپاهیان روم در بهار 67 ق م رومیان بر تیگران غلبه و او را وادار به عقب نشینی کردند. [120] به این ترتیب، کاپادوکیه پس از سپری کردن نبردهای متعدد به تصرف رومیان در آمد. [121] کاپادوکیه و به تبع آن قیصریه در طی سده های دوم و سوم میلادی نقش مهمی در ورود مسیحیت به ارمنستان داشته اند. [122] این امر سبب شد که در دهه های ابتدایی پذیرش دیانت مسیح در ارمنستان با نهادهای دینی قیصریه، به منزلۀ یکی از مهم ترین مراکز مذهبی آناتولی میانه،[123] روابط مذهبی خاصی شکل گیرد. [124] در نوشته های خورناتسی، قیصریه خاستگاه مذهبی سورپ گریگور لوساووریچ[125] ذکر شده و برخی روایت ها حاکی از آن است که سورپ گریگور از دوران طفولیت تعلیمات مذهبی خویش را درآنجا گذرانده. [126] پس از پذیرش مسیحیت از سوی تردات (298 ـ 330 م) [127] و اعلام رسمیت آن به عنوان دین رسمی ارمنستان، سورپ گریگور از سوی تردات عنوان سراسقف را دریافت کرد[128] و به همراه هیئتی متشکل از امرا، بزرگان و جمعی از سپاهیان با شکوه و جلال فراوان عازم قیصریه شد و در آنجا، توسط اسقف اعظم وقت، قووندیوس،[129] تقدیس یافت. پس از گریگور، تا زمان حکومت پاپ (369ـ374م) [130] تمامی مقامات روحانی، که درجۀ سراسقفی در ارمنستان دریافت می کردند، از کلیسای قیصریه و از سوی اسقف اعظم آنجا تقدیس داده شده اند. [131] در اوخر سدۀ هشتم میلادی و در دوران تسلط عرب ها بر ارمنستان و هم زمان با تشدید شورش های نظامی ارمنیان در برابر عرب ها[132] خیل عظیمی از ارمنیان، که در شرایط سختی به سر می بردند، به سرزمین های واقع در محدودۀ حکومت بیزانس مهاجرت کردند. از سویی، در پی سیاست امپراتوری بیزانس، که قصد داشت از نیروی نظامی ارمنیان در برابر عرب ها استفاده کند و بر این اساس، برخی از سرزمین های واقع در سرحدات مناطق تحت سلطۀ آنها را به اسکان مهاجران ارمنی اختصاص داده بود دیری نپایید که بر شمار این مهاجران افزوده شد و کاپادوکیه، که در زمرۀ مناطق مهاجرپذیر بود، محل سکونت جمعیت انبوهی از مهاجران ارمنی شد به گونه ای که به زودی بخش اعظمی از جمعیت ساکنان این شهر را ارمنیان تشکیل می دادند. [133] در 1022م، شهر قیصریه از سوی واسیل دوم (976 ـ 1025م) [134] به داویت آرتزونی[135] واگذار شد.[136] اورهایتسی، [137] مورخ نامی ارمنی، شرح مفصلی از چگونگی و علت واگذاری قیصریه به داویت به ثبت رسانده. بر طبق نوشته های او واسیل، که با شورش امیری به نام نیکپور[138] روبه رو شده بود، با انعقاد پیمان اتحادی از داویت خواست تا شورش او را سرکوب کند. داویت موفق به غلبه بر نیکپور شد و پس از مدتی سپاهیان حامی او نیز، که در برابر نیروهای داویت مقاومت می کردند، شکست خوردند و مجبور به عقب نشینی شدند. واسیل، که از شنیدن خبر سرکوب شورش نیکپور بسیار خوشحال شده بود، به پاس خدمات داویت شهرهای قیصریه و تزامانداو[139] را به او واگذار کرد. [140] منابع ارمنی، چند سال پس از این واقعه، مهاجرت جمعیت قابل توجهی از ارمنیان را به سوی کاپادوکیه به ثبت رسانده اند. درطی سال های بعد نیز شمار مهاجران ارمنی از نواحی مختلف حوزۀ حکومت باگراتونیان به سوی کاپادوکیه افزایش یافت. [141] رویدادهای مربوط به دورۀ حکومت گاگیک دوم (43/1042 ـ 1045م) [142]نیز مهاجرت شمار زیادی از ساکنان ارمنی را به قیصریه و برخی نواحی تابع آن به همراه داشت. پادشاهی باگراتونی، که در نتیجۀ نبردهای پیاپی تضعیف شده بود، رمق های باقی ماندۀ خود را صرف حفاظت شهر آنی[143] از گزند حملات متوالی سپاهیان بیزانس کرده بود. طی 1044م، سپاهیان بیزانس سه بار پیاپی آنی را مورد تهاجم قرار دادند و در همۀ این حملات، با مقاومت سپاهیان گاگیک روبه رو شدند و شکست خوردند. شکست های مکرر بیزانس در پای دیوارها و حصارهای شهر آنی سبب تغییر سیاست آنها شد. بر این اساس، آنها با ترفندی به بهانۀ پیشنهاد صلح گاگیک را به قسطنطنیه دعوت و او را وادار کردند تا شهر آنی را به امپراتوری بیزانس واگذار کند. در مقابل، حکومت برخی نواحی و سرزمین های واقع در نزدیکی قیصریه را در اختیار او نهادند. [144] به این ترتیب، شهرهای پیزو[145] و کالون ـ پقاد (کالان ـ پاقاد) [146] در حوزۀ اختیارات گاگیک قرار گرفت.[147] دیری نپایید که با مرگ داویت آرتزرونی شهر قیصریه نیز در در 1045م تحت فرمان گاگیک درآمد. [148] پس از استقرار گاگیک در نواحی مذکور، شمار بسیاری از ساکنان ارمنی از نواحی هم جوار از جمله پونتوس به سوی سرزمین های تحت فرمان او مهاجرت کردند و سکنا گزیدند. [149] این مهاجرت ها سبب کوچ بسیاری از امرای محلی به محدودۀ سرزمین های تحت سلطۀ بیزانس شد چنان که در 1065م پادشاه ارمنی قارص با واگذاری سرزمین های تحت حکومت خویش به امپراتوری بیزانس آنجا را ترک و در مقابل، حکومت چند ناحیه از جمله شهر تزامانداو[150] را دریافت کرد و در این نواحی مستقر شد. شمار زیادی از ارمنیان نیز به همراه او مهاجرت کردند و افزون بر تزامانداو بخش اعظمی از آنان در شهر قیصریه ساکن شدند. [151] هم زمان با انتقال قدرت سیاسی برای مدت کوتاهی مقر سراسقفی نیز به قیصریه انتقال یافت و گریگور دوم پاهلاوونی[152] به عنوان مقام سراسقف تزامانداو منصوب شد. لیکن، در 1079م، پس از کشته شدن گاگیک در قلعۀ کیزیسترا[153] به دست یونانیان و مهاجرت شمار زیادی از ارمنیان قیصریه به سوی کیلیکیه[154] سر اسقف تزامانداو نیز آنجا را ترک کرد.[155] اواخر سدۀ یازدهم میلادی، هم زمان با رشد و رونق تجارت در قیصریه، بر شمار ارمنیان آن افزوده شد و قیصریه درمسیر ارتباطی کیلیکیه، ارزروم، طرابوزان، قسطنطنیه و حتی ایران و شهر تبریز قرار گرفت. این شهر به یکی از مهم ترین سکونتگاه ها و محل فعالیت ارمنیان تبدیل و به زودی، اسقف نشینی مرکب از شورای مذهبی در آن تأسیس شد. [156] مدارک حاکی از آن اند که قیصریه در اواخر سدۀ دوازدهم میلادی کماکان اهمیت و جایگاه مذهبی خود را در ارتباط با کلیسای سنتی ارمنستان حفظ کرده. اسنادی که دربارۀ حیات مذهبی ارمنیان قیصریه گزارش هایی به ثبت رسانده اند اشاراتی به حضور هوهاننس،[157] اسقف ارشد قیصریه، در شورایی مذهبی داشته اند، که در 1179م درهرومکلا[158] توسط یونانیان برگزار شد. قیصریه شاهد حضور امرا و پادشاهان ارمنی کیلیکیه و فتوحات آنها نیز بوده. مطالبی در ارتباط با تصرف قلعۀ کیزیسترا به دست توروس اول (1100 ـ 1129م) [159] به ثبت رسیده نیز توصیفاتی در ارتباط با پادشاه لوون دوم (1187 ـ 1219م) [160]و تسخیر شهر آراگلیان[161] در 1186م ذکر شده است. [162] قیصریه در اوخر سدۀ دوازدهم میلادی تحت سلطۀ سلجوقیان قرار گرفت. سپس، در نیمۀ نخست سدۀ سیزدهم میلادی توسط مغولان تسخیر و در نهایت، در1471م، ضمیمۀ امپراتوری عثمانی شد. [163]از این تاریخ به بعد اطلاعات دقیق تری دربارۀ حیات اجتماعی، اقتصادی و مذهبی ارمنیان قیصریه و چهره های ماندگار آن در عرصۀ مذهب، اقتصاد، ادبیات، هنر و فرهنگ ارمنی به ثبت رسیده. [164] از آغاز سدۀ هفدهم میلادی، شهر قیصریه به واسطۀ تجار ارمنی آن در بازارهای اروپایی[165] به منزلۀ یکی از مراکز مهم مشاغل و حرف مختلف شناخته شده بود. بر اساس برخی نوشته های سیاحان و مسافرانی که از این شهر عبور کرده اند ارمنیان قیصریه به حرفه های متعددی همچون نجاری، معماری، نقاشی، کنده کاری و حکاکی بر روی سنگ اشتغال داشتند که در بین این حرفه ها معماری و مهارت استادان ارمنی آن از جایگاه خاصی برخوردار بوده. کارگاه هایی نیز در زمینۀ پنبه و پارچه بافی وجود داشت که شمار زیادی از کارگران ارمنی در آن مشغول به کار بودند. در سدۀ نوزدهم میلادی، این شهر به لحاظ جمعیتی به منزلۀ یکی از مهم ترین سکونتگاه های ارمنیان در حوزۀ امپراتوری عثمانی به حساب می آمد. بر طبق آمار استخراج شده در 1800م این شهر نزدیک به پنجاه هزار نفر سکنه داشته که از این میان ده هزار نفر را ارمنیان تشکیل می دادند. بر اساس مشاهدات مکتوب برخی سیاحان جمعیت این شهر در نیمۀ دوم سدۀ نوزدهم میلادی رشد داشته و به تبع آن، شمار ارمنیان ساکن در آن نیز افزایش یافته است. بر اساس آمار غیر رسمی موجود در نوشته های برخی از شرق شناسانی که در نیمۀ دوم سدۀ نوزدهم از کاپادوکیه عبور و مدتی نیز در قیصریه توقف و از آن بازدید کرده اند در 1852م این شهر 52,630 نفر سکنه داشته که از این تعداد پانزده هزار نفر را ارمنیان تشکیل می دادند. قیصریه در زمرۀ شهرهایی بود که در نیمۀ دوم سدۀ نوزدهم میلادی با پشت سر گذاردن فئودالیسم به سوی روابط بورژووازی حرکت کرد و کارخانه های متعددی در آن احداث شد.[166] کارخانۀ پارچه بافی ای که برادران گاسرچیان[167] در 1856ـ 1857م بنیان نهادند کارخانه ای مجهز بود که سیصد نفر از استادان و کارگران پارچه باف در آن مشغول به کار بودند. [168] از اوایل سدۀ نوزدهم میلادی قالی بافی نیز، که جزو فعالیت های ساکنان ارمنی روستاهای اطراف قیصریه محسوب می شد، به منزلۀ یکی از حرفه های مهم از سوی شهروندان ارمنی قیصریه مورد توجه قرار گرفت[169] و فرش های مرغوب بافته شده در این شهر توسط تجار ارمنی به بازارهای مهم عرضه می شد. دیری نپایید که بر اهمیت فرش بافی و نقش مؤثر آن در رونق حیات اقتصادی ارمنیان قیصریه افزوده شد و با احداث کارگاه هایی امکان تمرکز قالی باف ها، که در ابتدا در منازل خود به این کار اشتغال داشتند، فراهم گردید و با این اقدام میزان تولید افزایش یافت. در 1880م، نیکوقوس نالباندیان[170] اقدام به ایجاد کارخانۀ قالی بافی در قیصریه کرد. در این کارخانه، که صدها کارگر مشغول فعالیت بودند، فرش هایی از جنس پنبه بافته و تولید می شد. از آن پس فرش بافی به یکی از مهم ترین مشاغل ارمنیان قیصریه تبدیل شد که امکان معاش صدها خانوار را فراهم می کرد. هنر قالی بافی قیصریه در اواخر سدۀ نوزدهم میلادی به دوران اوج خود رسید به گونه ای که سالانه حدود هزار تخته فرش پنبه ای و ابریشمی توسط استادان فرش باف تولید می شد و تجار قیصریه از محل فروش آنها در طی یک سال 35 ـ 40 هزار سکۀ طلا به دست می آوردند. در کنار فرش بافی، طلا سازی نیز از مهم ترین رشته های هنری رایج در بین ارمنیان قیصریه بود و یکی از مهم ترین منابع درآمد شماری از ارمنیان ساکن در این شهر محسوب می شد. تجارت نیز، که در حیات اقتصادی ارمنیان قیصریه ازسابقه ای طولانی برخوردار بود، در اوایل سدۀ نوزدهم میلادی دوران اوج خود را سپری می کرد. فعالیت بسیاری از بازرگانان ارمنی قیصریه به این شهر محدود نمی شد و آنان از طریق قسطنطنیه روابط تجاری خود را گسترش دادند و دفاتر تجاری نیز در برخی از شهرهای اروپایی تأسیس کردند. به زودی، در نتیجۀ فعالیت تجار ارمنی، که ثروت هنگفتی از درآمد حاصل از داد و ستد اندوخته بودند، قیصریه به یکی از مراکز تجاری تبدیل شد، که سهم بزرگی در تعیین روابط اقتصادی ایفا می کرد. هم زمان با رونق اقتصاد، مقولۀ فرهنگ نیز رشد چشمگیری یافت. به زودی، کتاب فروشی هایی در قیصریه ایجاد شدند که کتاب های با ارزشی را از نویسندگان مشهور به زبان های انگلیسی و فرانسه عرضه می کردند. [171]مدارس شمار بیشتری از دانش آموزان را به خود جلب کرد و پلی ارتباطی با قسطنطنیه و مراکز فرهنگی فراسوی آن ایجاد کردند که درنتیجۀ این ارتباطات سطح فرهنگی ارمنیان مقیم قیصریه ارتقا یافت. [172] در شهر قیصریه، سه کلیسای سنتی ارمنی وجود داشت که در مجاورت همۀ آنها مدارسی واقع و فعال بودند. به این ترتیب، در مجاورت کلیسای سورپ گریگور لوساووریچ با کمک مالی خیری به نام گیوموشیان[173] مدرسه ای تأسیس شده بود که بیشترین شمار دانش آموزان را به خود اختصاص می داد. در مدارس مجاور سورپ آستواتزاتزین[174] و سورپ سارکیس،[175] دو کلیسای دیگر ارمنیان قیصریه، نیز جمعی از دانش آموزان مشغول تحصیل بودند. افزون بر مدرسه های مذکور با همراهی و کمک مالی برخی از خیران ارمنی مدارس شبانه روزی، مهدکودک و مکانی برای نگهداری کودکان بی سرپرست نیز ایجاد شد. [176] شواهد و مدارک تاریخی گویای این مطلب اند که در میان سه کلیسای سنتی ارمنی قیصریه کلیسای سورپ گریگور لوساووریچ، که در محله ای ارمنی نشین قرار داشت، از اهمیت خاصی برخوردار بوده. قدیمی ترین سندی که دربارۀ کلیسای مذکور مطالبی به ثبت رسانده تاریخ ساخت آن را 1191م ذکر کرده. این کلیسا در 1859م، در حالی که تقریباً در آستانۀ ویرانی قرار داشت، با حمایت مالی همۀ اقشار ارمنیان قیصریه، اعم از ثروتمندان و فقرا، بازسازی و مرمت شد. [177] هم زمان با رشد اقتصادی و فرهنگی، ارمنیان قیصریه پیشرو بسیاری از فعالیت های علمی و گسترش آن در شهرها و روستاهای ارمنی نشین اطراف قیصریه بودند. در 1848م، خانوادۀ گیولبنکیان[178] در تالاس[179] مدارس جداگانه ای مختص دختران و پسران ایجاد کردند. در 1888م، به کوشش اسقف قیصریه، تردات پالیان[180] و کمک مالی خانوادۀ یسایان[181] در محوطۀ دیر سورپ کاراپت[182] مدرسه ای عالی تأسیس شد که به زودی به مهم ترین مرکز علمی و فرهنگی ارمنیان قیصریه و شهرها و روستاهای ارمنی نشین واقع در محدودۀ آن تبدیل شد. از میان دانش آموزانی که در این مدرسه به تحصیل اشتغال داشتند چهره های دینی و علمی بسیاری به عرصۀ فرهنگ ارمنی تقدیم شدند. [183] دیر سورپ کاراپت واقع در افکره[184] در طی سده های متمادی یکی از مراکز مذهبی ارمنیان قیصریه بوده. قدیمی ترین سندی که دربارۀ این دیر مطالبی ذکر کرده به 1206م باز می گردد. روایت های مختلفی در ارتباط با بنای این دیر رایج است. برخی بنای آن را به سورپ تادئوس[185] در سدۀ نخست میلادی و برخی دیگر به گریگور لوساووریچ در سدۀ چهارم میلادی نسبت می دهند. این دیر، که از اماکن زیارتی ارمنیان محسوب می شد، در طول ماه های تابستان پذیرای شمار زیادی از زائران بود که در اتاق های واقع در محوطۀ آن اسکان داده می شدند. [186] دیـر سـورپ آستـواتـزاتزیـن در تومـارزا[187] نیـز از قـدیمی تـرین امـاکن مذهبـی ارمنـیان قیصریـه به شمار می آید. این دیر در فاصلۀ سال های 1570ـ1580م به یکی از مهم ترین مراکز فرهنگی تبدیل و بعدها، در 1784م، مدرسه ای شبانه روزی در آن تأسیس شد که تا اوایل سدۀ بیستم فعال بود. [188] آچاریان در نوشته های خود تعداد 28 کلیسا و چهار دیر را در 22شهر و روستای ارمنی نشینی، که در اطراف قیصریه وجود داشته اند، به ثبت رسانده. همچنین، به یک کلیسا نیز مختص ارمنیان کاتولیک در شهر قیصریه اشاره کرده. [189]جملگی نهادهای مذهبی، فرهنگی و اقتصادی ارمنیان قیصریه تا 1915م فعال بوده اند. [190] ساکنان ارمنی سیواس[191] سیواس در میان دشتی وسیع در نزدیکی رودخانۀ قزل ایرماق[192] و در ارتفاع 1285 متری از سطح دریا قرار دارد. از لحاظ ارتفاع دومین شهر در آناتولی مرکزی و از لحاظ وسعت دومین شهر بزرگ بخش آسیایی ترکیه محسوب می شود. زمستان هایی سرد همراه با بارش مکرر برف از خصوصیات آب و هوای این ناحیه است و معمولاً، سه ماه از سال زمین آن از برف پوشیده شده. تابستان ها گرم و خشک و بهار و پاییز خنک و بارانی است. از زمان های بسیار دور چندین راه تجاری از جمله راه ابریشم از این شهر عبور می کرده و شهر شاهد عبور کاروان های تجاری فراوانی بوده که از غرب و از طریق قسطنطنیه به آسیا یا از شرق به غرب و اروپا رفت و آمد می کردند. سیواس در گذشته و در متون تاریخی یونانی، رومی و ارمنی سباستیا[193] نامیده می شده. در مورد تاریخ دقیق تغییر نام شهر اطلاع چندانی در دست نیست ولی آنچه مسلم است نام آن از سدۀ سیزدهم میلادی، در متون تاریخی، با عنوان سیواس آمده. در تقسیمات امپراتوری عثمانی و به طور دقیق، در 1864م، استانی به نام سیواس با مرکزیت این شهر تشکیل شد. [194] سرشماری 1914م کارگزاران دولت عثمانی نشان می دهد که در این تاریخ بیشتر جمعیت ارمنی ساکن سیواس کاتولیک مذهب بوده اند. مکتب کاتولیک در 1858م به طور رسمی از سوی برخی ارمنیان ساکن سیواس به منزلۀ مذهب رسمی پذیرفته و به تدریج، بر تعداد پیروان آن افزوده شد. در سیواس، یک مدرسۀ کاتولیک نیز وجود داشت که به منزلۀ دانش سرایی عالی به شمار می رفت و دانش آموزان را برای ورود به دانشگاه های معتبر دنیا آماده می کرد. بیشتر ارمنیان سیواس را تجار، صرافان و صنعتگران تشکیل می دادند و این شهر تا اوایل سدۀ بیستم میلادی در غنای فرهنگی به سر می برد. علاوه بر دیر سورپ نشان[195] ارمنیان پیرو کلیسای سنتی ارمنی[196] کلیساهای متعدد دیگری از جمله سورپ پرکیچ[197]، سورپ هاکوپ و سورپ سارکیس را نیز بنا کرده بودند و تا اواخر سدۀ هجدهم میلادی، تقریباً چهارده کلیسای مرسلی در سیواس وجود داشته. [198] نخستین نشانه های موجود از حیات سیواس به سدۀ نخست پیش از میلاد باز می گردد. در این زمان، شهر در قلمرو حکومت کاپادوکیه بود و کاپارا[199] نامیده می شد اما پس از مدتی به تصرف پونتوس ها درآمد و مهرداد، از پادشاهان پونتوس، استحکامات نظامی، قلعه ها و ساختمان هایی متعدد در آن بنا کرد. [200]رونق و شکوفایی این شهر سبب شد تا مورد توجه رومیان قرار گیرد و خیلی زود، پمپئوس آن را تصرف کرد. کاپارا در دوران سلطۀ او بسیار رونق یافت و به تئوسوپولیس[201] تغییر نام داد اما اندکی بعد ملکۀ پونتوس برای حمایت هرچه بیشتر این شهر از آماج تهاجمات رومیان به احترام قیصر روم، اگوستوس سباستوس،[202] شهر را سباستیا نامید. در زمان حکومت تئودوروس،[203] سباستیا درمحدودۀ سرزمین هایک کبیر[204] قرار داشت و یکی از شهرهای مهم آن به شمار می رفت. براساس روایتی تاریخی، در اواخر سدۀ سوم میلادی، پس از پذیرش مسیحیت از سوی تردات سوم، پادشاه ارمنستان، سورپ گریگور لوساووریچ[205] به منظور انجام برخی مراسم دینی به سباستیا رفت و در شمال شهر، کلیسایی بنا نهاد که بعدها به سورپ گریگور شهرت یافت. این شهر در زمان امپراتوری بیزانس در حوزۀ تقسیمات مختلفی قرار گرفت و بارها دستخوش تغییر و تحول شد. سرانجام، ژوستینیانوس[206] در 536م با ایجاد تقسیماتی نوین آن را مرکز هایک صغیر[207] قرار داد. با آغاز سدۀ دهم میلادی تعداد کلیساهای ارمنیان در این شهر، که روحانیان درجه بالایی در آنها حضور داشتند، به تدریج افزایش یافت و تقریباً، نیمی از جمعیت سباستیا را ارمنیان تشکیل دادند. [208] در نیمۀ نخست سدۀ یازدهم میلادی، سنه کریم،[209] پادشاهی از خاندان ارمنی آرتزرونی، که حکومت نواحی وسیعی از واسپوراکان را در دست داشت، پس از حملات سلجوقیان مجبور به عقب نشینی شد. وی، که توان مقابله با سپاهیان قدرتمند سلجوقی را نداشت و امید خود را برای حفظ قلمرواش از دست داده بود، به منظور صیانت از تاج و تخت پادشاهی و خاندانش راه حلی پیدا کرد. او نامه ای به واسیلی دوم، حاکم یونانی، نوشت و به او پیشنهاد حکومت واسپوراکان را داد و در عوض، از او خواست تا مالکیت سباستیا و نواحی اطراف آن را، که در این زمان تحت سلطۀ وی بود، به او واگذارد. واسیلی با این پیشنهاد موافقت کرد و سنه کریم، پس از امضای پیمانی که طی آن مالکیت ده شهر،4,400 روستا و 75 قلعه را به او واگذار کرده بود، مقر حکومت خود را به سوی سباستیا ترک کرد. در این مهاجرت، چهار فرزند سنه کریم یعنی داویت،[210] آتُم،[211] آبوساهل[212] وکنستانتین و تمامی اعضای خاندان و نزدیکان وی، اشراف، سرداران نظامی و امرا و چهارصد هزار تن از ساکنان وان به همراه تمامی وسایل زندگی و اندوخته های مادی شان او را همراهی کردند. سنه کریم به همراه اعضای خانوادۀ خود در سباستیا اقامت گزید و به هریک از امرای خویش حکومت ناحیه ای را، در اطراف آن شهر، واگذار کرد. او درسباستیا کلیسایی به نام سورپ نشان بنا نهاد و به امرای خود دستور داد تا هریک در ناحیۀ خود کلیسایی احداث کنند و ساختمان های متعدد دیگری نیز در سباستیا ساخت که معماری آنها بی نظیر بود. [213] در میان این بناها، دیر سورپ نشان، که تاریخ بنای آن به سدۀ دوازدهم میلادی باز می گردد، از اهمیتی خاص در معماری بناهای این شهر برخوردار است. این دیر بر روی تپه ای رو به سیواس قرارگرفته و دیوارهای آن بسیار ساده و از خشت و گل است. در گذشته، اطراف آن با زمین های زراعی و درختانی انبوه احاطه شده بود. دیر سورپ نشان شامل سه کلیسا به نام های سورپ آستواتزاتزین،[214] سورپ خاچ[215] و سورپ هوهاننس کاراپت[216] بود. کلیسای سورپ آستواتزاتزین کلیسای اصلی و محل نگهداری تاج پادشاه و گنجینه های خاندان سلطنتی محسوب می شد، کلیسای سورپ هوهاننس کاراپت کوچک ترین کلیسای این مجموعه را تشکیل می داد و کلیسای سورپ خاچ نیز از زیباترین معماری برخوردار بود. این کلیسا تالاری مستطیل شکل با سقفی گنبدی داشت و سرتاسر دیوارهای آن پوشیده از کاشی های رنگی بود. تا قبل از جنگ جهانی اول این دیر مخزن نگهداری نسخه های خطی ارمنی بود و ظاهراً، کتابخانه ای غنی با دست کم 283 نسخۀ خطی داشت که در حال حاضر شماری از آنها در برخی از موزه های مهم دنیا نگهداری می شوند. [217] از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد: ـ انجیلی به کتابت میکائل، محل نگهداری: گالری هنری والترز[218] در بالتیمور. ـ انجیلی با خط و نقاشی مینیاتور توروس روسلین،[219] محل نگهداری: کتابخانۀ عمومی نیویورک، مجموعۀ اسپنسر. [220] ـ انجیلی که مکان کتابت آن سباستیا ثبت شده، محل نگهداری: گالری هنری فریر[221] در واشینگتن. سنه کریم روستاهای اطراف این شهر را رونق بخشید وجمعیتی را به سرکردگی برخی نزدیکان خود به روستاهای اطراف فرستاد تا به کار کشاورزی و دامپروری اشتغال ورزند. از مهم ترین این روستاها روستایی به نام گُودون[222] بود که در شرق سیواس قرار داشت و به دست یکی از نزدیکان سنه کریم اداره می شد. خیلی زود، کلیسایی نیز در این روستا ساخته شد. [223] از جمله بناهای دیگری که به دستور سنه کریم ساخته شد پلی در نزدیکی سیواس بود که بر فراز نهری قرار داشت و از نوزده قوس گنبدی شکل تشکیل شده بود. او این پل را به نام دخترش شوشانیک[224] بنا کرد. [225] سنه کریم شش سال در سباستیا در آرامش حکومت کرد و پس از او، داویت، فرزند ارشد وی، حکومت را در دست گرفت اما پس از ده سال درگذشت و حکومت به برادرش، آتُم، رسید. او برادر دیگر خود، آبوساهل، را در حکومت شریک ساخت. آتُم پادشاهی نیکو و عادل بود و در طی دوران حکومت وی مردم سباستیا در رفاه و آسایش به سر می بردند. آتُم برای آبادانی سباستیا دست به کارهای فراوانی زد و برای تأمین مواد غذایی مورد نیاز مردم شهر دستور داد تا در مراتع اطراف آن زمین های زراعی به وجود آورند. به این ترتیب، سباستیا به شهری زیبا و پر رونق تبدیل شد. [226] عظمت و شکوه سباستیا سبب شد تا پادشاه حکومت یونانی وقت، میکائیل سوم، به آتُم بدگمان شود و برای جلوگیری از توسعۀ قدرت او سپاهی پانزده هزار نفری به سباستیا گسیل دارد. جنگ سختی در گرفت که در پایان آن پیروزی ازآن سپاه یونانی بود. آتُم و برادرش اسیر و به نزد میکائیل برده شدند. در دربار میکائیل، با سیاست و درایت سردار کهن سال ارمنی، شابوح،[227] که پیمان واگذاری سباستیا به دست واسیلی، پادشاه پیشین، را به همراه داشت مسائل حل و فصل شد و میکائیل رسماً حکومت آتُم را در سباستیا به رسمیت شناخت. آتُم در این دوران در شرایط بسیار سختی به سر می برد. علاوه بر یونانی ها امپراتوری بیزانس نیز، به منظور جلوگیری از توسعۀ قدرت وی در سباستیا، همواره او را با ترفندهای سیاسی و حملات نظامی تحت فشار قرار می داد. در 1060 م، سلجوقیان بار دیگر قصد تصرف نواحی مختلف ارمنستان و سباستیا را کردند. این بار دیگر نیروهای یونانی نیز توان مقابله با سپاهیان قدرتمند سلجوقی را نداشتند و در برابر ارتش آنها شکست خوردند. آتُم نیز به همراه خانوادۀ خود سباستیا را ترک کرد و در قلعه ای مستحکم در نزدیکی شهر پناه گرفت. لشگر سلجوقیان وارد سباستیا شد و پس از هشت روز اقامت، آنجا را به قصد ایران ترک کرد. [228] تاریخ دقیق مرگ آتُم و برادرش معلوم نیست اما با توجه به حوادث بعدی باید در اواخر سدۀ یازدهم بوده باشد. با مرگ آنها یکی از امرای خاندان آرتزرونی قدرت را درسباستیا در دست گرفت. وی، که در منابع ارمنی به دانیشمان[229] شهرت دارد، در اوایل سدۀ دوازدهم میلادی عنوان رسمی امارت را در سباستیا از سلجوقیان دریافت کرد و در مدت زمانی کوتاه، موفق شد یونانی ها را وادار به خروج از سباستیا و مناطق اطراف آن کند. پس از مرگ او، بین دوازده فرزند وی، بر سر تصاحب قدرت، اختلاف به وجود آمد و از این پس تا اوایل سدۀ سیزدهم میلادی، حکومت سباستیا دستخوش تحولاتی شد و به سیواس تغییر نام داد. [230] در 1204م، تاتارها به آسیای صغیر راه یافتند و سیواس را، که در آن زمان امیرنشینی کوچک بود، تصاحب کردند. تقریباً تا اواخر سدۀ چهاردهم میلادی تسلط تاتارها بر سیواس ادامه داشت و در تمام این مدت، این شهر یکی از امیرنشین های حکومت آنها محسوب می شد. از آثار تاریخی این دوره می توان به کلیسای سورپ آناپات[231] اشاره کرد. این کلیسا در نزدیکی دیر سورپ نشان بر روی تپه ای بنا شده است. دیوارهای آن از بلوک بریده شده از سنگ ساخته شده و بسیار ساده است. در نمای بیرونی آن هیچ گونه تزیینات خارجی یا سنگ نبشته ای وجود ندارد و سقف کلیسا گنبدی شکل است که در چهار سوی آن پنجره ای کوچک نزدیک به سقف قرار دارد. [232] مارکو پولو، سیاح و تاجر معروف ونیزی، که در طی سفرش از سیواس نیز عبور کرده، در بخشی از مشاهدات خود آورده: « یکی از قدیمی ترین کلیساهای سیواس سنت جورج[233] است که به یونانی ها تعلق دارد. لیکن، ارمنیان مدعی اند که این کلیسا ازآن آنهابوده. در چند قدمی شمال سنت جورج، کلیسای سنت بلسیوس[234] واقع شده که متعلق به ارمنیان کاتولیک است» . [235] در اواخر سدۀ چهاردهم و در آستانۀ سدۀ پانزدهم میلادی، سیواس شاهد حملۀ تیمور لنگ بود. او در ادامۀ فتوحات خود، در 1405م، به همراه سپاهی عظیم به سوی سیواس حرکت کرد. امیر شهر تمام قوای خود را برای مقابله با سپاهیان تیمور به کار گرفت اما پس از هجده روز محاصره تیمور و لشگریان وی وارد شهر شدند. بر اساس منابع تاریخی ارمنی ورود تیمور به سیواس با کشتاری وسیع همراه بود. او چهار هزار سرباز را زنده به گور کرد وکودکان و زنان را در دشتی با دست های بسته به روی زمین خواباند و به سوارانش دستور داد تا از روی آنها رد شوند. بعدها، این ناحیه به زمین های سیاه معروف و به یکی از قبرستان های ارمنیان سیواس تبدیل شد. [236] تقریباً از آستانۀ سدۀ پانزدهم میلادی سیواس شاهد ورود ترکان عثمانی بود و جزو قلمرو امپراتوری مذکور قرار گرفت. این شهر در آغاز سدۀ هفدهم میلادی خاستگاه مکتب دینی نوینی شد.آغاز این قرن با ورود مبلغان کاتولیک مذهب به سیواس همراه بود و این امر سبب گرایش بسیاری از ارمنیان سیواس به مذهب کاتولیک شد. در این زمان، کشیشی ارمنی به نام مخیتار،[237] از اهالی سیواس، که در نوجوانی بخشی از تحصیلات روحانی خود را در دیرهای واقع در اجمیادزین، سوان و باسن گذرانده و به منظور خدمت به سیواس به دیر سورپ نشان بازگشته بود، تحت تأثیر عقاید مذهب کاتولیک قرار گرفت و پس از مطالعۀ عقاید کلیسای مذکور خود بنیان گذار مکتبی نوین شد که سهمی چشمگیر در حفظ تاریخ و فرهنگ ارمنستان ایفا کرد. او به قصد ایجاد وحدت بین کلیسای مرسلی و کلیسای رم به قسطنطنیه رفت اما در آنجا افکار و عقایدش مورد توجه قرار نگرفت. این امر سبب شد تا از آنجا به اروپا رود و سرانجام، در ونیز، در جزیره ای به نام سنت لازاروس،[238] کلیسا و مدرسه ای مختص مکتب دینی خود ایجاد کرد. او خیلی زود پیروان بسیاری به دست آورد که تحت تأثیر عقاید وی مخیتاریست نامیده شدند. مخیتاریست ها در تألیف آثار ادبی، تاریخی و جغرافیایی پیشرو بودند و آثار فراوانی از خود برجای گذاشتند. نخستین بار به همت آنان بسیاری از آثار فرهنگی و تمدنی ارمنیان در اروپا چاپ و در کتابخانه های مهم آن جای گرفت. افکار و عقاید مخیتار در اندک زمانی به زادگاه وی، در سیواس، نیز منتقل شد و او در میان ارمنیان این ناحیه نیز پیروانی فراوان یافت. به این ترتیب، مخیتار نه تنها بنیان گذار مکتب دینی نوینی بود بلکه آغازگر حیات جدیدی در جهت تحول علم و فرهنگ ارمنی شد[239] تقریباً از اواسط سدۀ هفدهم میلادی به بعد اطلاعات بسیار اندکی در مورد ساکنان ارمنی سیواس در منابع تاریخی وجود دارد. آنچه مسلم است در این سده ارمنیان ساکن این ناحیه هنوز بسیاری از مراکز دینی، دیرها و کلیساهای مخصوص به خود را حفظ کرده بودند و ارمنیان کاتولیک و پروتستان نیز کلیساهای مخصوص به خود داشتند. برطبق برخی منابع، در سیواس، روستاهای فراوانی وجود داشت و برخی متون تاریخی نزدیک به 46 روستای ارمنی نشین را به ثبت رسانده اند[240] که از میان آنها می توان به روستای ارمنی نشین برگنیک،[241] زادگاه شاعر بزرگ ارمنی، دانیل واروژان،[242] اشاره کرد. این روستا در اواخر سدۀ هجدهم میلادی به وجود آمد و بیشتر ساکنان آن ارمنیان کاتولیک مذهب بودند. بر طبق نوشته ای از مشاهدات هیئتی مذهبی، که در 1855م از برگنیک عبور می کرده، این روستا دارای یک کلیسای سنگی به نسبت بزرگ بوده و مدرسه ای نیز در آن وجود داشته که حدود دویست دانش آموز در آن مشغول به تحصیل بوده اند. در متن دیگری، بر اساس مشاهدات یکی از سیاحان، که در همان تاریخ در ماهنامۀ گراهامز[243] به چاپ رسیده، تعداد جمعیت این روستا 160 خانوار ذکر شده که همگی از ارمنیان کاتولیک مذهب بوده اند. [244]شکوفایی سیواس سبب توجه جهانگردان و سیاحان از اقصا نقاط جهان شد. از نیمۀ نخست سدۀ نوزدهم میلادی جهانگردان بسیاری از این شهر بازدید کردند و در مورد این شهر و ساکنان ارمنی آن مطالبی را به رشتۀ تحریر در آوردند. مطالبی نیز درپاره ای از گزارش های برخی از مقامات مذهبی اروپایی و امریکایی وجود دارد که مربوط به بازدیدهای آنها از چگونگی زندگی ارمنیان این ناحیه است؛ برای نمونه، یکی از سیاحان مذکور به نام ویلیام اِینسورت در مشاهدات خود از سیواس، که متعلق به 1835م است، این گونه آورده: « … روز بعد به شهری به نام سیواس رسیدیم. سیواس نمونۀ برجسته ای ازمراکز استان های ترکیه است و مجموعه ای رنگارنگ از بناهای متفاوت در آن دیده می شود. گفته می شود که هزار خانوار ارمنی در این شهر سکونت دارند» . [245] چند سال بعد، در 1844م، هیئتی از فرقۀ راهبان ژاکوبیت[246] از سیواس بازدیدکردند. یکی از اعضای این هیئت در گزارشی از این بازدید دربارۀ بخشی از حیات مذهبی ارمنیان شهر نوشته: « … ما سیواس را به همراه گروه کوچکی ترک کردیم. در فاصلۀ پانزده دقیقه از شهر، دیری به نام نشان مقدس و کلیسای صلیب مقدس قرار دارد. آنجا مکانی برای مراسم روزهای یکشنبه و اعیاد مسیحیان این ناحیه است. اطراف دیر مذکور با زمین های سرسبز و پرباری احاطه شده که توجه هر بیننده ای را به خود جلب می کند». در گزارش یک هیئت مذهبی دیگر، در 1855م، تعداد جمعیت سیواس پنجاه هزار نفر عنوان شده که از این میان حدود دوازده هزار نفر ارمنی بوده اند. کاپیتان برنابی[247] در قسمتی از یادداشت های خود در کتابی تحت عنوان سوار بر اسب از طریق آسیای صغیر، در 1877م، می نویسد: « در سیواس، در خانه ای تمیز و زیبا، که به یک خانوادۀ ارمنی تعلق داشت، اقامت گزیدم. بازرگانان این شهر بیشتر ارمنی اند و از نوسانات قیمت کالاها کاملاً آگاه هستند. آنها از قدرت خرید بسیار بالایی برخوردارند و توان خرید و اندوختن مقادیر زیادی طلا را دارا هستند» . [248] در بخشی از متن کتابی، از مشاهدات یکی از سیاحان، مطالب جالبی در مورد آداب غذا خوردن ارمنیان این ناحیه آورده شده: ((خانواده های ارمنی با هم و دور یک میز گرد کوچک غذا می خورند. برای هر فرد یک قاشق چوبی و یک تکه نان قرارداده می شود. غذای اصلی در یک ظرف بزرگ، در وسط میز، قرار می گیرد. ظرف مذکور مشترک است و همۀ اعضای خانواده از آن غذا می خورند. اگر غذاها متنوع باشد، ظرف ها به ترتیب بعد از پایان هر غذا بر روی میز قرار می گیرند. همیشه، آخرین غذا برنجی پخته شده است که آن را پلاف[249] می نامند. در کنار میز تنوری قرار دارد که به صورت حفره ای در زمین است و حرارت آن با ذغال تأمین می شود. آنها شیرینی هایی را که خود می پزند در آن تنور نگه می دارند تا گرم بماند و در پایان غذای روزانۀ خود، از آن شیرینی ها نیز می خورند».[250] مسلماً جملگی این مطالب و یادداشت هایی از این دست در ثبت بخش هایی از حیات ارمنیان سیواس از اهمیت ویژه ای برخوردار است و منبعی مهم برای روشن شدن بخش هایی از زندگی ارمنیان این ناحیه، به ویژه، درطی سدۀ نوزدهم میلادی محسوب می شود. در نیمۀ دوم سدۀ نوزدهم میلادی، تحولات شکل گرفته در حیات فرهنگی ارمنی خیلی زود آثار خود را در سیواس نیز آشکار ساخت. به همت بسیاری از ارمنیان توانگر سیواس شرکت های تجاری، مدارس، بیمارستان ها و کتابخانه هایی در استانبول و برخی شهر های مهم دیگر بنیان نهاده شد. در سیواس، کتابخانه های متعددی شامل کتاب هایی به زبان ارمنی در زمینه های مختلف ادبیات، تاریخ و جغرافیا ایجاد و مدرسه ای نیز برای دختران و پسران ساخته شد که علاوه بر علوم مختلف آن زمان به تدریس برخی رشته های هنری از قبیل نقاشی و فرش بافی نیز می پرداخت. به همت بازرگانان ارمنی تجارت نیز در سیواس بسیار پیشرفت کرد. بازرگانان ارمنی سیواس صاحب ثروت سرشاری بودند و خانه هایی باشکوه در این شهر بنا کردند که در نوع خود بی نظیر بود. موقعیت جغرافیایی به نسبت امن سیواس زمینه های بیشتری برای رشد اقتصاد فراهم کرد به گونه ای که این شهر در سدۀ نوزدهم میلادی به منزلۀ یکی از مراکز اقتصادی در محدودۀ امپراتوری عثمانی مطرح بود که با پشت سر گذاشتن نظام فئودالی پیشرو تأسیس و ایجاد کارخانه هایی مجهز به دستگاه ها و ابزارهای نوین شد و با بهبود کیفیت و افزایش تولیدات توانست تحولی چشمگیر در صنعت به وجود آورد. صاحبان ارمنی برخی از کارخانه های تولیدی مواد اولیۀ لازم را از کشورهای اروپایی وارد می کردند و پس از گذراندن آنها از چرخۀ تولید، کالاهای آماده شده را به همان کشورها می فروختند. در نیمۀ نخست سدۀ نوزدهم میلادی، پارچه بافی مهم ترین حرفۀ ساکنان ارمنی سیواس را تشکیل می داد. وسعت کار و میزان بالای تقاضا سبب شد که افزون بر مردان، زنان و کودکان نیز جذب کارگاه های پارچه بافی شوند و به فعالیت پردازند. [251] بازرگانان ارمنی سیواس بر نوسانات پولی این ناحیه اشراف و بازار داد و ستد را در دست داشتند. آنها بیشتر راه های تجاری اطراف سیواس را به خوبی می شناختند و حتی به شهر های دور افتادۀ آسیای مرکزی نیز دسترسی داشتند و در آنجا، سرمایه گذاری می کردند. فرش، پشم، پارچه، ظروف نقره ای و رنگ های گیاهی از جمله کالاهایی بودند که تاجران ارمنی برای فروش عرضه می کردند. این شکوفایی تا دهۀ نخست سدۀ بیستم میلادی حفظ شد. تا آن زمان، ارمنیان سیواس و روستاهای اطراف آن جمعیتی در حدود 33,000 نفر را تشکیل می دادند و 46 کلیسای فعال در این ناحیه و چند مدرسه در سیواس و روستاهای اطراف و یک بیمارستان[252] مختص ارمنیان نیز در سیواس وجود داشت. [253] پینوشتها: 1-منظور محدودۀ حکومت پادشاهی ارمنی در سرزمین کیلیکیه از سدۀ یازدهم تا اواسط سدۀ چهاردهم میلادی است. 2-از سدۀ شانزدهم میلادی که بر مبنای پیمانی ارمنستان ما بین ایران صفوی و امپراتوری عثمانی تقسیم شد بخش غربی این سرزمین، که تحت تسلط امپراتوری عثمانی قرار گرفت، به ارمنستان غربی شهرت یافت. 3-شهرها و روستاهای ارمنی نشین قلمرو امپراتوری عثمانی که در دوره های مختلف شماری از مهاجران ارمنی را از ارمنستان غربی، سرزمین کیلیکیه و نواحی هم جوار در خود جای داده اند. 4-تاریخ زیتون به سبب رویدادهای مربوط به سدۀ نوزدهم میلادی و مدافعات و مبارزات ارمنیان ساکن در آن از مباحث مهمی است که توجه بسیاری از مورخان را درحوزۀ مطالعات ساکنان ارمنی امپراتوری عثمانی به خود جلب کرده. با توجه به این مهم جستار حاضر دربرگیرندۀ شرح اجمالی سرگذشت ساکنان ارمنی این ناحیه و حیات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و مذهبی آنان تا آستانۀ سدۀ بیستم میلادی است. تذکر این مطلب ضروری است که در مشروح این نوشتار منظور از اهالی و ساکنان زیتون ارمنیان این ناحیه بوده اند. 5- Zeytun امروزه Suleymanli نامیده می شود و روستایی در بخش مرکزی استان کاهرامان ماراش ترکیه است. 6-در ارمنی کیلیکیا (Կիլիկիա ) در لاتین سیلیسیا (Cilicia) و در ترکی استانبولی کیلیکیا (kilikia ). منطقه ای در جنوب فلات مرکزی آناتولی که در ساحل دریای مدیترانه و شمال جزیرۀ قبرس قرار گرفته و امروزه جزو کشور ترکیه است .ر.ک: Richard G.Hovannisian & Simon Payaslian, Armenian Cilicia (Costa Mesa,Calif: Mazda Publishers, 2008). جغرافی دانان سرزمین کیلیکیه را به چند بخش تقسیم کرده اند: نوار غربی که با تپه های صخره ای کم ارتفاعی احاطه شده و در متون تاریخی با عنوان کیلیکیۀ سنگلاخی معروف است، نوار شرقی شامل دشت ها و شمال شرقی که با زنجیره ای از کوه ها و قله های مرتفع پوشیده شده وکیلیکیۀ کوهستانی نامیده می شود .نک: Aghayan & Others, Hay Joghoverti Badmootiun (Yerevan: Haykakan SSH Gidootiunneri Academia, 1976), vol. 3, p. 671 ـ 673. 7- Pirid به صورت پریت (Prit) نیز آمده. 8- Jahan در منابع ترکی جیهان(Ceyhan). در منابع ارمنی پیرامس (Pirames) نیز آمده است. 9-متعاقب برخی رخدادها گروهی از نجبای ارمنی موفق شدند در سرزمین کیلیکیه حکومت پادشاهی مستقلی تشکیل دهند که از1080م تا اواسط سدۀ چهاردهم میلادی پایدار بود. برای مطالعۀ بیشتر ر.ک: آرپی مانوکیان، «پادشاهی ارمنی کیلیکیه از پیدایش تا خاموشی»، پیمان ، س16، ش 62 (زمستان 1391) : 183ـ227. 10- Frnouz در نیمۀ دوم سدۀ نوزدهم میلادی نیز در جنوب غربی منطقۀ زیتون روستایی به این نام وجود داشته است. 11- Germanik (ماراش). 12- H. M. Boghosyan, Zeytuni Badmootiune (Yerevan:Hayastan Heradarakchootiun, 1969), p.27-29. 13- Arshag Alboyadjian, Badmootiun Hay Gaghtakanootian (Qahire: Nor Asdgh Debaran,1961),vol. 2, p.442-446. 14- Hetoum 15- Levon 16-هر سه از پادشاهان حکومت ارمنی کیلیکیه بوده اند. 17-در قدیمی ترین نسخۀ خطی ارمنی متعلق به 1409م، که درآن مطالبی در ارتباط با این قصبه موجود است، نام آن به صورت زتون(Zetun) ذکر شده. 18- Anedzor 19- Ulnia 20- Boghosyan, ibid. , p.27&92-99 &34. 21- Bagratooni پادشاهی ارمنی که در نیمۀ دوم سدۀ نهم میلادی ظهورکرد و به مدت دو قرن به حیات خود ادامه داد. 22- Ani پایتخت پادشاهی ارمنی باگراتونی. 23- Alboyadjian, ibid. , p.442. 24-. Aghayan & Others, ibid. , p.508 25- Kokison دشتی واقع در سرزمین کیلیکیه که در دورۀ مورد بحث شهری با قلعه و استحکامات نظامی نیز در آن قرار داشته. امروزه، گوکسون (Göksun) نامیده می شود و عنوان شهر و ناحیه ای در استان کاهرمان ماراش ترکیه است. نک: Wikimapia.org & Lurer.do.am 26- Boghosyan, ibid. , p.98-104. 27- ر. ک: Vrej Nersessian, Treasures From The Ark:1700 Years Of Armenian Christian Art (Los Angeles: Calif, J Paul Getty Museum,2001). 28- امپراتور عثمانی. 29- اگرچه از حکم یاد شده نسخۀ ترجمه شده ای به زبان ارمنی موجود است، نبود نسخۀ اصلی، که در گذر حوادث از بین رفته اظهارنظر دقیق دربارۀ جزئیات متن آن را دشوار کرده. عده ای از مورخان بر این باورند که نسخۀ اصلی این حکم، که در بایگانی یکی از کلیساهای زیتون نگهداری می شده، در جریان حادثۀ آتش سوزی این شهر(در سال 1884م) ازبین رفته است. 30- برخی مورخان با در نظر گرفتن وسعت و جمعیت زیتون در سدۀ هجدهم میلادی آن را شهری کوچک با محلات متعدد و برخوردار از تمام مشخصه های زندگی شهر نشینی معرفی کرده اند. 31- Soorp Astvatzatzin 32- Soorp Amenaperkich 33- Boghosyan, ibid. , p.23. 34- Hayk Ghazaryan, Arevmedahayeri Sotsial Ü Dendesakan Yev kaghakakan Katsootiune (1800- 1870 TT)(Yerevan: Haykakan SSH Gidootiunneri Academia, 1967), p.46. 35- لقب مقامات برجستۀ سازمان سیاسی و نظامی امپراتوری عثمانی. 36-منظور حکم صادره از سوی سلطان مراد چهارم است که بر باور اهالی زیتون تا زمان یاد شده به قوت خود باقی بود. 37- Boghosyan, ibid. , p.118-121. 38- Ghazaryan, ibid. , p.74. 39-نام او امیر چیگیر بوده است. 40- Chigir Deres آبادی ای در نزدیکی زیتون واقع در دره ای به همین نام بوده. Sourenian41- Haghoobian42- Yenitoonian43- Shovroian44- Boghosyan, ibid. , p.123 & 124. 45- Hrachia Acharyan, Hay Gaghtakanootian Badmootiun (Yerevan: Hrachia Acharyani Anvan Hamalsaran, 2002), p.35946- Boghosyan, ibid. , p.56. 47- 48- Set Acharyan, ibid. , p.359. 49- 50- Kapan در منطقۀ سیونیک ارمنستان قرار داشته و در منابع ارمنی، قاپان نیز آمده است. 51- Boghosyan, ibid. , p.55 – 69 &70 -71. Ghazaryan, ibid. ,p.7452- 53-Sanjak جزو تقسیمات کشوری و اداری امپراتوری عثمانی بوده است. 54-در نیمۀ دوم سدۀ نوزدهم میلادی، در سانجاک ماراش افزون بر ارمنیان اقوام دیگری نیز سکونت داشته اند. 55- در منابع ارمنی افزون بر این اصطلاح از زیتون به عنوان شهر و شهرک نیز یاد شده. در این تاریخ، زیتون وسعت و جمعیت قابل توجهی داشته و از تمام شاخصه های زندگی شهر نشینی برخوردار بوده. 56- این آمار تقریبی است و بر اساس تعداد خانوارهای تابع کلیسای سنتی ارمنی (کلیسای مرسلی) در محدودۀ منطقۀ زیتون در فاصلۀ سال های 1852- 1853م بر آورد شده است. Alabash57- Aregni58- Avagkal 59- Koochogh60- 61- ختزوت(Khtzod)و خژوت (Khjhot ) نیز نامیده می شد. Ghshlindar62- Vasapink 63- Mergerik64- Haratat65- Ghapa66- Salekh67- Poogharink68- Pozoghlink 69- Telemelik70- Koozavink71- Yniche kala72- Fendechag73- 74- Terekoy 75-تعداد این روستاها در منابع مختلف متغیر است. لیکن، بیشتر آنها به وجود 39 روستا در این منطقه اشاره کرده اند . در ضمن، اسامی روستاها بر طبق منابع ارمنی و جغرافیای تاریخی منطقۀ زیتون در سدۀ نوزدهم میلادی ذکر شده اند. 76-یک مرکز مطالعات طبیعی در آلمان طی تحقیقات و مشاهدات خود در 1862م حدود دویست گونۀ گیاهی را در ارتفاعات این ناحیه به ثبت رسانده است. 77- Boghosyan, ibid. , p.41 – 75. 78- تاریخ دقیق آغازاستخراج این معادن مشخص نیست. لیکن، در متون تاریخی مطالب فراوانی در ارتباط با نحوۀ استخراج آهن، حمل و ذوب آن به دست اهالی زیتون به ثبت رسیده. نک: Aghayan & Others,ibid. , vol. V , p.97. 79-در متون تاریخی به ساخت تپانچه وچندین نوع تفنگ چخماقی اشاره شده است. 80- گروه های رزمی، متشکل از ساکنان ذکور 16- 65 سالۀ قصبۀ بزرگ زیتون و آبادی های این ناحیه بودند. نک: Boghosyan, ibid. , p.38-53 &72. 81- این اصلاحات، که عنوان کلی تنظیمات را داشت، در دو مرحله، خط شریف ( Hatt- i şerif) در 1839م و خط همایون (Hatt- i hümayun) در 1856م، مقرر شد. برای مطالعۀ بیشتر در این زمینه نک: هراند پاسدرماجیان، تاریخ ارمنستان، ترجمۀ محمد قاضی (تهران: زرین 1377)، ص 353 ـ 360. 82- Boghosyan, ibid. , p.157 ـ 166. 83- Parsamyan & Others, Hay Joghoverti Badmootiun (Yerevan:Loois Heradarakchootiun, 1967),vol. 3, p. 241 84- Chakr 85- Boghosyan, ibid. , p.165 & 168. 86- Hayk Ghazaryan, Arevmedahayootiune Tseghaespanootian Nakhoryakin(Yerevan: Tigran Metz Heradarakchootiun, 2001), p.401. Acharyan, ibid. , p. 368 ; Aghayan & Others, ibid. , vol .V, p. 352-356 ; Parsamyan & Others, vol.3, p.242-244; 87- Boghosyan, ibid. , p. 168:174. Boghosyan, ibid. , p.175-188 ; 301; 335; 336&384 – 386. 88- 89- بخش حاضر نگاهی اجمالی بر چگونگی حضور و حیات ارمنیان درشهر قیصریه و شماری از شهرها و روستاهای اطراف و تابع آن داشته و سعی کرده از طریق بررسی برخی از رویدادها بخش هایی از جنبه های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و مذهبی ساکنان ارمنی این شهر را ارائه دهد. شایان ذکر است که در روند پژوهش آن دسته از منابع و اسناد مورد استفاده قرار گرفته اند که از طریق آنها امکان استخراج اطلاعات بیشتر و دقیق تری از این بخش از تاریخ قیصریه وجود داشته. نیز، به منظور جلوگیری از پراکندگی مطالب و حفظ نظم و ارائۀ اطلاعاتی جامع از بحث پیرامون تاریخ مفصل قیصریه و پرداختن به رویدادها و اتفاقاتی که خارج از حدود عنوان و موضوع اصلی بوده خودداری شده. در ضمن، به تبعیت از منابع ارمنی، تاریخ قیصریه در روزگار کهن در ذیل تاریخ کاپادوکیه بررسی شده. 90- در ارمنی کساریا (Kesaria) نامیده می شود. در متون تاریخی مختلف، به صورت کایزریا (Caesarea) گایسری(Gayseri) گایسریا (Gaiseria) قیصری و قیصریه آمده. گاهی به صورت سزاریه و سزاره نیز نوشته شده. امروزه، با عنوان کایسری (Kayseri)، مرکزاستانی به همین نام است که در محدودۀ جغرافیایی کشور ترکیه واقع شده. ر.ک:
91-درمتون ارمنی کاپادووکیا (Kapadovkia) . 92-ر.ک: Acharyan, ibid. , p.531&532; Alboyadjian, ibid. , vol.1, p.9; Hovhannes Ayvazyan & Others, Hay Spiurki Hanragidaran (Yerevan: Haykakan Hanragidaran Heradarakchootiun, 2003), p.180. 93- Darbinyan, ibid. , p.386. 94- Halys در ترکی قزل ایرماق،کزل ایرماک (Kizilirmak). 95- حسن پیرنیا، ایران باستان (تهران: علم ،1373)، ج1، ص 191و244و ج2، ص 1285، 1476،1489و 1638. 96- Acharyan, ibid. , p.153. 97- Eumen 98- پیرنیا، همان ،ج3 ،ص 1967. 99- ر.گیرشمن، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمۀ محمد معین (تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی ،1372)، ص 259. 100- Ariarat IV 101- Majhak در برخی متون به صورت مازاکا (Mazaka) نیز نوشته شده. 102- Yevsebia (Eusebia) 103- Gaios Hulius Octavios (Gaius Julius Octavius) 104- Darbinyan, ibid. 105- Movses Khorenatsi 106- Aram خورناتسی آرام را از اعقاب هایک و جد قوم ارمنی معرفی کرده و شرح مفصلی دربارۀ جنگ ها و فتوحات او به ثبت رسانده. محققان متأخر بر مبنای نوشته های خورناتسی و اطلاعات موجود درسنگ نبشته های آشوری یقین دارند که آرام (860 ـ 843ق م) پایه گذار دولت اورارتو و نخستین پادشاه آن بوده است. مورخان ارمنی بر این باورند که ملت های دیگر بر اساس نام آرام قوم او را آرمن خطاب کرده اند. ر.ک: Parsamyan & Others, ibid. , vol. 1, p. 10; حسینعلی ممتحن، کلیات تاریخ عمومی (تاریخ ملل قدیم مشرق و یونان و روم) (تهران: مرکز چاپ و انتشارات دانشگاه شهید بهشتی،1370)، ج1، ص 483و484. 107- منظور همان قیصریه است که در متن اصلی خورناتسی، به زبان ارمنی، کساریا ذکر شده. 108- Titanian Paiapis Kaghian بر طبق نوشته های خورناتسی او پیش از فتوحات آرام توانسته بود در برخی سرزمین های غربی و از جمله کاپادوکیه متصرفاتی به دست آورد. 109- Meshak خورناتسی او را »فردی از قوم آرام» معرفی کرده. 110- خورناتسی نامی از اقوام ذکر شده نبرده است. Movses Khorenatsi, Hayots Badmootiun, Tzanot, Targ. Neratz. St. Malkhasyants (Yerevan: Hayastan, 1997), p. 91. 111- از سلسلۀ پادشاهی آرتاکسیاس ارمنستان. 112- Pontus سرزمینی واقع در شمال ارمنستان و در امتداد دریای سیاه. نک: پاسدرماجیان، همان، ص 49. 113- Acharyan, ibid. , p.153. 114- Mihrdat Yevpator به صورت (Mithridates VI وMithridates Eupator) نیز آمده .مهرداد ششم ملقب به اوپاتور از حکمرانان پنتوس. 115- Mitras 116- Bagouas 117- Tigranakert 118- Parsamyan & Others, ibid. , p.168 – 178. 119- Acharyan, ibid. 120- Parsamyan & Others, ibid. , p.183 – 187. 121- Acharyan, ibid. 122- S.T. Melik ـ Bakhshyan & Others, Hay Joghoverti Badmootiun Eskezbits minchev XVIII dari verje (Yerevan: Yerevani Hamalsarani Heradarakchootiun, 1975), p. 225; Parsamyan & Others, ibid. , p.284. 123- نک: www.Kayserikilisesi.org. 124- Acharyan, ibid. , p.532; Alboyadjian,ibid. ,vol.1, p. 92. 125- Soorp Grigor Loosavorich مروج دیانت مسیح و پایه گذار کلیسای سنتی ارمنستان. 126- Khorenatsi, ibid. , p. 186,188 &190. 127- Terdat III پادشاه ارمنستان از سلسلۀ آراشاگونیاتس. 128- پاسدرماجیان، همان، ص 120. 129- Ghevondius 130- Pap پادشاه ارمنستان از سلسلۀ آراشاگونیاتس. 131-در پی برخی تغییرات در دوران پادشاهی پاپ مراسم تقدیس مقام سر اسقفی مستقل از نهادهای مذهبی قیصریه اعلام شد. ر.ک: Acharyan, ibid. , p.532. 132- پاسدرماجیان، همان، ص 154. 133- A. G.Abrahamyan, Hamarod Ourvagitz Hay Gaghtavayreri Badmootiun (Yervan: Haybedhrad, 1964), p.50&51. 134- Vassil II(Basil II) امپراتور بیزانس. 135- Davit Artzrooni حکمران امارت ارمنی سباستیا در سدۀ یازدهم میلادی. 136- Darbinyan,ibid. , p. 386. 137- Oorhayetsi 138- Nikepor 139- Tzamandav شهری پرنعمت واقع در حدود قیصریه. آچاریان آن را شهری محصور در قلعه های متعدد در نزدیکی قیصریه دانسته. 140- Mateos Oorhayetsi, Jamanakagerootiun, Targmanootiun, Neratzootiun & Tzanotagerootiun, Hrach Bartikyan (Yerevan: Hayastan, 1973), p.34. 141- Alboyadjian, ibid. , vol.1, p.243. 142- Gagik II آخرین پادشاه سلسلۀ باگراتونی. 143- Ani پایتخت دولت باگراتونی. نک: آرپی مانوکیان، «آنی، اسطوره ای ناکام »، پیمان، س12، ش 46 (زمستان 1387) : 64 ـ 89. 144- Parsamyan & Others, ibid. , vol. 2, p. 62 & 63; Alboyadjian, ibid. , p.244. 145- Pizoo آچاریان پیزو را شهری در حدود قیصریه دانسته. بر مبنای برخی تحقیقات محل فعلی پیزو باشکوی (Başkoy) در استان قیصریۀ کنونی تعیین شده. 146- Kalon Peghat(Kalan Paghat) آچاریان موقعیت آن را درنزدیکی شهر قیصریه مشخص کرده. برخی تحقیقات اخیر کالون پقاد را اینجسو (Incesu) در استان قیصریۀ ترکیۀ کنونی دانسته اند. 147- Acharyan,ibid. , p.532 ; Oorhayetsi, ibid. , p.63. 148- Darbinyan,ibid. , p.386 ; Aristakes Lastivertsi, Badmootiun, Targ. V. A. Gevorgyan (Yerevan: Hayastan, 1971), p.37 ; Hovhannes Ayvazyan & Others, ibid. , p.180. 149- Acharyan,ibid. , p.532. 150- Oorhayetsi, ibid. , p.99. 151- Darbinyan, ibid. , p.386. 152- Grigor II Pahlavuni 153- kizistra قلعه ای معروف در مسیری مرتبط با شهر قیصریه و در نزدیکی آن. تحقیقات اخیر آن را یشیل حیصار(Yeşilhisar) در استان قیصریۀ ترکیۀ کنونی دانسته اند. 154-این مهاجران پایه های پادشاهی ارمنی کیلیکیه را بنیان نهادند. نک: آرپی مانوکیان، «پادشاهی ارمنی کیلیکیه از پیدایش تا خاموشی»، 183ـ227. 155- Acharyan,ibid. , p.533. 156- Darbinyan,ibid. , p.386. 157- Hovhannes 158- Hromkla 159- Toros I حکمران امارت ارمنی کیلیکیه. 160- Levon II پادشاه حکومت ارمنی کیلیکیه. 161- Araglian آچاریان موقعیت آن را مابین دو شهر قونیه (کونیا [Konya] فعلی ) و آدانا و در مسیر ارتباطی با شهر قیصریه تعیین کرده. 162- Acharyan,ibid. , p.533. 163- Darbinyan,ibid. , p.386. 164- Acharyan,ibid. , p.534. 165- Kayserikilisesi.org 166-Ghazaryan, Arevmedahayeri Sotsial ـ Dendesakan Yev kaghakakan Katsootiune (1800- 1870 TT), p.155 & 196. 167- Gaserchian 168- Darbinyan,ibid. , p.386. 169- Aghayan & Others, ibid. , vol. 5, p. 104. 170- Nikoghos Nalbandian 171- Ghazaryan, ibid. , p. 183, 200, 219, 303, 304 & 328. 172- Acharyan, ibid. , p.535. 173- Gumushian 174- Soorp Astvatzatzin 175- Soorp Sarkis 176- Darbinyan,ibid. , p. 387. 177- Kayserikilisesi.org 178- Gulbenkian از تجار ارمنی سرشناس قیصریه. 179- Talas از شهرهای ارمنی نشین در نزدیکی قیصریه. 180- Terdat Palian 181- Yesaian 182- Soorp Karapet 183- Acharyan,ibid. , p.535. 184- Efkere 185- Soorp Tadeos 186- برخی منابع تعداد اتاق های واقع در دیر سورپ کاراپت را 93 و برخی یکصد اتاق ذکر کرده اند. نک: www.efkere.com 187- Tomarza شهری از توابع قیصریه. 188- ر.ک: www.virtualani.org/tomarza/ 189- Acharyan,ibid. , p. 536. 190- Darbinyan,ibid. , p. 387. 191- بخش حاضر پژوهشی تاریخی است که به بررسی حیات ارمنیان ساکن سیواس و برخی روستاهای اطراف آن پرداخته و قسمت هایی از زندگی اجتماعی، دینی و اقتصادی ارمنیان این ناحیه را تا پایان قرن نوزدهم میلادی در اختیار خوانندگان قرار می دهد. لازم به ذکر است در خصوص موضوع مورد بحث تحقیقات نادری صورت گرفته که بیشتر آنها در دهۀ نخست سدۀ بیستم، در اروپا، به چاپ رسیده است. لذا، قلت شدید منابع این پژوهش مانع از بحث و بررسی بیشتر پیرامون جزئیات زندگی ارمنیان این ناحیه و سرگذشت آنان شد. 192- Kizilirmak 193- Sebastia 194- نک: Armenian House.org/Hakopyan-t8-cities-html#3 195-Soorp Neshan به معنی نشان مقدس. بر طبق روایتی این مکان مدت ها محل نگهداری تکه ای از صلیب حضرت مسیح بود که یکی از حواریون مسیح به نام هریپسیمۀ مقدس آن را به ارمنستان آورده بود. این تکه از صلیب مقدس مدتی طولانی در دیر واراگا، در واسپوراکان، نگهداری می شد اما پس از مهاجرت سنه کریم به سباستیا آورده شد و در دیر سورپ نشان قرار گرفت. 196- کلیسای مرسلی. 197- Soorp Perkich به معنی منجی مقدس. 198- نک: Richard G. Hovannisian, Armenian Sebastia/ Sivas And Lesser Armenia (Costa mesa,Calif: Mazda publishers, 2004). 199- Kapara 200- ر.ک. به: Richard, J, A. Talbet, Barington, Atlas Of The Greek And Roman World (Princeton: Princeton Universiy Press. 2000), p. 987. 201- Teosopolis 202- Ougostus Sebastus 203- Teodoros 204- ارمنستان کبیر. 205- مسیحیت به دست او به ارمنستان راه یافت و در اوایل سدۀ چهارم میلادی با پذیرش مسیحیت از سوی تردات سوم دین رسمی ارمنستان اعلام شد. 206- Justinianus 207- ارمنستان صغیر. 208- Hrachia Acharyan, ibid. , p. 510 – 512. 209- Sene kereim 210- Daveit 211- Atom 212- Abusahl 213- Tovma Artzrooni, Badmutioon Artzrooniats Dan (Yerevan: Sovedakan gerogh, 1978), p. 309 ـ 313. 214- Soorp Astavatzatzin 215- Soorp Khach به معنی صلیب مقدس. 216- Soorp Hovhannes Karapet 217- http/ Armenian Architecture – Virtualani . org/surpnishan/index.htm 218- Walters Art Gallery 219- Toros Roselein یکی از چهره های برجستۀ هنر ارمنی در سدۀ سیزدهم میلادی که در خطاطی، پیکرنگاری و نقاشی مینیاتور تبحر داشت و صاحب مکتب خاص بود. 220- NewYork Public Library spenser Collection 221- Freer Gallery Of Art 222- Govdun این روستا امروزه به گُی دون (Goydun) شهرت دارد. 223- نک: Hovannisian , ibid. 224- Shooshanik 225- Armenian House.org, ibid. 226- ر.ک. به: Robert. H. Hewson & others, Armenia. A Historical Atlas (Chicago:The University Of Chicago, 2001) p.116& 190. 227- Shabooh 228- Aghaian & Others, ibid. , vol. 3, p. 452 – 456. 229- Danishman در برخی منابع دیگر به صورت دانشمند (danishmend) آمده که به معنی مشاور است و در متون تاریخی ارمنی، عنوان مقام اداره کنندۀ ولایات ارمنستان بوده که از سوی پادشاه سلجوقی تعیین می شده. 230- Acharyan, ibid. , p. 514& 515. 231- Soorp Anapat 232- http// Armenian Architecture. ibid. 233- احتمالاً کلیسای سنت گئورگ. 234- blasius 235- : ک.ر Marco Polo, The Travels of Marco Polo, by Sir Henry Yule; Henry Cordier (New york : dover publications, 1993); www.maggieblack.com. 236- Acharyan, ibid. , p. 517. 237- Mekhitar Sebastatsie 238- Saint Lazaros 239- G. Stepanyan, Hay meshakooitie neshanavor Gordzichner (yerevan: Yerevanie hamalsaran, 1976), 515-520 . 240- در منابع ارمنی اسامی برخی از این روستاها به این شرح است: هوقدار، ایشخانیک، قاوراز، خانتزار، ینی چه، خورسانا، کاورا، کامیس، آقدک، تاوشانلو، شقنی، زارا، اُلاش، گازی ماراقا، گاراحاجولو، داورا، ینی خان. نک: Acharyan, ibid. , p. 528. 241-Bergenik در منابع لاتین به صورت پیرکینیک (Pirkinik) آمده. این روستا امروزه Cayboyu نامیده می شود. 242- Daniel Varoojan شاعر بزرگ ارمنی سدۀ بیستم میلادی. وی مدتی در استانبول، در مدرسۀ مخیتارها، به تحصیل پرداخت و آنچنان که در یکی از نوشته هایش اشاره کرده خود را شاگرد این مکتب می داند. او از اهالی روستای ارمنی نشین و کاتولیک مذهب برگنیک بود و بخشی از حیات خود را به تدریس در این شهر گذراند. واروژان در 23 اوت 1915م، در حالی که در اسارت نیروهای عثمانی به سر می برد در دشت چانغری، پس از تحمل رنج فراوان، درگذشت. .نک: Soghomon Darontsei, Daniel Varoojan (yerevan: Haybedhrad.,1955), p. 3-14. 243- Graham‘s Monthly 244- www.Pirkinik / html 245- : ک.ر . William francis Ainswort, Travels And Researches In Asia Minor, mesopotamia, Chaldea And Armenia (london: Jhon W. Parkers, 1842) ; maggieblank.com. 246- Jacobit 247- captain fren Burnaby 248- www.sivas/html 249- Pelaf برنج سفید پخته شده. این غذا امروزه نیز بخش اصلی بیشتر غذاهای سنتی ارمنی را تشکیل می دهد. 250- :ک.ر Edvin W. Martin, The Hubbards Of Sivas : A Chronicle Of Love And Faith (Santa barbara:Fithian, 1991). 251-Ghazaryan, ibid. , p. 151 – 153. 252-شماری از پزشکان ارمنی این بیمارستان در طی حوادث سال 1915م جان خود را از دست دادند. 253- Acharyan, ibid , p. 527-528. منابع: پاسدرماجیان، هراند. تاریخ ارمنستان. ترجمۀ محمد قاضی. تهران: زرین،1377. پیرنیا، حسن. ایران باستان. تهران: نشر علم، 1373، ج 1ـ3. گیرشمن، ر. ایران از آغاز تا اسلام. ترجمۀ محمد معین. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی ،1372. مانوکیان، آرپی. «آنی اسطوره ای ناکام». پیمان. س12. ش 46. زمستان 1387. ـــــــ . «پادشاهی ارمنی کیلیکیه از پیدایش تا خاموشی». پیمان. س 17. ش62 .زمستان 1391. ممتحن، حسینعلی. کلیات تاریخ عمومی (تاریخ ملل قدیم مشرق و یونان و روم). تهران: مرکز چاپ و انتشارات دانشگاه شهید بهشتی ،1370 ،ج1. Acharyan, Hrachia. Hay Gaghtakanootian Badmootiun. Yerevan: Hrachia Acharyani Anvan Hamalsaran, 2002 Ainswort, William Francis. Travels And Researches In Asia minor, Mesopotamia, Chaldea And Armenia. London :Jhon W. Parkers, 1842. Alboyadjian, Arshag. Badmootiun Hay Gaghtakanootian. Qahire: Nor Asdgh Debaran, 1955, vol 1&2. Aghayan & Others. Hay Joghoverti Badmootiun. Yerevan: Haykakan SSH Gidootiunneri Academia, 1976 .vol V. Artzrooni,Tovma. Badmootiun Artzrooniats Dan. Yerevan: Sovedakan Gerogh, 1978. Ayvazyan, Hovhannes & Others. Hay Spiurk Hanragidaran. Yerevan: Haykakan Hanragidaran Heradarakchootiun, 2003. Bakhshyan, S.T & Others. Hay Joghoverti Badmootiun Eskezbits minchev XVIII dari verje .Yerevan: Yerevani Hamalsarani Heradarakchootiun, 1975. Boghosyan. H. M. Zeytuni Badmootiune. Yerevan: Hayastan Heradarakchootiun, 1969. Darbinyan, M. Kesaria«Haykakan Sovedakan Hanragidaran».Yerevan: Haykakan SSH Gidootiunneri Academia,1979, vol. 5. Daronetsi, Soghomon. Daniel Varoojan. Yerevan: Haybedhra, 1955. Ghazaryan. Hayk. Arevmedahayeri Sotsial Ü Dendesakan Yev kaghakakan Katsootiune (1800- 1870 TT). Yerevan: Haykakan SSH Gidootiunneri Academia, 1967. ــــــــ . Arevmedahayootiune Tseghaespanootian Nakhoryakin. Yerevan: Tigran Metz Heradarakchootiun, 2001. Hewson, Robert H &Others. Armenia. A Historical Atlas. Chicago: The university of Chicago, 2001. Hovannisian, Richard G; Payaslian, Simon. Armenian Cilicia. Costa Mesa,Calif:Mazda Publishers, 2008. ــــــــ . Armenian Sebastia/Sivas And Lesser Armenia. Costa Mesa, Calf: Mazda Publisher, 2004. Khorenatsi, Movses. Hayots Badmootiun. Targ. Neratz. yev Tzanot. St. Malkhasyants. Yerevan: Hayastan, 1997. Lastivertsi, Aristakes. Badmootiun, Targ. V.A. Gevorgyan.Yerevan:Hayastan, 1971. Martin, Edvin W. The Hubbards of Sivas: A Chronicle of Love And Faith Santa Barbara: Fithian, 1991. Nersessian,Vrej. Treasures From The Ark:1700 Years of Armenian Christian Art. Los Angeles, Calif: J. Paul Getty Museum, 2001. Oorhayetsi, Mateos. Jamanakagerootiun, Targ. Hrach Bartikyan Yerevan: Hayastan, 1973. Parsamyan & Others. Hay Joghoverti Badmootiun. Yerevan: Loois Heradarakchootiun, 1967. vol.1- 3. Polo, Marco. TheTravels of Marco Polo . By Sir Henry Yule; Henry Cordier. NewYork: Dover Publication, 1993. Stepanyan, G. Hay Meshakooitie Neshanavor Gordzichner. Yerevan:Yerevani Hamalsaran,1976). Talbert, Richard J.A. Atlas Of The Greek And Roman World. Princeton: Princeton University Press, 2000. Armenian House . org/Hakopyan-t8-cities-html#3 http/Armenian Architecture-virtualani.org/surpnishan/index/htm Lurer.do.am maggieblank.com Wikimapia.org www.efkere.com www.kayserikilisesi.org www.sivas/html منابع تصاویر: تصاویر 1و2 :
تصویر3: Darbinyan, M. Kesaria«Haykakan Sovedakan Hanragidaran».Yerevan: Haykakan SSH Gidootiunneri Academia,1979, vol. 5, p. 386. تصاویر4و 5 و 12: www.Kayserikilisesi.org تصاویر 6و7و8و9و10: www.efkere.com تصاویر11و13: www.virtualani.org تصاویر 14و 27-29: maggieblank.com تصاویر 15-18و 21- 24: www.virtualani.org تصاویر 19و 25و 26:
تصویر20: www.rexinet.com تصویر30: www.genocide.museum.am |
فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 71
|