زندگینامه مختصر آرمنوش آراکلیان آرمنوش آراکلیان، فعال فرهنگی و اجتماعی، مترجم و حسابدار حـرفهای، در 9 آذر 1335 خـورشیـدی در تبـریز چـشم به جهان گشود. تحصیـلات ابتدایی را نخـست در دبستان نوبار و سپس در دبستان کوشش ارمنیان تهران فرا گرفت و تحصیلات متوسطه را، در رشته ریاضی، در دبیرستان دخترانه کوشش مریم ارمنیان تهران به پایان رساند. برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و در رشته زبان فرانسه در دانشگاه سوربن به تحصیل پرداخت. به این ترتیب، علاوه بر زبان مادری (ارمنی) و فارسی به زبانهای فرانسه و انگلیسی نیز تسلط کافی یافت. ![]() آرمنوش آراکلیان علاقه مفرط وی به زندگی اجتماعی، که ریشه در علایق و اعتقادات فرهنگی و هنری خانوادگیاش دارد، او را از نوجوانی به سوی نهادهای فرهنگی، ورزشی و اجتماعی ارمنیان تهران هدایت کرد. آراکلیان از اعضای قدیمی باشگاه ورزشی و فرهنگی آرارات است و چندین دوره عضو هئیت رئیسه باشگاه آرارت بوده و همواره در فعالیتهای فرهنگی، ادبی، انتشاراتی و مدیریتی آن باشگاه نقشی عمده داشته است. او همچنین از دیرباز، با نشر مقالات و گزارشهای اجتماعی، با روزنامه ارمنیزبان آلیک، وابسته به موسسه آلیک، همکاری کرده. سالیان متمادی، در زمینههای فرهنگی، انتشاراتی و مدیریتی در مؤسسه ترجمه و تحقیق هور فعال بوده و در حیطه کارهای تحقیقی، بیش از ده جلد کتاب با برگردان مترجمان مختلف، به زبان فارسی به چاپ رسانده است. وی همکاری نزدیک با فصلنامه فرهنگی پیمان داشته و مدت کوتاهی نیز در 1377خ سردبیر این فصلنامه بوده است. آراکلیان یک دوره به عضویت شورای خلیفهگری ارمنیان تهران درآمده و در عرصه آموزشی ـ فرهنگی و همچنین در برگزاری مراسم یادبود نژادکشی ارمنیان، به دفعات، با این شورا همکاری کرده است. همکاری ایشان با شورای خلیفهگری ارمنیان تهران، با شروع مراسم بینالمللی یادبود صدمین سال نژادکشی ارمنیان، ادامه یافت. وی سه سال، 1392ـ 1395خ، رئیس هیئت اجرایی این مراسم در تهران بود و در کنار برگزاری بسیاری برنامهها ومراسم ویژه، در این مدت، مبادرت به چاپ و نشر شش عنوان کتاب ارزشمند به قلم نویسندگان و مترجمان ارمنی ایرانی با مضمون نژادکشی کرد. علاقـه به حـوزه ادبیات و انتشارات، محـور اصلی فعالیـتهای اجـتماعی آرمنـوش آراکلیـان در نهادهای فوق بودهاست. وی، که نویسنده ومترجم مقالهها وگفتارهایی به زبانهای فارسی، ارمنی و فرانسوی است، سالها مسؤلیت و سردبیری ماهنامه خبری آرارات را برعهده داشته و ستوننویسی در خبرنامه بارگام و ماهنامه پیشآهنگی مِنک باشگاه آرارات را نیز در کارنامه خود دارد. همچنین، در سالهای 1363 و 1386 خ، به ترتیب، عضو هئیت تحریریه و تألیف کتابهای وزین چهلمین و سپس شصتمین سال تأسیس و تاریخچه باشگاه آرارات بوده است. علائق شخصی او، در نهایت منجر به برگردان آثار ادبی ارمنی و فرانسوی به فارسی شد. وی علاوهبر ترجمه مقاله، کتاب مرگ پرنده، مرگ انسان را با همکاری کاملیا رفعت نژاد، در 1389خ ترجمه کرد و بالاخره، در 1398خ، به ترجمه، تألیف و نشر کتاب تویی خواب شیرین من همت گماشت. |
تقدیم به خوانندگان محترم فصلنامه پیمان غیـر جسـمانـی سروده واهاگْن داوْتیان ترجمه آرمنوش آراکلیان کاش آشوبِ من میآرَمید؛ میپنداشتم چشمهای روانهام بر خزهها، بارانِ بهاریام، بامدادم، آغشته به شبنم و ژالهپوشم، بِرکهای هستم در کوهساران، زُلالِ محض، سراپا نور، و دیگر هیچ … خوشه گندم، که خمیده به نرمی، در امتدادِ فروغِ آفتاب، کندویی هستم لبریز و زرّین، که زیر خورشید میدرخشد، گُلی آبیام، سبزینهام، چمنزارم، چنان افتادهم، که گویی خاکسارم، چنان بیوَزنم، غیرِ جسمانی، که نورِ نابَم، که دیگر نیستم … |
اتّفـاقـى سروده مارینه آلِس ترجمه آرمنوش آراکلیان راههاى ما اتّفاقیاند، رنگینکمان ها اتّفاقی، بازیهای زندگی اتّفاقیاند، آشیانه برای روحِ آواره، هزاره ما اتّفاقی است، ترانه و سیّاره اتّفاقیاند، شباهت، اتّفاقی است؛ و نیز خاطره اولین دلدادگی. باور کنم یا باور نکنم؟ دلتنگ شوم یا انکار کنم؟ زمانه را نفرین کنم یا دعا؟… تأخیرهای اتّفاقی، تأخیرهای من؛ شما گواهِ زندگیام هستید. فراموش کنم یا به خاطر بیآورم؟ بپذیرم یا بِهَراسَم؟ زمانه را نفرین کنم یا دعا؟… دیدارهای اتّفاقی، دیدارهای من؛ شما قطرههای زندگی هستید. آیینهها اتّفاقیاند، و نیز اشکهایی که بَدَل به لبخند میشوند. شامگاهان اتّفاقیاند، کلماتِ شورانگیز و لحظههای دلباختگی، طنین ما اتّفاقی است، برگشتِ ما، تمامِ زندگیِ ما، شباهت، اتّفاقی است، شاید هم ابدیّتِ روح. باور کنم یا باور نکنم؟ دلتنگ شوم یا انکار کنم؟ زمانه را نفرین کنم یا دعا؟… تأخیرهای اتّفاقی، تأخیرهای من؛ شما گواهِ زندگیام هستید. فراموش کنم یا به خاطر بیآورم؟ بپذیرم یا بِهَراسم؟ زمانه را نفرین کنم یا دعا؟… دیدارهای اتّفاقی، دیدارهای من؛ شما ذرّههای زندگیام هستید. |
بهترین دوستان سروده روبِن حقوِردیان ترجمه آرمنوش آراکلیان بهترین دوستان دور میشوند، بختشان را در غربت میجویند، زنانِ نازنین، میگذارند و میروند، ما را در دیگران میجویند. بهترین ترانه، سکوت است، دو جفت چشم در تاریکی، اما وحشتناکتَر از همه، خاطرات است، که بعدها، یک به یک ورق میزنی. بادِ هیچ و پوچ میوزَد، همه چیز را محو میکند، و از دفترِ زندگیام، صفحاتِ گذشته و حال را میکَنَد. میدانم زمان چیست، هر چیز در گذار و دگرگونی است، قطارِ زندگی، به پیش می رَوَد، و به ایستگاهِ آخر نزدیک میشود. دیوانه و شیفته این دنیا منم، دوستانم از من دیوانهتَرَند، همه را دعا میکنم، و برایشان ترانه میسرایم. زمانی ترانه مینویسم، که شب فرا رسیده است، وقتیکه تنها و آزادم، در زندانی که خود ساختهام. خوشبختیِ مخفیانه من، اشتیاقِ فراوان به زندگی است، چشمِ حسودها به دور، تا روزی که زندهام، باید بخوانم. همسری دارم که دوستم دارد، قلبی دارد از طلا قیمتیتر، کوچولویی داریم که تازه به حرف آمده، چپ و راست سؤال میکند. راه به راه سؤال میکند، سؤالهای جور واجور، عجیب و غریب، میخواهم جوابی برایشان بیابم، سؤالهای تازهتر میکند. در ذهنم همه چیز آشفته است، خودم یک عالَم سؤال دارم… و رشته بیپایان این سؤالها، مرا وادار به سرودنِ ترانههای تازه میکند. میدانم آواز همان دعا است، اندکی تسلی میبخشد، و تَوَهُّم جاودانه خوشبختی، با ما زندگی میکند و هستیِ مااست. |
دیباچـه کتـاب تویی خوابِ شیرینِ من از صدایِ سخنِ عشق، ندیدم خوشتر، یادگـاری کـه در این گُنبـدِ دَوّار بِمانْد. حافظ شعر را از لحاظ مضمونهایی که در آن به کار میرود، میتوان به صورتهای مختلف دستهبندی کرد؛ شعرِ سیاسی، شعرِ اجتماعی، شعرِ تَغَزُّلی، شعرِ حماسی، شعرِ عرفانی، شعرِ غِنایی، شعرِ دینی، شعرِ آیینی، … و سرانجام، شعرِ عاشقانه. آنطور که از شَواهِد تاریخی و بررسیهای ادبی برمیآید، میشود گفت شعرِ عاشقانه، پیشینهاش دیرینهتر و باستانیتر از سایر شعرها است. به احتمال فراوان، شعرهایی که مادران، به عشقِ فرزندانشان، در گوشهای نوزادان و بچّههای خُردسال زمزمه میکردهاند، قدیمیترین اشعارِ موجود و بازمانده از سَدِههای دور و درازند. پس از شعرهای عاشقانه مادرانه، میشود ادّعا کرد شعرهای عاشقانه محض، از بقیّه شعرها کهنتر و عَتیقترند. عشقِ زمینی به مفهوم مطلق، دل سپردنِ انسان به انسان و دل بُردنِ آدمی از آدمی، چیزی نیست که مختصِّ بعضی ملل و بَرخی اقوام باشد و دیگران از آن بویی نبُرده باشند. شورِ عاشقانه و شیداییِ عاشقان، پدیدهای نیست که در بعضی زبانها و برخی فرهنگها، نتوان از آن نشانهای یافت. عشق، در بینِ همه نژادها، تَبارها، و تیرههای بشری، انعکاسی عمومی داشته و در میان تمام فرهنگها و زبانهای شناخته شده در «عالَم فانی»، گسترهای بیمرز و بینهایت دارد. گویند: «مگو سعدی، چندین سخن از عشق!»، مـیگویم و بعـد از مـن، گـوینـد به دورانهـا. سعدی زبانِ ارمنی، به علّتِ برخورداری از نعمتِ وجودِ شاعرانِ عشقپَرداز و عاشقنَواز، و در نتیجه، دارا بودنِ اشعار و ترانههای عاشقانه، … زبانی غَنی، مُتَشَخِّص، و توانا است. شاعرانِ ارمنی، با کمک گرفتن از قدرتِ قَریحِه، طبع لطیف، نازکْخیالی، تَعالیِ روح، تنوّع تصاویر، افکار بلند، تسلّط به کلام، و احساساتِ سرشارشان، … شعبدهها کردهاند؛ به «حدیثِ نامکرّر» عشق پرداختهاند؛ و با وجود فعل و انفعالاتِ وسیع سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، و فرهنگی، یک روز هم از اندیشیدن به عشق، فارغ نبودهاند. شاعران و ترانهسرایان ارمنی، حتّی در بُحرانیترین مَقاطعِ تاریخی و در دشوارترین شرایط جغرافیایی، … با افسونِ شاعرانه، در قالب اشعار و ترانههای عاشقانه، بیوقفه، افسانهگویِ عاشقان ارمنی، و راویِ عاشقیها و عشقهای ارمنیها شدهاند. مـن بـودم و دل بـود و فَـراغـی و کنـاری؛ این عشق کجا بود که ناگَه به میان جَست؟ وحشی فکر ترجمه، و شاید هم وسوسه ترجمه ترانههای معاصر و عاشقانه ارمنی، از نوروز سال 1397 آغاز شد. بدون اینکه از قبل طرح و نقشه چنین کاری را در سر پَرورانده باشم، به طرزی غافلگیرانه، شور و شوقِ ترجمه در من ایجاد شد و کلمات و عباراتِ ترانههای عاشقانهای که سالهای سال آنها را شنیدهام، و از شنیدنهای مکرّرشان خسته و دلزده نشدهام، به ذهنم آمدند. کلمات و عبارتِ ترانههای عاشقانهای که هر بار با شنیدنشان، متوجّه نکتهای تازه شدهام؛ حسّی خوشآیند، اندوهی گُنگ، فکری عمیق، و حال و هوایی متفاوت، به من دست داده و توانستهام از حال و هوای زندگی روزمَرّه، فاصله بگیرم. وا فـریـادا از عشـق، وا فـریـادا! کـارم به یـکی طُرْفِـهنِـگار افتـادا. گـر دادِ مـنِ شکستـه دادا، دادا، وَرنه من و عشق، هرچه بادا، بادا. ابو سعید ابوالخیر گُلچین کردنِ ترانههایی که به زبانِ فارسی ترجمه شدهاند، بر مبنای چند معیار کلّی بوده:
باقـیِ ایـن غـزل را، ای مـطرب ظـریـف، زینسان همی بخوان، که زینسانم آرزوست. مولوی آرمنوش آراکلیان تهران/9/آذر/1397 30 /نوامبر/ 2018 |
فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 90-89سال بیست و سوم |پاییز و زمستان 1399 | 214 صفحه
|