نویسنده: شاکه امیریان پطروسیان


فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 64

نوشتن دربارۀ هنرمندی که تمامی اهل هنر او را می شناسند و زندگی نامه و عکس هایش در بیشتر مجله های هنری چاپ شده کاری است سخت و بیهوده، اگر چیز تازه ای برای گفتن دربارۀ او نداشته باشی. با آگاهی از این واقعیت به دیدار خانم لیلیت طریان رفتم تا با او گفت و گو کنم. گرچه سال هاست که او را می شناسم تاکنون به منزل قدیمی، کوچک وصمیمی اش نرفته بودم و هیچ شناختی از مکانی که او در آن زندگی و کار می کند نداشتم.

لیلیت تریان

خانم طریان آدم رک گویی است و از اینکه بگویند می خواهند درباره اش بنویسند تا خوانندگان با او آشنا شوند دلخور است. او، که سال ها تنها استاد زن مجمسه سازی یا حجم شناسی بوده و ده ها نمایشگاه برگزار کرده و ده ها تقدیرنامه در کارنامۀ خود دارد، معتقد است که ما خبرنگارها، عکاس ها، مستندسازها و … بیشتر به او نیاز داریم تا او به ما و برای همین هم برای مصاحبه و گرفتن عکس و فیلم به او متوسل می شویم و وقت پر ارزشش را می گیریم. راست هم می گوید.

گرچه پیش از این در فصلنامۀ پیمان و در نمایشگاه هنرمندان تأثیرگذار ارمنی ایران دربارۀ طریان نوشته شده اما سردبیر پیمان گزارشی جامع و کامل از من خواست. می دانستم که او در یکی از خانواده های فرهنگی و بسیار اصیل تهرانی به دنیا آمده است. پدرش، هایک طریان و مادرش، پارانزم هوانسیان، از نسل ارمنیانی بودند که شاه عباس به ایران کوچانده بود. مادر لیلیت در تفلیس بزرگ شده بود و شوق نقاش شدن داشت و قرار بود با بورس اهدایی به مدرسۀ عالی هنر مسکو برود اما پدرش او را به ایران برگرداند و خواست خداوند یا بخت چنین رقم خورد تا با هایک طریان، کارمند عالی رتبۀ بانک ملی، که علاقه مند به تدریس شیمی و باستان شناسی بود، آشنا شود و ازدواج کند. حاصل این ازدواج فرخنده دو دختر بود: لیلیت و خواهرش که سه سال بعد به دنیا آمد و با اصرار خواهر بزرگ تر نلی نام گرفت.

خانم طریان از پدرش و پندی که به او و خواهرش داده بود با غرور یاد می کند:«پدرم همیشه می گفت که بیاموزید و کار کنید تا مجبور نباشید بخواهید به این دلیل که فرزند من هستید در گوشه ای کاری به شما بدهند».

لیلیت، که پند پدر را آویزۀ گوش خود کرده بود، پس از پایان دورۀ ابتدایی در دبستان پروتستانی مهر دورۀ متوسطه را برخلاف میلش (لیلیت خواهان تحصیل در مدرسۀ خواهران کاتولیک ژاندارک بود اما پدر با این تصمیم مخالف بود) در رشتۀ ریاضی دبیرستان نوربخش سپری کرد و سپس وارد دانشگاه تهران شد.

لیلیت از دوران کودکی کودکستان برسابه را به یاد می آورد و بعد روز اول دبستان و کلاس اول را و اتفاق هایی را که در حال وقوع بودند اما در شش هفت سالگی مفهومی برای او نداشتند ولی گریۀ بچه های بزرگ تر می گفت که اتفاق وحشتناکی رخ داده است. این اتفاقات مربوط به سال 1311ش بود، سال سیاهی که در آن مدارس ارمنیان به دستور رضاشاه بسته شد.

خانم طریان، که همکاران و هنرآموزان بی شمارش او را استاد طریان خطاب می کنند – و او از این لقب دل خوشی ندارد – به قول خودش کله شق اما در واقع زنی سخت کوش و پیگیر است که در هجده نوزده سالگی، یعنی 63 سال پیش، در 1330ش، در حالی که پس از یک ناکامی در اولین کنکور و یک سال کوشش برای قبولی سرانجام وارد دانشکدۀ هنرهای زیبای دانشگاه تهران شده بود، به پاریس، پایتخت هنر قرن بیستم، رفت. این تصمیم بر پایۀ یک آگهی در روزنامۀ آلیک گرفته شد که از دختران ارمنی دعوت می کرد تا در پاریس و در مدرسۀ شبانه روزی انجمن دوستداران مدرسه ادامۀ تحصیل دهند. در پی این تصمیم لیلیت و نلی با موافقت پدر و مادر به پاریس رفتند و لیلیت به قصد تحصیل در رشتۀ نقاشی وارد بوزار، مدرسۀ عالی هنرهای زیبا، شد اما در کلاس حجم شناسی مجذوب «سه بعد» شد، چیزی که نقاشی روی بوم یکی را کم داشت و از اینجا بود که زندگی او با هنر پیکره سازی به هم گره خورد.

خانم طریان با صدایی مطمئن و رسا و با زبان ارمنی لهجۀ تهرانی اش، از خود و زندگی در پاریس، هنرستان پسران و دختران، دانشکدۀ هنرهای تزیینی و سپس دوران پس از انقلاب و تدریس در دانشگاه آزاد اسلامی سخن می گوید و من همچنان به او می نگرم که با موهای سپیدش رو به رویم نشسته و دستهایش را، که با مفتول فلزی اشکالی گوناگون خلق می کنند، نشانم می دهد و می گوید بدون اینها نمی توانم.

خانم طریان می گوید که به مدرسۀ هنری گراند شومییر[1] می رفته تا با پیکره سازی، که از دروس پیش دانشگاهی بوده، آشنا شود و در همان جا بوده که حجم را کشف کرده و دریافته که این هنر سه بعدی چیزی فراتر و عالی تر از نقاشی روی بوم است. لیلیت برای تغییر رشتۀ هنری ابتدا با مخالفت پدر و مادر مواجه می شود اما اندکی بعد آنها او را آزاد می گذارند تا در هر رشته ای که می خواهد ادامۀ تحصیل دهد.

خانم طریان آدم کم حرفی است. البته، خودش معتقد است که پیش ترها کم حرف تر بوده ولی حالا پرحرف تر شده. با این حال، خیلی خلاصه تمام زندگی پربارش را با متانتی، که کمتر در هنرمندان دیده می شود، بازگو می کند. طریان پس از سه سال تحصیل در بوزار پاریس و هنرآموزی نزد استادانی چون مارسل ژیمون وکلا مارینی به ایران بازگشت و به پیشنهاد دوست پدرش به وزارت معارف، که بعدها بخشی از آن تبدیل به وزارت فرهنگ و هنر شد، رفت. کارهایش را به استاد جلیل ضیاءپور،[2] مؤسس و رئیس هنرستان های هنرهای تجسمی دختران و پسران تهران، نشان داد. طریان می گوید: «آقای ضیاءپور انسان خوبی بود. به عکس سر تندیس ها اشاره کرد و به شوخی از من پرسید:,دخترجان، چند تا آدم کشتی؟،و بعد گفت که می توانم از فلان تاریخ به هنرستان پسران واقع در پل چوبی بروم و تدریس کنم».

طریان، که نخستین استاد زن در این رشته بود، کارش را با تدریس در هنرستان پسران آغاز کرد. در بین شاگردان او پرویز تناولی، از پیکره سازان و نقاشان بنام معاصر، هم حضور داشت که سال آخر را می گذراند. اما تدریس در این هنرستان با مشکلاتی برای استاد جوان همراه و منجر به انتقال او به هنرستان دختران و سرانجام، دانشکدۀ هنرهای تزیینی شد، مسیری پر از چالش و تنش و سخت کوشی هایی که سی و اندی سال ادامه یافت.

در وزارت فرهنگ و هنر به خانم طریان گفته شده بود که هوشنگ کاظمی[3] در نظر دارد دانشکدۀ هنر های تزیینی را پایه گذاری کند و او هم با کمال میل پذیرفته بود که با آنها همکاری کند. مقدمات گشایش دانشکده تا 1339ش به طول انجامید و سرانجام از مهرماه همان سال دانشکدۀ هنرهای تزیینی در خیابان شریعتی، کوچۀ گوهر، با دانشجویانی اندک شروع به کار کرد و اندکی بعد دانشکده به ساختمان جدید در چهارراه ولی عصر منتقل شد. در دانشکدۀ هنرهای تزیینی تا زمانی که دکتر حمید زرین افسر، دانشجوی پیشین خانم طریان، ریاست دانشکده را به عهده گرفت سمت آموزشی و مدارج دانشگاهی وجود نداشت. نخستین بار، دکتر زرین افسر مدارک مدرسان را به وزارت فرهنگ و هنر فرستاد. در وزارت فرهنگ و هنر، به خانم طریان گفته شد که مدرک ندارد. در همین ایام، دوستی از پاریس اطلاع داد که بوزار اکنون به دانش آموختگان مدرک می دهد. بنابراین، خانم طریان در 1340ش برای دریافت مدرک خود به پاریس رفت. مهندس هوشنگ سیحون[4] و مهندس محسن فروغی[5] این مدرک را برابر با دکترا ارزشیابی کردند و به این ترتیب، به خانم طریان، چون هنوز نمایشگاه انفرادی نداشت، حکم دانشیاری دادند و به آقای حسین کاظمی هم درجۀ استادی. شمار دانشجویان روز به روز بیشتر می شد و طریان به تنهایی ریاست گروه و سرپرستی بخش مجسمه سازی را برعهده داشت.

زمانی که برای گرفتن مدرک به پاریس رفته بود فرصتی دست داد تا طریان به دورۀ فشرده چاپ سیلک برود. در این دوره، استادانش با دیدن طراحی های زیبای او بهترین کاغذ ها را در اختیارش گذاشتند تا کارهایش را چاپ کند. طریان می گوید که دو عدد از این آثار چاپی را به استادانش هدیه داده و هفت تای باقی مانده اکنون نزد او هستند.

تمام هم و غم طریان دانشجویانش بودند که تعدادشان بیش از شصت نفر بود. یک هفتۀ تمام کار می کردند، در آخر هفته نمره می گرفتند و سپس، کارها را تخریب می کردند. بسیاری از آنان اکنون شهرت بسیار دارند. به سختی توانستم نام چند نفر از آنها را بدانم اما خانم طریان می گفت که شاگردان بسیاری داشته مانند حمید شانس، عباس مشهدی زاده، شعله ابراهیمی، یونس فیاض، کمالی، خانم ناهید سالیانی، که بسیار با استعداد بوده و اکنون پیکره ساز نامداری است و دیگران. دانشجویانی هم بودند که در دانشکدۀ هنرهای تزیینی استعداد درخشانی داشتند اما سال آخر پیکره سازی را انتخاب نکردند.

پرسیدم: « آیا به میل خود بازنشسته شدید؟». خانم طریان لبخند زد و گفت: «همۀ ما بازنشسته شدیم. پس از بازگشایی دانشگاه ها به دانشگاه آزاد اسلامی دعوت شدم».

در مورد سفرهایش می پرسم و او از مأموریت مطالعاتی نه ماهۀ بدون حقوقش می گوید، زمانی که هنوز در دانشکدۀ هنرهای تزیینی بوده. می گوید که به ایالات متحدۀ امریکا رفته تا با روش های تدریس پیکره سازی در دانشگاه های آنجا آشنا شود و مطالعه کند. سانفرانسیسکو و شیکاگو دو شهری بودند که او برای مطالعه انتخاب کرده بود. در این دو شهر، تا آنجا که می توانست به دیدن آنچه در دانشگاه ها، موزه ها و نگارخانه ها بود رفت و هنر ظریف جواهر سازی را در سانفرانسیسکو و جوش کاری را در شیکاگو آموخت. در آنجا، در کنار هر آتلیه یک کارگاه ریخته گری بود که در کار پیکره سازی بسیارمهم است. او پس از بازگشت از سفر پیشنهاد تأسیس کارگاه ریخته گری را داد.

طریان می گوید: « اما باتیک[6] را خودم آموختم و حالا بیشتر روی باتیک کار می کنم». باتیک ها همه جا هستند، چند تایی هم روی صندلی. می گوید که اینها را قرار بود آرموند آیوازیان (گرافیست فقید ارمنی) در آلبومی چاپ کند اما او از میان ما رفته است.

پرسیدم: «خانم طریان، دانشجویان چطور با بدن انسان آشنا می شدند؟ کالبدشناسی اصل مجسمه سازی است». پاسخ داد: «البته، ولی در شرایط کاری ما طراحی تن و بدن با پوشش مناسب انجام می شد. تأکید بسیار داشتم که هنرجویان طراحی را جدی بگیرند.بنویسید که طراحی از همه چیز مهم تر است و باید در این زمینه مهارت داشته باشند».

در کارگاه، که برخی از تندیس هایش در آن تا سقف قد کشیده اند و برخی دیگر در گوشه و کنار رو گرفته اند، از روش کارش می پرسم و او ساده و قابل فهم برایم توضیح می دهد که اول طراحی می کند. سپس، اسکلت را با مفتول فلزی آماده می سازد. بعد، آن را به شکل نهایی می رساند و پس از آن، با گل رس و گچ یا کنف آغشته به گچ پیکره را آرام آرام، تو گویی از گوشت و خون، می آفریند. برخی از فیگورها را هم بدون طراحی قبلی می آفریند چون در خیالش آنها را ساخته است. آخرین مرحله، قالب گیری و ریخته گری است.

عکس گرفتن از تندیس های گچی بزرگ و کوچک و آثار بی شمار استاد در کارگاه کم نورش کمی مشکل بود. خانم طریان از گرد و خاک تهران هم گله داشت و از ساختمان سازی های تمام نشدنی در کوچه که باعث می شود تندیس هایش خاکی شوند. اما جای شکرش باقی است که یکی از همسایه ها گاه گاهی با کمپرسور هوای فشرده ، اگر لازم باشد، آنها را خاک زدایی می کند.

همه جا پر است از تندیس ها و مجسمه های باریک و بلند و پیکرۀ اسبی که گویی استاد از آن خوشش نیامده و به گوشۀ تاریکی رانده شده است. سر برنزی ای هم، پیچیده در نایلون، منتظر است تا به پاریس فرستاده شود. می گوید که این تندیس مادر است و باید آن را به خواهرم بدهم. از سوژه هایش می پرسم و فیگورهایش که بیشتر زنانه اند تا مردانه و اینکه چرا سطحشان این چنین ناهموار است (در بین آثارش حتی یک تندیس صاف هم نبود) اما بعد فکر کردم چه سؤال احمقانه ای! خوب این سبک اوست. گفت که در دوران دانشجویی استادش، با وسواس، چنان سنگ را صیقل می داده تا سطحی کاملاً صاف حاصل شود اما حالا او حجم را و زنده بودن تن آدمی را اینچنین ابراز می کند. می گوید که این سبک لیلیتیزم است، نامی که با خنده – که به ندرت بر چهره اش می نشیند – بر زبان می آورد، بله، لیلیت ایسم.

دربارۀ هنرمندان ایرانی، ارمنی و هنرمندان جهان می پرسم. با تأمل و سکوت نگاهم می کند و بعد می گوید که جاکومتی[7] و بوردل[8] را از بین پیکره سازها بیشتر دوست دارد، گرچه زمان دانشجویی در بوزار کارهای استادش، مارینی، را تحسین می کرده اما گویا سلیقه اش از دوران دانشجویی تا استادی تغییر کرده. از کارهای گورگنیان، مینیاتورساز ارمنی مکتب جلفا، خوشش می آید و تندیس ساسونتسی داویت، اثر یرواند کوچار، را می پسندد که در میدان راه آهن ایروان اسبش را همچنان می تازاند. آثار هنری ایران باستان و مینیاتور ایران را هم بیشتر از هنر معاصر دوست دارد.

از او می پرسم که سخت گیر هستید و او جواب می دهد که آه بله، بیشتر در مورد خودم تا دیگران. گویا شاگردانش از سخت گیری هایش دل خوشی نداشتند اما بعدها از او بابت جور استاد تشکر کرده اند.

من نمایشگاه های زیادی از خانم طریان ندیده ام ولی نمایشگاهی را که در نگارخانۀ نشر نقره ترتیب داده شده بود خوب به یاد دارم: نمایشگاهی از تندیس زن های ارمنی. از او دربارۀ این نمایشگاه پرسیدم و پاسخ داد برنامۀ هنرمندانی را دیده بوده که از ارمنستان آمده بودند. رقص های فولکلور ارمنی و پوشاک سنتی آنان برایش بسیار جذاب بوده و الهام بخش ساخت دو تندیس در اندازۀ بزرگ و کوچک شده. از سوژه های ارمنی ای که استاد طریان با الهام از آنها دست به خلق آثارش زده سه نمونۀ دیگر هم دیده بودم: تندیس قهرمان ملی، یپرم خان به همراه پایۀ آن، در صحن کلیسای مریم مقدس، که نظارت بر اجرای آن را مهندس بالاسانیان در گارگاه حسن ارژنگ برعهده داشته؛ تندیس جاثلیق کلیسای ارمنیان جهان، اسقف وازگن اول، که خانم طریان آن را به همراه چند اثر دیگر به موزۀ اسقف مانوکیان اهدا کرده؛ و تندیس مسروپ ماشتوتس، در صحن کلیسای سورپ تارگمانچاتس، که پایه اش را مهندس آلبرت عجمیان طراحی و اجرا کرده است.

در آلبومی که محمد حسن حامدی از آثار خانم طریان منتشر کرده است – و تا کنون تنها آلبوم چاپ شده از آثار ایشان است – سر زنی نظرم را جلب کرد. دربارۀ آن تندیس پرسیدم و او گفت که زنی چینی یا ژاپنی بود، به یاد ندارم. در کنارش نیز سر مردی است، به نظر سیاه پوست. می گوید که کاش آن را نگه داشته بودم. بسیار دوستش داشتم. می پرسم: «فروختید یا اهدا کردید؟». با خنده می گوید: «خرابش کردم». در کارگاه و هنگام کار با گچ گاهی هنرمند مجبور می شود کار را تخریب کند اما خاطره و عکسش باقی می ماند.

می دانم که هنوز هم کار می کند اما خبرنگارانی مثل من وقت و بی وقت مزاحمش می شوند که از این بابت خودم هم خجالت می کشم. دربارۀ طرح های جدیدشان می پرسم. می گوید: «گربه را در حیاط دیدی؟ فرم و حالت پشتش، آن انحناهای زیبا را سعی می کنم روی کاغذ بیاورم و فکر می کنم که خوب شده».

چهارمین آیین نقش خیال،نکوداشت استاد لیلیت تریان

کاری که طریان می کند جان بخشیدن به آرماتورهای نازک و ململ خیس خورده در گچ و دادن حجم دلخواه به آنهاست تا زندگی و جنبش هستی را به بیننده القا کنند، تا حسی را که خود هنرمند داشته است تو هم داشته باشی و شگفت آنکه گچ و سنگ و فلز می توانند جان داشته باشند. البته، کار کردن با سنگ و چوب کاری سخت و پر سر و صداست که شب ها، در ساعت های پس از تدریس، به معنی مزاحمت برای همسایه هاست اما او آن قدر خسته به منزل می رسیده که تنها شب ها، پس از استراحتی کوتاه و تهیۀ خوراک، می توانسته به خلق آثارش بپردازد و گویا بسیاری از طرح هایش بر روی کاغذ مانده و پشت پنجره های کارگاهش روی هم انباشته شده اند تا روزی نوبت به آنها برسد.

پیکره سازی در جایی که هم حکم خانه را دارد هم حکم کارگاه ریخت و پاشش زیاد است. با این حال، کارگاه را فقط خود خانم طریان است که اجازۀ مرتب کردنش را دارد و هر بار که دست دراز می کنم تا چیزی را کمی جا به جا کنم با «نه» جانانه ای رو به رو می شوم. حیاط کوچک خانۀ دو طبقه پر از گل و گیاه است، گلخانه هم و دست زدن به گلدان هایش جسارتی عظیم می خواهد.

گاه شماری از زندگی خانم طریان و نمایشگاه های او را از روی همان آلبوم آقای حامدی کپی و تکمیل کرده ام. خانم طریان قول داد که عکسی از دوران دانشجویی یا اویل کار در دانشکده را هم در اختیارم بگذارد به همراه بریده های جراید، مقاله ها، مصاحبه ها، تقدیرنامه ها، پوستر های نمایشگاه ها و … اما در دومین دیدارمان چند پوستر از نمایشگاه ها به من داد با دو جلد از آلبوم. از بقیۀ چیزها می بایست صرف نظر می کردم.

از خانم طریان خواستم که اجازه دهد تلفنی در ارتباط باشیم تا اگر لازم شد برخی نا پرسیده ها را بپرسم. با خوش رویی موافقت کرد اما وقتی شروع به عکس گرفتن کردم لبخندش گم شد. می دانستم که دوربین را دوست ندارد اما چاره ای نداشتم. کارگاه تاریک بود و در حیاط چند عکس از او گرفتم، به امید دیدار گفتم و برگشتم تا باز هم به دیدنش بروم و متن اولیه را برایش ببرم تا ایرادهایش را بگیرد. این کار را هم کردم. خانم طریان متن را خواند و به عادت خودش نه گفت خوب است و نه اعتراض کرد. فهمیدم که اجازۀ چاپ آن را گرفته ام.

پنچ شنبه، 5 فروردین 1392ش، تهران

پی نوشت ها:

Académie de la Grande Chaumière1ـ

2ـ نقاش، استاد دانشگاه، پژوهشگر و مؤلف. از او به منزلۀ پدر نقاشی مدرن ایران یاد می‌شود. استاد ضیاءپور به دلیل علاقه ای که به جوانان و دانشجویان داشت در 1332ش، به درخواست ادارۀ کل هنرهای زیبای کشور، اقدام به تأسیس هنرستان های هنرهای تجسمی دختران و پسران تهران کرد و همچنین مقدمات تأسیس دانشکدۀ هنرهای تزیینی را نیز فراهم ساخت.

3ـ هوشنگ کاظمی نخستین ایرانی دانش آموختۀ گرافیک است که اصول و قوانین گرافیک نوین را به ایران انتقال داده. وی در1339ش دانشکدۀ هنرهای تزیینی تهران را پایه گذاری کرد و تا 1342ش مسئولیت ادارۀ این دانشکده را برعهده داشت.

4ـ معمار و نقاش. وی از 1341 – 1347ش ریاست دانشکدۀ هنرهای زیبای دانشگاه تهران را برعهده داشته است.

5ـ استاد معماری و دومین رئیس دانشکدۀ هنرهای زیبای دانشگاه تهران.

Batik6ـ

روشی در رنگ آمیزی پارچه که در آن قسمت هایی از پارچه با موم پوشانده می شود تا رنگ نشود.

Alberto Giacometti 7ـ

پیکره‌ساز و نقاش سوئیسی.

Bourdelle 8ـ

تمام عکس های این مقاله نگاهی است از دوربین کلود سرکسیان.

گاه شمار زندگی لیلیت طریان

1309ش: تولد در تهران

1331ش: ورود به مدرسۀ بوزار پاریس (Beaux Arts)

1339ش: دریافت دیپلم از مدرسۀ بوزار

1339 ـ 1359ش: تدریس در دانشکدۀ هنرهای تزیینی

1347ش: ساخت تندیس یادبود یپرم خان برای نصب در صحن کلیسای مریم مقدس تهران

1354ش: پایه گذاری کارگاه ریخته گری در دانشکدۀ هنرهای تزیینی

1354ش: شرکت در نمایشگاه گروهی به مناسبت روز بین المللی زنان در نمایشگاه بین المللی تهران

1345 ـ 1355ش: عضویت در کمیسیون نصب مجسمه و بناهای یادبود ایران در وزارت فرهنگ و هنر

1368ش: نمایشگاه انفرادی در نگارخانۀ نشر نقره

1370ش: ساخت تندیس یادبود مسروپ ماشتوتس در کلیسای تارکمانچاتس تهران

1371 و 1372ش: شرکت در نمایشگاه گروهی در باشگاه آرارات تهران

1372 ـ 1379ش: تدریس در دانشگاه آزاد اسلامی

1373ش: شرکت در نمایشگاه گروهی استادان دانشگاه آزاد اسلامی

1374ش: عضویت در هیئت داوران نخستین دوسالانۀ مجسمه سازی تهران

1377ش: عضویت در هیئت مؤسسان انجمن هنرمندان مجسمه ساز ایران

1378ش: شرکت در نمایشگاه گروهی در خانۀ هنرمندان

1382ش: برپایی نمایشگاه انفرادی در نگارخانۀ هفت ثمر

1383ش: برپایی نمایشگاه انفرادی با عنوان مروری بر آثار لیلیت طریان در نگارخانۀ بهزاد در حاشیۀ دوسالانۀ مجسمه سازی تهران

1384ش: برپایی نمایشگاه مروری بر آثار لیلیت طریان در موزۀ کمال الدین بهزاد

1385ش: برپایی مراسم نکوداشت لیلیت طریان در موزۀ امام علی

1388ش: برپایی نمایشگاهی از آثار باتیک در نگارخانۀ هفت ثمر

1391ش: شرکت در نمایشگاه هنرمندان ارمنی در خانۀ هنرمندان.

فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 64
سال هفدهم | تابستان 1392 | 212 صفحه
در این شماره می خوانید:

دانشنامه ایرانیان ارمنی

نویسنده: مسعود عرفانیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 64 به کوشش: ژانت د. لازاریان مترجم: ژرژیک ابراهیمی (ژرژ آبراهامیان) ویراستار: لیا ایوانیان انتشارات: وی ام وی پرینت،...

همچون انحنای پلی کهن

نویسنده: علی موقر فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 64 همچون انحنای پلی كهنذكری از شهروندان ارمنی ایران به مناسبت هفته فرهنگی ارمنیان [1] جامعۀ ارمنیان، مجموعه ای است با وقار...

زاون آیوازیان،هنرمند ایرانی در مهد هنر

نویسنده: ایساک یونانسیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 64 اشاره جلفای اصفهان، کلیسای وانک، حیاط و ورودی کتابخانۀ ماتناداران. هر بازدیدکننده ای که به موزۀ کلیسای وانک و...

یادی از سلطان جاز ایران،ویگن دردریان

نویسنده: ایساک یونانسیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 64 « آشنا شویم با حنجره ای به نام ویگنآشنا شویم با پنجره ای به نام ویگنصدایی که امروز او داردفریاد اشک های فرو...

به تماشای زاون قوکاسیان در سینمای اصفهان

نویسنده: رضا مهدوی هزاوه فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 64 در پیاده رو های جلفای اصفهان قدم می زنم. به زودی پاییز فرا می رسد و منتظرم زیر باران کلیسا و قهوه خانه ها را خیس...

دکتر سیمون آیوازیان،پدر گیتار کلاسیک ایران

نویسنده: ایساک یونانسیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 64 سیمون آیوازیان، فرزند هاروطیون آیوازیان و تامارا لئون زاده یزنایانس، در 1323ش، در خانواده ای ارمنی، در بندرانزلی،...

بانوی پیکره ساز

نویسنده: عباس مشهدی زاده فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 64 در درازای تاریخ این سوی جهان همسویی و همراهی دیرینه ای میان مردمان و فرهنگ ایرانی و ارمنی دیده می شود. زمانه و...

هنر ارمنیان و وزن یک اقلیت در میان یک ملت

نویسنده: ایساک یونانسیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 64 زمان به سرعت می  گذرد و گذشته تنها در اذهان و آثار هنری به جای می ماند. آن هنگام که می  خواهیم از گذشتۀ یک ملت...

برپایی نمایشگاه چهره های تاثیرگذار ارمنی در هنر ایران

نویسنده: ایساک یونانسیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 64 اشاره: مناسبات موجود در بین اقوام ایرانی و ارمنی به قدمت تاریخ و فرهنگ آنان است. ایرانیان و ارمنیان، علاوه بر...

شب بزرگداشت هنرمندان ارمنی

نویسنده: ایساک یونانسیان فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 64 در روزهای برپایی نمایشگاه چهره  های تأثیرگذار ارمنی در هنر ایران شبی نیز به بزرگداشت هنرمندان ارمنی تخصیص داده...