امپراتوری عثمانی بر بقایای امپراتوری بیزانس، که در تاریخ، فرهنگ و ادب فارسی به آن روم گفته می شود، بنا نهاده شد. تاریخ این امپراتوری، در قرن هجدهم میلادی، توجه مورخان و افراد بسیاری را، که به نحوی با این امپراتوری مرتبط بودند، به خود جلب کرد و شاید هم برای این امر الگو و یا الگوهایی را مدنظر داشتند. اما از این میان زندگی و آثار اینیاس مورادگئا دوسُون،[2] که طی این نوشتار به آن می پردازیم، یک زندگی تماماً علمی بود. او فرزند خویش را نیز آگاهانه به مسیر پژوهش در این خصوص هدایت کرد. از این رو، عناوین علمی آنان، یعنی امپراتوری عثمانی و امپراتوری مغول ها، بازتاب های وسیعی در اروپا یافت. البته، در این نوشتار تنها به بررسی زندگی و آثار دوسُون پدر می پردازیم. اینیاس مورادگئا دوسُون در 1740م در قسطنطنیه به دنیا آمد. خانوادۀ او اصالتاً ارمنی و متمول بودند. پدر او، که تاجر موفق و خوش نامی بود، در مقام کنسول سوئد در ازمیر فعالیت می کرد. [3] احتمالاً، وی با زبان های زندۀ شرقی ـ عربی، ترکی و فارسی ـ و نیز با زبان یونانی رایج در گسترۀ امپراتوری عثمانی آشنایی داشت چنانکه اینیاس هم با این زبان ها آشنا بود و به ویژه، با یونانی اُنس بیشتری داشت و به هنگام اقامت در پاریس با بزرگ ترین یونانی شناس عصر خویش، ژان باتیست گاسپاردانس دو ویلوآزون،[4] استاد زبان یونانی مدرن، ابتدا در مدرسۀ زبان های زندۀ شرقی[5] و سپس در کُلژ دو فرانس،[6] روابط نزدیکی داشت. [7] ویلوآزون در 1785م، به همراه سفیر فرانسه، سفری به قسطنطنیه داشت و مدتی هم دربارۀ نسخه های خطی یونانی به تحقیق پرداخته بود. [8] از سوی دیگر، فرانسوی ها، که فعالیت های پرسودی در کشورهای ساحلی مدیترانه داشتند، با وقوف به استعداد ارمنی ها، از همان قرن هفدهم میلادی کلاس هایی برای تعلیم و تربیت مترجم، در مدرسۀ معروف لویی لوگران[9] پاریس تشکیل داده و تا قرن نوزدهم آنان را به منظور فراگیری عملی زبان های شرقی به مدارس خود در قسطنطنیه و اِزمیر اعزام داشتند. اما نام سوئد در امپراتوری عثمانی، از زمان سلطنت شارل دوازدهم،[10] در 1697 ـ 1718م و به خاطر جنگ های فاتحانۀ او در اروپا و حتی پناه بردن پنج سالۀ او به نزد سلطان عثمانی، احمد سوم و سرانجام کشته شدن اسرارآمیز او در نُروژ و به تبع آن تصویر افسانه ای که از خود برجا گذاشت و ولتر نیز با الهام از آن، تاریخ شارل دوازدهم[11] را تألیف کرد و این کتاب هم جزو اولین آثاری شد که در 1847م، از زبان فرانسه به فارسی ترجمه شد،[12] نامی آشنا در قسطنطنیه و اروپا بود. وانگهی، جیمز موریه، در رمان خویش، با نام سرگذشت حاجی بابای اصفهانی[13] و در نامۀ اول داستان از یک کشیشِ سفارت سوئد در استانبول نام برده و او را دکتر فوندگروبِن[14] نامیده است. [115] البته، این نام ساختگی، آلمانی و به معنای «خزائن» است و ظاهراً به خصائص علمی خاورشناس نامی اتریش در این ایام، ژوزف فون هامر،[16] اشاره دارد که در 1809م اولین مجلۀ چند زبانی اروپا را تحت عنوان فوندگروبِن دس اورینتس[17] (خزائن مشرق زمین) تأسیس کرده بود و از خاورشناسان و حتی کنسول های غربی مقیم در شرق مدیترانه برای مجله اش تقاضای همکاری کرده و مقاله خواسته بود و اکثر آنان، که با زبان های شرقی آشنایی داشتند، به او پاسخ داده بودند. ولیکن، موریه پاسخی نداد و سکوت اختیار کرد. هامر با انگلیسی ها روابط خوبی داشت و در مصر، به هنگام جنگ ناپلئون[18] با انگلیسی ها، در اواخر قرن هجدهم میلادی، در کنار آنان قرار گرفته و علیه سردار فرانسوی جنگیده بود. اینیاس در 24 سالگی به منظور مطالعه و بررسی تاریخ کشورهای همسایۀ امپراتوری عثمانی به زبان اصلی مهم ترین زبان های شرقی را آموخت. او، که طی پژوهش های خود متوجه بی دقتی و تحریف و قایع در آثار تاریخی نوشته شده در این کشورها شده بود[19] در حوالی 1764م تصمیم گرفت تا به منظور پژوهش های بیشتر به تألیفات تاریخی عثمانی ها و اسناد بایگانی آنان مراجعه کند. او در آغاز، سلطنت سلطان سلیم دوم را، که از 1526 ـ 1574م حکومت کرده بود، مورد بررسی قرار داد،[20] مقطعی که در آن قبرس فتح شد اما ناوگان دریایی سلطان در نبرد لِپانتو،[21] در یونان، از کشورهای متحد اروپایی شکست خورد و تا اندازه ای زمینه های انحطاط عثمانی ها رقم زد. اینیاس پس از چندی، به منظور گسترش بیشتر اثر تاریخی خویش، طرح آن را تغییر داد و پس از توافق با بزرگان کشور در صدد برآمد تا با بهره گیری از اسناد دولتی تاریخ جامع تری دربارۀ امپراتوری عثمانی تألیف کند. او برای این منظور استفاده از روش تحقیق علمی، رعایت ترتیب تاریخی و خودداری از تکرار مکررات و مبالغه را در دستور کار خود قرار داد. از آنجایی که وی فردی خوش نام، متمول و درست کار بود خیلی زود بر مشکلات فائق آمد و حتی دو عالِم تُرک، یکی متبحر در علم فقه و دیگری در الهیات به منزلۀ دستیار در اختیار او قرار گرفتند. از حسن اتفاق یک دیپلمات سوئدی بصیر هم از قصد او آگاه شده و وی را در انجام رسالتش تشویق کرد. ظاهراً، با حمایت های همین دیپلمات، او در آغاز به منزلۀ دبیر و مترجم اول پادشاه سوئد در قسطنطنیه مشغول به کار و سپس، در 1782م، در زمان سلطنت گوستاو سوم،[22] پادشاه سوئد، به مقام کاردار منصوب و به دریافت نشان شوالیه دو واسا[23] هم مفتخر شد. [24] سرانجام، پس از 22 سال تحقیق مجدانه و فراهم آوردن اطلاعات لازم، اینیاس مورادگئا در 9 مارس 1784م از قسطنطنیه خارج[25] و در همین سال موفق به کسب اجازۀ اقامت طولانی در پاریس شد. وی در اندیشۀ آن بود تا طرح خود را در این کشور تکمیل کند و آن را به زبان فرانسه به نگارش درآورد. [26] البته، پیش از او نیز مورخی ارمنی به نام هایتون،[27] از فرقۀ پرِمونترِه،[28] اثری تاریخی تحت عنوان گزیدۀ آثار تاریخی سرزمین های شرق[29] را به زبان فرانسه تألیف کرده بود که در قرن نوزدهم میلادی (1869م) به چاپ رسید. [30] اینیاس در پاریس، با ژاک ماله دوپان[31] آشنا شد. کشیشی را نیز به خدمت گرفت تا از دانش این دو در نگارش اثرش استفاده کند. از آنجایی که ذکری از نام این کشیش به میان نیامده مطلبی نیز دربارۀ او نمی توان گفت. اما ماله دوپان در آن ایام روزنامه نگاری مشهور و یک مبلغ سیاسی سلطنت طلب و از حقوق بگیران انگلستان در طول انقلاب فرانسه بود. فرد سومی هم بود که نوشته های اینیاس را تصحیح می کرد. او اتین اوگُستن دو وایی[32] نام داشت[33] و دوست فرانسوی اش، دانس دو ویلوآزون، او را به وی معرفی کرده بود. سرانجام، در 1787م و 1790م، دوسُون نتیجۀ تحقیقات خود را در دو جلد در قطع بزرگ و تجملی (زرکوب و مصور) و تحت عنوان نمودار کلی امپراتوری عثمانی،[34] به همراه 137 تصویر، در پاریس منتشر ساخت. ظاهراً، در سال های 1787ـ1824م، چاپ دیگری از این اثر در قطعی کوچک تر و در هفت جلد اما صرفاً با شش گراور[35]به چاپ رسید[36] که احتمال دارد این چاپ به دست دوسُون پسر صورت گرفته باشد زیرا اینیاس مورادگئا سال ها پیش از آن درگذشته بود. به هر حال، جلد اول، که خبر آن در ژورنال دِساوان[37] نیز منعکس می شود، شامل شرح و توضیح و معرفی شیوۀ قانون گذاری در امپراتوری عثمانی و جلد دوم، شرح تاریخ امپراتوری عثمانی است که مؤلف آنها را به پادشاه سوئد اهدا کرده است. [38] تا آن تاریخ تنها کتابی که به مبحث امپراتوری عثمانی پرداخته بود و تقریباً از یک قرن پیش محل ارجاع اهل فن به شمار می آمد، اثر مهم دیمیتری کانتمیر،[39] مورخ بزرگ رومانیایی، بود که مدتی هم، در زمان سلطنت احمد سوم، در استانبول به گروگان گرفته شده بود. [40] این اثر، که تاریخ عظمت و انحطاط امپراتوری عثمانی[41] نام دارد و به زبان لاتین نوشته شده، در 1734م به زبان انگلیسی و در همین سال، از روی نسخۀ انگلیسی به زبان فرانسه ترجمه شد. بنابراین، می توان گفت که کانتمیر (صورت تغییر یافتۀ خان دِمیر) پیشگام تألیف اثری در زمینۀ تاریخ عثمانی بود که بعدها ادوارد گیبون،[42] مورخ انگلیسی، آن را به شکلی دیگر و در قالب کتاب انحطاط و سقوط امپراتوری روم،[43] در 1776م، به نگارش در آورد. [44] تفاوت این دو اثر در این بود که کتاب گیبون بیشتر درمورد انحطاط امپراتوری روم بود، که پیشتر اتفاق افتاده بود اما دوسُون در راه عظمت امپراتوری عثمانی قلم فرسایی می کرد و بر عقایدش پای می فشرد و حتی زمینه را برای تألیف یک جلد بزرگ دیگر هم تدارک می دید، بدون توجه به اینکه مسئلۀ شرق،[45] یعنی مجموعه مسائل سیاسی مطرح شده برای دیپلماسی اروپایی در قرن هجدهم میلادی و به تبع آن شکل گیری بطئی انحطاط امپراتوری عثمانی و انحلال آن به منزلۀ راه حل نهایی، در حال تحقق بود. استفادۀ دوسُون از مجموعه قوانینی که سلطان عثمانی، سلیمان قانونی، آنها را وضع کرده و ادارۀ امپراتوری را بر مبنای این قوانین استوار ساخته بود، ملاحظات و تفسیرهای انتقادی وی برای تبیین هرچه بهتر این قوانین و حتی جایگزین ساختن روایت های تاریخی صحیح به جای روایت های سیاحان،[46]از مهم ترین و بدیع ترین بخش های تحقیقات او به شمار می رود. اما اگرچه خاورشناسان و اهل فن از کتاب دوسُون استقبال کردند و دولت های اروپایی در روابط دیپلماتیک خود از اطلاعات سیاسی و جامعه شناختی ارائه شده در این کتاب بهرۀ فراوان بردند و شناخت ملموس تری از نهادهای قضایی و مذهبی امپراتوری عثمانی به دست آوردند و اگرچه کتاب در قالب یکی از انواع ادبی رایج در قرن هجدهم میلادی، یعنی در طبقۀ کتاب هایی که ذیل عنوان نمودار کلی به نگارش درمی آمدند، نوشته شد که از انواع جذاب در آن دوران بود، طیف های گوناگونی از طبقۀ کتاب خوان به نوشتۀ مؤلف دیگری توجه نشان دادند که در قالب یکی دیگر از انواع ادبی رایج در این دوران، ذیل عنوان سفر به، دست به خلق اثری مهم زده بود. در واقع، فیلسوف و خاورشناس فرانسوی، کنستانتن فرانسوا دو وُلنِه،[47] پس از بازگشت از سفری چهار ساله به شرق، از 1782ـ 1785م، دست به انتشار کتابی با عنوان سفر به مصر و سوریه[48] زد که تقریباً تمامی کتاب های مهم آن سال، از جمله کتاب دوسُون، را تحت الشعاع قرار داد. آنچه بر ارزش این کتاب افزود و از جمله دلایل اقبال به آن محسوب می شد این بود که پس از حملۀ ناپلئون به مصر، در 1798 و 1799م و بررسی مستندات کتاب مشخص شد اطلاعاتی که وُلنِه ارائه کرده درست و حتی از دقت بالایی در توصیف اوضاع مصر برخودار بوده است. افزون بر اینها اثر دوسُون بخش مهمی از مخاطبان خود را نیز به دلیل چاپ نفیس و در نتیجه قیمت بالای آن، از دست داد اما با وجود همۀ این مشکلات، اثر دوسُون احترام فراوانی برای مؤلف خود به ارمغان آورد و سرانجام وی را به چهره ای شناخته شده در فرانسه، اروپا و حتی عثمانی مبدل ساخت. دوسُون پیش از 1780م، در قسطنطنیه ازدواج کرده بود. پدرزنش یک تاجر ارمنی متمول به نام کولِلی[49] بود که ظاهراً روابط خوبی با وی داشت زیرا دوسُون را ملزم ساخته بود که دارایی اش را به خزانه داری فرانسه واگذار کند و در ازای آن تقاضا کرده بود که یک قطعه نشان صلیب سِن لویی[50] از سوی خزانه داری برای دوسُون در نظر گرفته شود. چنین به نظر می رسد که او می خواسته تا از این طریق روابط خانوادگی اش را با دولت فرانسه تحکیم بخشد، خواسته ای که بعدها محقق شد. اما فرانسه در آن سال ها در آستانۀ انقلاب کبیر بود و جنبش های سیاسی امکان پژوهش را از دوسُون سلب کرده بود. بنابراین، او به وین، پایتخت اتریش، رفت. در آن شهر جامعۀ ارمنی ها، مثل جامعۀ ارمنی های صومعۀ سن لازار ونیز ایتالیا،[51] از نظر علمی فعال و از امکانات تحقیقاتی خوبی برخودار بودند. [52] پس از آن، دوسُون به قسطنطنیه رفت و در 1795م، به منزلۀ سفیر تام الاختیار سوئد منصوب شد. سلطان سلیم سوم هم استقبال پرشوری از او به عمل آورد و در ضمن، خواستار آن شد که دوسُون دو دوره از اثر خود را به او ارائه کند تا او نیز مجوز لازم را برای استفاده از تمامی مخازن حفظ و نگهداری اسناد در اختیار وی قرار دهد. [53] در 1799م، سال پرهیاهوی جنگ های ناپلئون در مصر و نیز کنسولا،[54] دوسُون عهده دار بررسی های جدیدی دربارۀ شرق شد. از این رو، به پاریس برگشت اما در آنجا متوجه شد که چیزی از مایملک او باقی نمانده است و تمامی کتاب های نفیس او، که در انبارها نگهداری می شد، پراکنده شده است. از دیگر اتفاقات مشئوم این ایام درگذشت همسرش بود. دوسُون پس از درگذشت همسرش با زنی فرانسوی، که از دوستانش بود، ازدواج و زندگی جدیدی را در پاریس آغاز کرد. [55] همسر فرانسوی دوسُون، که اهل ادب بود، او را در کارهای تحقیقاتی اش یاری می رساند و حتی به تصحیح سبک نگارش او، در دست نوشته های کتاب جدیدش پرداخت. دوسُون طرح اولیۀ کتاب جدید خود را، با توجه به نتایجی که از تحقیقات اخیرش به دست آورده بود، گسترش داد و علاوه بر تاریخ امپراتوری عثمانی به شرح تاریخ کشورهای هم جوار نیز پرداخت. دوسُون که در ابتدا قصد داشت تاریخ عثمانی را با شرح وقایع مربوط به عثمان اول یا عثمان غازی آغاز کند و آن را با درگذشت سلطان عثمان سوم، در 1757م، به اتمام رساند، مقدمه ای مفصل برای این دورۀ طولانی نوشت و آن را تحت عنوان تصویری تاریخی از شرق[56] (در دو جلد) منتشر ساخت. در این کتاب او به شرح تاریخ ایرانیان از عصر خلقت آدم تا قرن هفتم میلادی می پردازد اما به نقد و بررسی آثار مورخان ایرانی اهتمامی نمی ورزد. به همین دلیل، اثر وی را تا اندازه ای تصنعی دانسته اند. مضاف بر این خاورشناسی لائیک (علمانی) با کشف کتیبه ها و قرائت و سکه شناسی، راه های تازه ای برای علم تاریخ گشوده بود. اگر دوسُون فراز و فرود امپراتوری ایران را در طی تقریباً سه هزار سال و تحت حکومت چهار سلسلۀ پادشاهی، که تا آسیای صغیر توسعه یافت و تا تهاجم عرب ها در 651 م برقرار ماند، بررسی و هم زمان آثار تاریخی ایرانیان را با آثار متفاوت مؤلفان یونانی و رومی مقایسه می کرد، اثر وی بسیار جالب تر و ارزشمندتر می شد. [57] از دوران سلطنت گوستاو سوم،[58] پادشاه سوئد، که در 1792م خود را آمادۀ مداخله علیه انقلاب فرانسه می کرد و دفعتاً توسط یک افسر به قتل رسید، تا زمان گوستاو چهارم آدولف،[59] جانشین وی، که او نیز طی یک کودتای نظامی از سلطنت رانده شد، روابط دیپلماتیک میان دو کشور سوئد و فرانسه چندان مطلوب نبود. سرانجام، وقتی این روابط قطع شد، اقامت دوسُون در فرانسه با مشکل رو به رو گردید اما وی با درایتی که به خرج داد از دولت فرانسه و نیز از دولت خویش، سوئد، اجازه گرفت تا در محلی در نزدیکی پاریس، به نام قصرِ بی یور،[60] سکنی گزیند و از آنجا دور نشود. از آن پس دوسُون، در کنار دوستان و همسرش در قصر بی یور زندگی کرد و سرانجام در 27 اوت 1807م، در همان جا، درگذشت. [61] درگذشت اینیاس موراد گئا دوسُون سبب شد تا مطالبی که وی برای تألیف جلد سوم نمودار کلی امپراتوری عثمانی گردآوری کرده و حتی آنها را به نگارش درآورده بود منتشر نشده باقی بماند. سال ها بعد، دوسُون پسر، کنستانتن، که کاملاً راه پدر را درپیش گرفته و مدتی بود که تألیف تاریخ مغول ها را بر اساس مآخذ شرقی در برنامۀ کار خود قرار داده بود، جلد سوم نمودار کلی امپراتوری عثمانی[62] (1820م) را، که مشتمل بر تعداد بسیاری تصویر بود، در پاریس به چاپ رساند. در پی انتشار این اثر، دو رویداد مهم در خصوص آن به وقوع پیوست: ابتدا سیلوستر دوساسی در 1823م به نقد و بررسی مبسوط این اثر بزرگ پرداخت و سپس در سال بعد، اثر مورد توجه خاص سلطان محمود دوم، بانی تنظیمات، قرار گرفت. دوساسی، ضمن بررسی جلد سوم، متذکر شد که به رغم اعلام اینکه کتاب شامل دو بخش مستقل قانون گذاری و تاریخی است بخش تاریخی در آن نیامده و هنوز در مرحلۀ دست نوشته باقی مانده است. [63] البته، مؤلف در نظر داشته که آن را از آغاز امپراتوری عثمانی شروع و به سال 1774م ختم کند. به علاوه، او در بخش نخست بدعت گذاری کرده و به تاریخ روابط امپراتوری عثمانی با ایران و کشورهای اروپایی نیز پرداخته[64] و سپس به رویدادهای مهم 1793م توجه نشان داده و متذکر شده که باب عالی تصمیم گرفته است که هیئت های دائمی دیپلماتیک خویش را در پایتخت های اروپایی، یعنی پاریس، وین، لندن و برلن مستقر کند. [65] دوساسی در مقالۀ خود به مباحث دیگری نیز پرداخته از جمله موضوع خلافت[66]که نخستین بار دوسُون پدر آن را در جلد اول نمودار کلی امپراتوری عثمانی (1878م) شرح و مورد مداقه قرار داد و در آن نوعی وابستگی بین خلیفۀ عثمانی و خلیفۀ عباسی برقرار کرد، در حالی که، در همان ایام، وُلنِه موضوع خلافت را به روشنی تمام مطرح کرده بود. [67] دوساسی، که انتقال خلافت را از عباسیان به سلاطین عثمانی امری بی پایه می داند، می گوید: «مشکل می توان باور کرد که سلاطین عثمانی چنین دروغ شنیعی را برای خود ساخته و پرداخته باشند».[68] از آن جایی که این ادعا دربارۀ خلافت سلاطین عثمانی به راحتی در جهان اسلام و نیز در اروپا پذیرفته شده و توضیحات وُلنِه چندان مورد توجه قرار نگرفته بود، در سال های بعد محققان دیگری به بررسی مجدد این گفتۀ دوسُون پرداختند، از جمله ولادیمیروویچ بارتولد[69] که یا به طور مستقل و یا به تبع از دوساسی سخن دوسُون را با ادله رد کرده است. [70] در این خصوص و در مدخل «عباسیان مصر» در دایرۀ المعارف فارسی آمده است: «در 1788، کنستانتین مورادگئاد/ اوسون (پدر دسن مستشرق) داستانی منتشر کرد حاکی از اینکه متوکل خلافت را به سلطان سلیم و از طریق وی به خاندان آل عثمان منتقل ساخته است. بارتولد بی اساس بودن این داستان را به اثبات رسانیده است».[71] بحث خلافت در نزد اعراب از پیش از دورۀ امویان مطرح بوده و سپس، توسط آنان به طرز خونینی اسلام را عزادار کرده است. پس از آنان خلافت به عباسیان رسید که تا اواسط قرن سیزدهم میلادی ادامه یافت. در این مقطع به توصیۀ فیلسوف ایرانی، خواجه نصیرالدین طوسی، صاحب رسالۀ اخلاق ناصری، خلافت عباسیان برچیده شد و دنیای اسلام بدون خلافت ماند. ادوارد براون، که نمی توانست بهت خود را از اقدام این فیلسوف کتمان و نزاکت خود را حفظ کند، می نویسد: «بعدها نیز او [خواجه نصیرالدین طوسی] بود که هلاکو را موقع مشورت دربارۀ مرگ مستعصم بالله، آخرین خلیفۀ عباسی، مطمئن ساخت که قتل او موجب هیچ انتقام آسمانی نخواهد شد. [72] چه مضحک است که این خائن دورو مؤلف یکی از معروف ترین کتاب های اخلاق فارسی است».[73] همان گونه که گفتیم رویداد دوم توجه سلطان عثمانی، محمود دوم، به اثر بزرگ دوسُون پدر بود. در واقع، او به محض اطلاع از این چاپ سه جلدی امر به ترجمۀ آنها به زبان ترکی کرد زیرا گفته می شد که این مجموعه دقیق ترین و کامل ترین اثر در نوع خود دربارۀ امپراتوری عثمانی است. به علاوه، سلطان امر کرد که فهرستی الفبایی از مندرجات آن به زبان ترکی تنظیم شود و آن را در بایگانی باب عالی قرار دهند تا مورد استفادۀ حکومت قرار گیرد. [74] دوسُون پسر، که او نیز مانند پدر اهل قسطنطنیه و در خدمت سوئد بود، در آلمان درگذشت. در تاریخ خاورشناسی اروپا مورد مشابهی را نمی توان یافت که پدر و پسری تا این حد با شور و اشتیاق به مکتب تاریخی خاورشناسی، تحقیقات تاریخی دربارۀ امپراتوری عثمانی و نیز امپراتوری مغول ها توجه نشان داده و عمر خود را وقف آنها کرده باشند. دوسُون ها از 1787م ـ 1835م آثار بزرگی را به زبان فرانسه پدید آوردند که نیاز اروپا را به مباحث تاریخی در این موضوعات برآورده کرد، هر چند که در این ایام ژوزف فون هامر هم در همین راه گام برمی داشت. منابع: بارتولد، واسیلی. خلیفه و سلطان و مختصری دربارۀ برمکیان. ترجمۀ سیروس ایزدی. تهران: امیرکبیر، 1377. براون، ادوارد. تاریخ ادبی ایران: از سنایی تا سعدی. ترجمۀ غلامحسین صدری افشار. تهران: مروارید، 1351. ــــــ. تاریخ ادبی ایران، از سعدی تا جامی. ترجمۀ علی اصغر حکمت. تهران: ابن سینا، 1339. دایرۀالمعارف فارسی (به سرپرستی غلامحسین مصاحب). تهران: حبیبی ـ امیرکبیر، 1380، ج1. سحاب، ابوالقاسم. فرهنگ خاورشناسان. تهران: سحاب، 1356. سوواژه، ژان. مدخل تاریخ شرق اسلامی: تحلیل کتاب شناختی. ترجمۀ نوش آفرین انصاری. تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1366. گیبون، ادوارد. انحطاط و سقوط امپراتوری روم. ترجمۀ فرنگیس شادمان (نمازی). تهران: علمی و فرهنگی، 1370، ج1. موریه، جیمز. سرگذشت حاجی بابایی اصفهانی. ترجمۀ میرزا حبیب اصفهانی. ویرایش جعفر مدرس صادقی. تهران: مرکز، 1379. میرسکی، د. س. تاریخ ادبیات روسیه: از آغاز تا تالستوی. ترجمۀ ابراهیم یونسی. تهران: امیرکبیر، 1354، ج1. نفیسی، سعید. «ادبیات انگلیس در ایران»، مقالات سعید نفیسی: بزرگان ادب ـ کتاب شناسی. ج2، به کوشش کریم اصفهانیان با همکاری محمد رسول دریاگشت. تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، 1390. نیکبین، نصرالله. فرهنگ جامع خاورشناسان مشهور و مسافران به مشرق زمین. تهران: آرون، 1380. «Dansse ou D’Ansse de Villoison». Biographie Didot. Paris: 1855. t. 13, col. 1-8. Dédéyan, Gérard. Les Arméniens: Histoire d’une chrétienté. Toulouse, Éd. Privat, 1990. Dulaurier, Edouard. «École spéciale des Langues orientales vivantes: Les études arméniennes. Leur état actuel». Revue politique et littéraire. 1871. t. 1. p. 665-670. Joret, Charles. D’Ansse de Villoison et l’hellénisme en France pendant le dernier tiers du XVIII siècle. Paris, 1910. Jurnal des Savants. mai 1788. «Mouradgea d’Ohsson». Biographie Michaud. Leipzig: 1859. t. 29, p. 471 ـ 473. Silvestre de Sacy, Antoine ـ Isaac. «Tableau général … publié par les soins de M.C. d’Ohsson…». Journal des Savants. 1823. 1er art., pp. 535- 47; 2e art., p.579-590; 3e art., p.660-670. «Turquie». Revue encyclopédique. 1824. t. XXII, p.740. http://www.genealogieonline.nl/west-europese-adel/I1073863101.php Wikipedia. org/…/ Ignace-Mouradja پی نوشت ها: 1ـ دانشگاه تهران و پژوهشکدۀ زبان ملل. Ignace Mouradgea d’Ohsson2ـ ترکیب نام او اندکی معماگونه است و در آن مفهومِ اسمی ارمنی مشاهده نمی شود مضاف بر اینکه تلفظ دقیق آن نیز مشکل است و احتمال دارد که شکل نهایی این اسم در فرانسه پدید آمده باشد. به هرحال، مفهوم تقریبی ترکیب آن به قرار زیر است: موراد همان مراد است که نامی رایج در امپراتوری عثمانی بوده. پسوند گئا به فرانسه ژِآ (-gea) تلفظ می شود، d’ (de) در زبان فرانسه نشانۀ نجابت است و معمولاً جلوی اسم قرار می گیرد که البته در طول انقلاب 1789 حذف شده بود و اوسون (اوهسون) هم اصلاً نامی اسکاندیناویایی، به ویژه سوئدی است. از قدیم الایام این ترکیب، در دانشنامه ها، گاه با مدخل « دوسُون» و گاه نیز با مدخل « موراد گئا» آمده است. آنتوان ایساک سیلوستر دو ساسی (Antoine Isaac Silvestre de Sacy)، شرق شناس فرانسوی، شرح حال دوسُون را، که در چاپ اول بیوگرافی میشو (در چاپ دوم مدخل Mouradgea d’Ohsson دقیق تر نوشته شده است و ما نیز در این مقاله از آن استفاده کرده ایم) درج شده، قابل استناد می داند. در ایران، این نام به ندرت شناخته شده و مثلاً، در ترجمۀ کتاب ادوارد براون (تاریخ ادبی ایران، ترجمۀ علی اصغر حکمت)، تنها در مورد آثار دوسُون پسر مطالبی آمده است. بعدها نام او در چندین کتاب مرجع فارسی از جمله در فرهنگ خاورشناسان، تألیف سحاب؛ دایرۀالمعارف فارسی (ج1)؛ و نیز فرهنگ جامع خاورشناسان مشهور و مسافران به مشرق زمین (ج1)، تألیف نیک بین ذکر شده است. (طبق آخرین تحقیقات مشخص شده است که نام ارمنی موراد گئا دوسُون مورادخان توسونیان Muradcan Tosunyan بوده است. ـ پیمان). «Mouradgea d’Ohsson», Biographie Michaud (Leipzig:1859), t. 29, p. 471.3ـ Jean Baptiste Gaspard D’Ansse de Villoison4ـ Ecole des Langues orientales vivantes5ـ Collège de France6ـ Charles Joret, D’Ansse de Villoison et l’hellénisme en France pendant le dernier tiers du XVIII siècle 7ـ (Paris: 1910), p. 446 & 447. «Dansse ou D’Ansse de Villoison», Biographie Didot (Paris: 1855), t. 13, col. 1 ـ 8, p.17. 8ـ Louis ـ le ـ Grand9ـ Charles XII 10ـ Voltaire, Histoire de Charles XII (frence: A Basle, 1731).11ـ 12ـ سعید نفیسی، «ادبیات انگلیس در ایران»، مقالات سعید نفیسی، به کوشش کریم اصفهانیان با همکاری محمد رسول دریاگشت (تهران: دکتر محمود افشار، 1390)، ج2، ص864. James Morier, The Adventure of Hajji Baba of Ispahan (London: J. Murray, 1824).13ـ Dr. Fundgruben14ـ 15ـ جیمز موریه، سرگذشت حاجیبابای اصفهانی، ترجمۀ میرزا حبیب اصفهانی (تهران: نشر مرکز، 1386)، ص42. Joseph von Hammer16ـ Fundgruben des Orients17ـ Napoléon18ـ Biographie Didot, ibid.19ـ ibid.20ـ Lepanto21ـ Gustave III22ـ Chevalier de l’ordre de Wasa23ـ ibid.24ـ 25ـ واسیلی و. بارتولد، خلیفه و سلطان و مختصری دربارۀ برمکیان، ترجمۀ سیروس ایزدی(تهران: امیرکبیر،1377)، ص117. ibid.26ـ Haython 27ـ L’ordre des Prémontrés 28ـ la Flor des Estaires de la terre d’Orient. 29ـ 30ـ ژان سوواژه، مدخل تاریخ شرق اسلامی: تحلیل کتاب شناختی، ترجمۀ نوش آفرین انصاری(تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1366)، ص 302 و 309؛ Gérard Dédéyan, Les Arméniens: Histoire d’une chrétienté. Toulouse, Éd. Privat, 1990, p.37. Jacques Mallet du Pan 31ـ Etienne Augustin de Wailly32ـ Joret, ibid., p.447.33ـ Ignace Mouradgea d’Ohsson, Tableau général de l’Empire ottoman(Dédié au roi de Suède)(Paris:34ـ 1787-1790), in 2 Vol. Ignace Mouradea d’Ohsson, Tableau général de l’Empire ottoman(Dédié au roi de Suède)(Paris,35ـ 1787-1824), in 7 Vol. Biographie Michaud, ibid..36ـ Journal des Savants (mai 1788), p.318.37ـ Wikipedia. org/…/ Ignace-Mouradja.38ـ Dimitrie Cantemir39ـ 40ـ د. س میرسکی، تاریخ ادبیات روسیه: از آغاز تا تالستوی، ترجمۀ ابراهیم یونسی(تهران: امیرکبیر، 1354)، ج1، ص 73. Histoire de la grandeur et de la décadence de l’Empire ottoman (1716)41ـ Edward Gibbon42ـ Histoire du déclin et de la chute de l’Empire romain (1776)43ـ 44ـ ادوارد گیبون، انحطاط و سقوط امپراتوری روم، ترجمۀ فرنگیس شادمان (نمازی) (تهران: علمی و فرهنگی، 1370)، ج1،ص4. Question d’Orient45ـ Biographie Michaud, «Mouradgea d’Ohsson» (Leipzig:1859), t. 29, p. 47246ـ Constantin-François de Volney47ـ Voyage en Egypte et en Syrie (1787)48ـ Kouléli49ـ Croix de Saint Louis50ـ Monastère de Saint Lazare de Venise51ـ Edouard Dulaurier, «École spéciale des langues orientales vivantes: Les études arméniennes. – Leur 52ـ état actuel», Revue politique et littéraire (1871), t. 1. p. 665 ـ 670. Biographie Michaud, ibid53ـ Consulat54ـ Ibid55ـ Tableau historique de l’Orient(Paris:1804), 2 vol, in-8°56ـ Ibid57ـ Gustave III58ـ Gustave IV Adolphe 59ـ Château de Bièvre 60ـ ibid., p. 47361ـ Tableau général de l’Empire ottoman, divisé en deux parties, dont l’une comprend la législation 62ـ mahométane; ’autre, l’histoire de l’Empire ottoman, etc.; par M. de M d’Ohsson, chevalier de l’ordre royal de Vasa, etc.; ouvrage enrichi de figures: tome III, publié par les soins de M. C. d’Ohsson, fils de l’auteur (Paris, 1820), 474 pages in- fol. Antoine ـ Isaac Silvestre de Sacy, «Tableau général … publié par les soins de M.C d’Ohsson…»,63ـ Journal des Savants(1823), 1er art., p 536. ibid., 3e art., p 66364ـ ibid., p. 66965ـ ibid.,1er art., p 53766ـ 67ـ بارتولد، همان، ص118. ibid., p. 53868ـ Vladimirovich Bartold69ـ 70ـ بارتولد، همان، ص119 و 122. 71ـ «عباسیان مصر»، دایرۀ المعارف فارسی ج2، ص1665. البته، لازم به ذکر است که این مدخل به دو دلیل فاقد دقت لازم است: اول اینکه جلد اول کتاب مورد بحث در 1787م منتشر شده و دوم اینکه نویسندۀ آن اینیاس، پدر کنستانتن است. 72ـ دوسُون [پسر]، تاریخ مغولان، ج 3، فصل 4 و 5. 73ـ ادوارد براون، تاریخ ادبی ایران: از سنایی تا سعدی، ترجمۀ غلامحسین صدری افشار (تهران، مروارید، 1351)، ص144. «Turquie», Revue encyclopédique (1824), t. XXII, p. 47974ـ |
فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 67
|