اشاره همان گونه که نمی توان ادبیات انگلیسی را بدون شکسپیر در نظر آورد در ادبیات ارمنی نیز نمی توان شکسپیر را بدون نام هوهانس خان ماسحیان[2] (1243ـ1310ش/1864ـ1931م) [3]دولتمرد دربار پنج تن از شاهان ایران، رئیس دفتر ناصر الملک نایب السلطنه، مؤسسسفارتخانۀ ایران در ژاپن، وزیر مختار ایران در لندن و برلن، نخستین وزیر مختار ایران در امپراتوری ژاپن و مترجم آثار شکسپیر تصور کرد. |
مقدمه ارگ سلطنتی و چهار محلۀ سنگلج، چاله میدان، بازار و عودلاجان در محدوده ای محصور بین جنوب بازار چهل تن، امامزاده سیداسماعیل، میدان مالفروش ها، میدان امین السلطان، خانی آباد، دروازه غار و میدان پاقاپوق (میدان اعدام بعد از مشروطیت و میدان محمدیۀ کنونی) اولین محدودۀ دارالخلافۀ[4] قاجاریه را تشکیل می داد. نطفۀ جامعۀ ارمنیان پایتخت هم در یکی از همین محله های چهارگانۀ طهران عتیق، یعنی بازار، بسته شد. معدود خانوارهایی از ارمنیان ساکن جلفا، که از سخت گیری های نادری و مبالغ سنگین جزیه و غرامت او به تنگ آمده بودند، نخستین ارمنیانی هستند که به سمت شمال کشور کوچ کردند و در 1159ق/1746م در محلۀ بازار تهران سکنا گزیدند. عوامل چندی در رشد کمی و کیفی جامعۀ نوپای ارمنیان پایتخت مؤثر بود که از جملۀ آنها می توان به این موارد اشاره کرد. مهاجرت سنگ تراش ها[5] و گروه های کوچک دیگری از ارمنیان جلفا در آغاز دوران شکوفایی تهران در زمان سلطنت کریم خان زند (1163ـ 1193ق)، کوچ اجباری خانوارهایی از ارمنیان گرجستان و قراباغ به دست آغا محمد خان قاجار (1209ـ 1211ق) در آخرین سال های قرن هجدهم میلادی و اسکان استادان هنرمند شیشه بر ارمنی معروف به جام بُران[6] که به دستور فتحعلی شاه قاجار (1212 ـ 1250ق) به همراه خانواده برای آئینه کاری کاخ گلستان به دارالخلافه فرا خوانده شده بودند، از جمله عواملی بودند که بانی اولین محدودۀ ارمنی نشین تهران و رشد کمی و کیفی جمعیت جامعۀ نوپای ارمنیان پایتخت شدند. حکومت قاجاریان در دوران زمامداری فتحعلی شاه به تدریج رو به غرب آورد و با تضمین امنیت و تأمین آسایش نسبی برای ارمنیان تازه وارد به دارالخلافه سبب مهاجرت ارمنیان بیشتر از دیگر شهرهای ایران مانند سلماس، خوی، ارومیه و تبریز و نیز ارمنیانی شد که در سرزمین های ماورای رود ارس با آزار و اذیت حاکمان محلی رو به رو بودند. این اجتماع رو به رشد تازه واردها از همان آغاز شکل یک جامعۀ اقلیت قومی و مذهبی را به خود گرفت و همچون دیگر جوامع اقلیت که بنابر تفاوت های عمدۀ دینی و قومی در معرض تبعیض ها و تمایزات قرار می گیرند و سهم کمتری از مزیت های اجتماعی مانند احترام، قدرت و ثروت دارند، آمیزش با همسایه ها و احتراز از ترکیب با آنان را خط مشی زندگی جدید خود قرار داد و قدم در راه دشوار تثبیت هویت و تسامح با اکثریت غالب گذاشت. احساس غربت از یک سو و احساس تعلق و نیاز به اتکای به یکدیگر از سویی دیگر مهاجران را به همبستگی بیشتر و زندگی تنگاتنگ در کنار یکدیگر فرا خواند و سبب شد تا همان سکونتگاه نخست را در ورودی جنوبی ترین محلۀ شهر محصور و غریب طهران، در پشت دروازۀ حضرت شاه عبد العظیم، برای سکنا و استقرار جامعۀ خود برگزینند. نخستین سکونتگاه ارمنیان مهاجر به تدریج شکل و شمایل محدودۀ شناخته شده ای را به خود گرفت و در مدت زمانی کوتاه به صورت یک منطقۀ شهری درآمد. این منطقه خیلی زود به نام کوچه و تیمچۀ ارامنه معروف و پس از ساخت اماکن اقتصادی، مذهبی و فرهنگی در نزدیکی دروازۀ حضرت شاه عبد العظیم، در مدتی کوتاه، به محله ای جدا ناشدنی از تهران قدیم تبدیل شد. [7] جامعۀ ارمنیان کوچۀ ارامنه در عین حال تفاوت عمده ای با اقلیت هایی داشت که به طور عرفی گرایش به جدایی از اکثریت دارند. این جامعۀ کوچک ناگزیر تابع سرنوشت خاص و نه چندان خوشایند اقلیت های قومی مذهبی بود اما از سوی دیگر، به دلیل غنای فرهنگی و هنری اش، که ریشه در دنیای پیشرفتۀ غرب داشت، جامعه ای بزرگ به شمار می آمد. اگر ساخت نخستین کلیسای تهران به نام تادئوس بارتوقیمئوس مقدس[8] در فاصلۀ شصت قدمی مسجد حضرتی و دویست متری بقعۀ سید اسماعیل[9] در منطقۀ بازار دارالخلافۀ طهران در 1223ق/ 1808م نمایشگر حسن نیت کریم خانی و حسن سلوک شاهان قاجار با ارمنیان است، ممانعت از تعبیۀ گنبد متعارف در معماری کلیساهای مسیحیان مرسلی، برپایی برج ناقوس بر بام محراب نخستین کلیسای تهران و الزام و اجبار به ساخت بام آن در ارتفاعی کمتر از بام خانه های همسایگانی که صاحب اعتقادات و مذهب دیگری بودند حاکی از تنگناهایی است که می تواند گریبانگیر یک جامعۀ اقلیت مذهبی باشد. دل بستگی ذاتی و همه جانبۀ ارمنیان به هر مکانی که درآن سکونت می گزینند، در اندک زمانی مورد توجه و مطلوب میزبانان واقع شد و در نتیجه، این امکان فراهم آمد تا گروه هایی از آنان، که حامل فرهنگ غنی و متفاوت هنرمندان جلفا بودند و نیز ارمنیان مهاجر از ترکیۀ عثمانی، آرتساخ[10] و دیگر نقاط قفقاز، که با هنر و صنعت پیشرفتۀ اروپا تماس و آشنایی بیشتری داشتند، اندوخته های خود را در بدنۀ فرهنگ و ادب ایران زمین متبلور سازند. هوهانس ماسحیان ارمنی زبان، پارسی گویی که در فضای سیاسی و ادبی هر دو قوم پارس و ارمن چون گوهری درخشید یکی از همین ارمنیانی بود که در روز دوشنبه12 بهمن 1279ق/24 فوریۀ 1864م در خانواده ای از ارمنیان هنرپرور و فرهیختۀ کوچۀ ارامنه در محلۀ بازار، در جوار دروازۀ حضرت شاه عبد العظیم، در سایۀ کلیسای تادئوس بارتوقیمئوس[11] و در همسایگی بقعۀ امامزاده سید اسماعیل چشم به جهان گشود. آقا تزرونی[12] ماسحیان، پدر هوهانس، ملقب به ابراهیم خان زر گرباشی، از جواهرسازان معروف دربار قاجار و دایی وی، آندون خان یرواندیان، معلم زبان فرانسۀ مظفرالدین میرزا، ولیعهد ناصر الدین شاه (1264ـ1313ق)، جزو خواص دربار قاجار بودند. نزدیکی و همنشینی این دو، که یکی هنرمند و دیگری ادیبی فرهیخته بود، با درباریان قاجاری در کنار لطف دامان پر مهر آننا یرواندیان، مادر، که زنی تحصیل کرده و مأنوس با ادب و هنر بود، سهم بسزایی در ورود او به حلقۀ رجال حکومتی دولت وقت و عرصۀ گستردۀ ادبیات پارسی و ارمنی داشت. هوهانس ماسحیان، لقب خان را برای خدمات خود در دارالترجمۀ شاهی از ناصرالدین شاه گرفت همچنین، به پاس خدمات صادقانه در وزارت امور خارجه مفتخر به دریافت لقب های عماد الوزرا و پس از آن، مساعد السلطنه و حمل حمایل مخصوص و نشان شیر و خورشید شد و در حالیکه عمیقاً به مذهب و قومیت خود پایبند بود نام ایرانی «مساعد» را تا پایان عمر در کنار نام ارمنی خود در گذرنامۀ ایرانی اش ثبت شده نگاه داشت. هوهانس خان ماسحیان تجسم تسامح و تعامل بین این دو قوم بود. او نه تنها نمونه ای برای همزیستی مسالمت آمیز به شمار می رفت بلکه نمونه ای بود کامل از همکاری و همیاری در تمام شئون زندگی اجتماعی در یک جامعۀ چند قومی. دوران کودکی و تحصیلات هوهانس تحصیلات اولیه را از پنج سالگی زیر نظر اوستا مکرتوم[13] در مکتب خصوصی شاه عبدالعزیز کلیسای بارتوقیمئوس آغاز کرد و آن را تا پایان دورۀ ابتدایی در مدرسۀ تازه تأسیس هایکازیان[14] در 1294ق / 1878م با دریافت نشان صلیب طلایی پی گرفت. درخشش استعدادهای هوهانس جوان در دوران تحصیل و علاقۀ او به فراگیری دانش، والدین فرهیختۀ وی را بر آن داشت تا او را برای ادامۀ تحصیل به تبریز نزد دایی اش، آندون خان یرواندیان، که مردی تحصیل کرده و مسلط به زبان های فرانسه و انگلیسی بود، بفرستند. آندون خان یرواندیان علاوه بر آنکه سمت معلمی ولیعهد مظفرالدین میرزا را بر عهده داشت مترجم رسمی عدلیۀ تبریز نیز بود. سه سالی که هوهانس با موفقیت در زبان آموزی نزد دایی اش گذراند والدین او را مصمم کرد که با تحمل مشکلات بسیار وی را برای کسب تحصیلات عالیه روانۀ فرانسه سازند. هوهانس در 1299ق / 1881م راهی فرانسه شد و پس از سه سال تکمیل زبان و تحصیل در کلژ دو فرانس[15] پاریس در رشته های علوم سیاسی، علوم اجتماعی و تاریخ ادبیات به ایران بازگشت. مشاغل و مناصب هوهانس خان ماسحیان پس از بازگشت به تهران در 1301ق/1884م در بیست سالگی با ماهی دو تومان به استخدام دارالترجمۀ دولتی به ریاست محمد حسن بن علی صنیع الدوله،[16] وزیر انطباعات، در آمد تا همپای دیگر مترجمان معروف و مخصوص شاه مانند میرزا محمد حسین خان فروغی، ذکاء الملک،[17] به تصحیح و تحریر متن ترجمه هایی بپردازد که به طور اختصاصی برای ناصرالدین شاه تهیه و انحصاراً تقدیم او می شد. محمد حسن خان اعتماد السلطنه در کتاب الماثر و الآثار[18] در فهرست اعضای وزارت انطباعات و مترجمان فرنگی و غیر فرنگی دارالترجمۀ خاصۀ دولتی از فردی به نام مسیو یا میرزا آوانس خان، مترجم زبان های فرانسه و انگلیسی یاد کرده است. احتشام السلطنه[19] نیز در کتاب یادداشت های خود[20] این گونه از هوهانس ماسحیان یاد کرده است: « اعتماد السلطنه از دوش آوانس خان کار می کشید و کتب و رسالات و آرتیکل های خارجی را به او می داد که ترجمه کند بعد، به اسم خودش به خرج می برد و چاپ می کرد. صنیع الدوله بسیار بد اخلاق و حسود و بد زبان و پر سوء ظن بود. همه از شر زبانش وحشت داشته و به زحمت بودند. سالی یکی دو کتاب ترجمه می کرد و به شاه می رسانید و برای هر کتاب پنجاه تومان انعام می دادند ». « آوانس خان، پس از آشنایی با من، مدتی به من درس می داد و به وسع خود از ماهی هفت تومان تا ده پانزده تومان به او شهریه می دادم. مدتی بعد، معلم عبداله خان امین السلطان حالیه، پسر میرزا علی اصغرخان امین السلطان،[21] شد». در اختیار نبودن بسیاری از نوشته های هوهانس خان ماسحیان به زبان فارسی در قفسۀ کتابخانه های ایران را می توان به دلایل معمول آن روزها چون تحریف نام و نشان نویسندگان به دست سودجویان اجتماعی و اقتصادی دوران قاجار و همچنین، عادات و قوانین جاری دربار قاجار در خصوص نگارش و انتشار مقالات و کتاب ها دانست که تنها در یک نسخۀ خطی آماده و تقدیم شاه می شد. به تدریج، مقام و منزلت علمی ماسحیان تا بدانجا پیش رفت که در مدرسۀ سیاسی به جای میرزا حسن خان مشیر الملک[22] به تدریس حقوق بین الملل پرداخت. عبداله مستوفی،[23] که یکی از شاگردان تنها کلاس رشتۀ علوم سیاسی مدرسۀ سیاسی در 1313ق بوده، به این مطلب اشاره کرده. همچنین باستانی پاریزی، با استناد به کتاب تاریخ بیداری ایرانیان،[24] دربارۀ هوهانس خان می گوید: « آوانس خان در کنار صدیق حضرت و اردشیر جی مدرسین تاریخ، میرزا حبیب الله معلم فقه و عبدالرزاق خان معلم جغرافیا ، به جای مشیر الملک که به همراه شاه به فرنگ رفته بود حقوق سیاسی تدریس می کرده است». رجال وقت هوهانس خان ماسحیان را فردی نجیب، شریف، پایبند به عقاید دینی و قومی خود و خدمتگزار راستین دولت ایران می شناختند و شاید، به همین سبب بود که وقتی محمد حسن خان اعتماد السلطنه و دیگر نزدیکان وی مانند میرزا محمد حسین ذکاء الملک فروغی به دلیل انتشار سر مقالۀ میرزا ملکم خان،[25] هم رأی خود در روزنامۀ قانون،[26] که در انتقاد از شاه نوشته شده بود، مورد سوء ظن و غضب شاه و تعقیب قرار گرفتند، کمترین آسیبی به شهرت و موقعیت اجتماعی ماسحیان، که از هم کیش های انگشت شمار میرزا ملکم خان در دربار بود و همانند او با دولتمردان فرنگی معاشرت داشت، نرسید. احتشام السلطنه در خاطرات خود از دوران خدمت در وزارت خارجه دربارۀ مساعدالسلطنه می نویسد: « در مدت مأموریت در وزارت خارجه و مأموریت برلن، که آوانس خان از نزدیک با من همکاری داشت و با هم بودیم، به درستی و صحت عمل او را شناختم و اعتماد به او داشتم. هر کاری به او رجوع می شد به خوبی از عهدۀ انجام آن بر می آمد. آوانس خان هم بر مرحوم مشیرالدوله (شیخ محسن خان) نفوذ داشت ولی او از رخنه و نفوذ در مزاج وزیر خارجه سوءاستفاده نمی کرد. باید ممنون او بود. ای کاش ایرانیان حقیقی و مسلمانان واقعی دَه یک صمیمیت او را داشته و صد یک خدمات او را به مملکت ایران می کردند».[27] هوهانس خان ماسحیان، که موفق شده بود ظرف سه سال نخست خدمت در دارالترجمۀ دولتی خود را در شمار مترجمان برجستۀ ناصرالدین شاه قرار دهد و تسلط خود را به زبان های فرانسه و انگلیسی به صاحب منصبان درباری نشان دهد، در 1303ق/1886م همراه با هیئتی به سرپرستی شاهزاده حسام السلطنه به نمایندگیاز طرف ایران برای شرکت در جشن پنجاهمین سالگرد سلطنت ملکه ویکتوریا روانۀ لندن شد. در 1310ق/1893م نیز با هیئتی دیگر به ریاست امیرخان سردار مأموریت یافت تا در مراسم تدفین امپراتور فقید، آلکساندر سوم و تاجگذاری نیکلای دوم، امپراتور جدید روسیه، در شهر سن پترزبورگ شرکت کند. مناصب بعدی هوهانس خان ماسحیان به ترتیب عبارت اند از: رئیس دفتر وزارت داخله در 1311ق، رئیس دارالترجمۀ وزارت امور خارجه با دریافت لقب عماد الوزراء، دبیر اول هیئت بلند پایه ای که در 1274ش برای شرکت در هشتادمین سالگرد تولد ملکه ویکتوریا به لندن سفر کرد، مترجم هم زمان همایونی در 1314ق، رئیس ادارۀ دول هم جوار و رئیس پرسنل (ادارۀ کارگزینی) وزارت امور خارجه در اواخر 1315ق، مستشار سفارت ایران در برلن 1317ق، نمایندۀ ایران در گرد همایی بین الملل کشتیرانی و سواحل دریاها و ایستگاه های رادیویی در 1322ق، نمایندۀ ایران در گرد همایی حفظ الصحه 1324ق و وزیر مختار ایران در برلن[28] در 1328ق. وی همچنین، در 1313ق با دریافت نشان و اجازۀ حمل حمایل مخصوص به درجۀ سرتیپ اولی رسید. ماسحیان در دومین مأموریت خود در آلمان ابتداً به مدت دو سال در مقام کاردار در معیت احتشام السلطنه و سپس در غیاب وی به مدت دوسال و نیم وزیر مختار ایران در برلن بود و تا ماه های آغازین جنگ جهانی اول انجام وظیفه کرد. سید حسن تقی زاده، سیاست مدار و دولتمرد دوران قاجار و پهلوی، که در دهۀ پایانی قرن سیزدهم قمری در آلمان زندگی و مجلۀ کاوه را در آنجا منتشر می کرد، از وقایع پایان مأموریت ماسحیان در برلن و تغییر مرام دولت آلمان در 1330ق/1912م این چنین یاد کرده است: «در آن موقع، وزیر مختار ایران در برلن یک نفر ارمنی به اسم اوانس خان مساعدالسلطنه، آدم خیلی عالم و فاضل بود… آلمانی ها او را نمی خواستند زیرا ارمنی ها دشمن صلبی ترک ها بودند و از طرف دیگر، آلمانی ها با ترک ها (عثمانی ها) دوست بودند. معلوم بود هر ارمنی هرجا که باشد بر ضد آلمان و دوست انگلیس و فرانسه (متفقین) بود… .این بود که او را مثل سفیر حساب نمی کردند. هرچه مراسله برای او از ایران می آمد، با اینکه معمولاً این قبیل نامه ها لاک و مهر دارد، مع الوصف به او نمی دادند. خودشان باز می کردند. خیلی وضع غریبی بود…». [29] دولت میرزا حسن خان مستوفی الممالک، رئیس الوزرا، که از پاییز 1337ق زمام امور دولت ایران را به دست گرفته بود و ارادت خاصی به آلمان داشت، از فشار برلن در خصوص تعویض وزیر مختار ایران در آلمان استقبال کرد تا حسین قلی خان نواب را، که طرف دار آلمان بود، به برلن اعزام کند. [30] هوهانس خان ماسحیان پس از یازده سال خدمت در سفارت ایران در برلن به تهران فرا خوانده شد و با رد پیشنهاد دولت مرکزی برای احراز مقام وزیر مختاری ایران در هلند به تهران بازگشت. ماسحیان در تهران مدتی در مقام ریاست دفتر ابوالقاسم خان قره گوزلو،[31] نایب السلطنه، انجام وظیفه کرد تا اینکه پس از چندی به وزیر مختاری ایران در لندن منصوب شد. ماسحیان در خرداد 1306ش به نمایندگی ارمنیان جنوب ایران به مجلس ششم شورای ملی راه یافت اما چندی بعد بنابر تصمیم دولت، که با انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی چهرۀ تازه ای یافته بود به مقام وزیر مختاری ایران در انگلستان منصوب شد. بنابراین، به سرعت کرسی نمایندگی مجلس را ترک گفت و با خلاصی از قانون منع احراز مقام های رسمی نمایندگان مجلس راهی لندن شد تا بار دیگر سکان سفارت دولت متبوع خود را در لندن تا تابستان 1308ش در دست گیرد. ماسحیان در تیر 1309ش، با حمایت تیمورتاش،[32] از سیاست مداران مقتدر وقت، که همسری ارمنی از اهالی روسیه داشت، مأمور تأسیس نخستین سفارتخانۀ ایران در ژاپن شد. سفیر کبیری دولت ایران در ژاپن آخرین مقام رسمی ماسحیان بود. خدمات او در پایه گذاری و تحکیم روابط سیاسی و اقتصادی ایران و ژاپن از همان آغاز مورد تقدیر رسمی دولت ایران و هیروهیتو،[33] امپراتور ژاپن، واقع شد. آکیئوکازاما، نخستین سفیر ژاپن در ایران، که دوران خدمت وی در ایران با زمان وزیر مختاری ماسحیان در ژاپن هم زمانی داشت، از هوهانس خان ماسحیان این چنین یاد کرده است: « مردی بسیار با هوش، حساس و کارآمد… . در انگلیس درس خوانده و ادیب ناموری بود و کلیات شکسپیر را به زبان ارمنی ترجمه کرد وی زبان های انگلیسی، فرانسه، آلمانی، فارسی و ارمنی می دانست». مرگ جسمانی و مرگ سیاسی کدام یک باعث دیگری بود؟ مرگ ماسحیان در آبان 1310ش/1931م در شهر ملتهب خاربین[34] چین حاوی نکات مبهمی است که می تواند پژوهشگران تیزبین را در خصوص پایان زندگی اجتماعی وسیاسی وی به تأمل و تعمق وادارد. انتصاب خارج از قاعدۀ یک دولتمرد مسیحی به مقام نخستین وزیر مختار دولت ایران در ژاپن در تیر 1309ش/1930م؛ احضار او به تهران در مرداد سال بعد، تنها یک سال پس از تصدی مقام سفارت نوپا؛ مرگ غیر منتظرۀ او در 67 سالگی که در اکثر مراجع از آن به دلیل بروز کسالت چند روزه یاد کرده اند و سال های بحرانی و پر تلاطم سیاست ایران در سال های پایانی قرن سیزدهم و دو دهۀ نخست قرن چهاردهم خورشیدی، همگی شامل اطلاعات و نمایشگر رخدادهایی غیر قابل هضم هستند. ماسحیان با فعالیت هایی که در دو دهۀ پایانی زندگی خود داشت حساسیت هایی را در جامعۀ درباری ایجاد کرده و خود را در برابر حسادت و عناد رجالی قرار داده بود که معزول شده بودند یا خود را شایستۀ احراز مقام های بالا در وزارت امور خارجه می دانستند. تبار ارمنی او نیز، که با همراهی اش با یپرم خان در وقایع جنبش مشروطیت و تلاش وی برای دفاع از حقوق ارمنستان تازه استقلال یافته در کنفرانس ورسای[35] جلوۀ دیگری یافته بود، احتمالاً حساسیت هایی را موجب شده بود. از بخش سوم رونوشت نامه ای از مکاتبات شخصی به نام هیبی (احتمالاً از کارمندان محلی سفارت ایران در توکیو) در پروندۀ پرسنلی ماسحیان به شمارۀ 229/17164 چنین بر می آید که ماسحیان قصد ارسال اثاثیۀ خود شامل لباس های رسمی اش به پاریس داشته که با مرگ وی به یک انبار عمومی در توکیو تحویل داده می شود. این مطلب حاکی از آن است که هوهانس خان وعده ای برای تصدی مقام دیگری از دولت مرکزی در تهران دریافت نکرده بوده و قصد بازگشت به ایران را نیز نداشته است. آکیئوکازاما در بخشی از سفرنامۀ خود این گونه از مساعد السلطنه ارمنی یاد کرده است: [36] «در قفقاز، در جمهوری شوروی، ناحیه ای به نام ارمنستان هست اما این فقط اسم و ظاهر است. در ترکیۀ (عثمانی قدیم) ارامنه گاهی کشتار شده اند اما در ایران با آنها نسبتاً گرمی و خوش رفتاری شده است». «در کنفرانس پاریس، پس از جنگ جهانی اول، برای شناسایی کشور ارمن تلاش شد. مساعد السلطنه هم، که بعد وزیر مختار ایران در ژاپن شد، در جای یکی از نمایندگان تام الاختیار ارامنه و نامزد وزارت خارجۀ دولت مستقل ارمنستان بود. با این سابقه شماری از دیپلمات های جوان خوش نداشتند که او نمایندۀ سیاسی ایران در ژاپن شود». وجود چنین حساسیت های اجتماعی ای را می توان ناشی از سیاست خارجی دولت ایران و آغاز فعالیت های سیاسی دولت رضا پهلوی دانست که طی دهۀ نخست سدۀ قرن چهاردهم خورشیدی در حال برقراری روابط دوستانه با ترکیه، دشمن دیرینۀ ایران، بود. نخستین شاه پهلوی در راستای این تلاش ها در 1313ش به دیدار آتاتورک، وارث جدید حکومت نژادپرست امپراتوری عثمانی، شتافت. نخستین شاه پهلوی با اقتباس از سیاست ترک های جوان، در حرکتی بی سابقه فرمان بستن تمام مدارس متعلق به ارمنیان ایران را صادر کرد. تأثیرپذیری از منش سیاسی خارجی ها پیشینه ای در تاریخ حکومت ایران دارد. دولت قاجار قبلاً تحت فشار آلمان، هم پیمان عثمانیان، رأی به عزل ماسحیان ارمنی از مقام وزیر مختاری ایران در برلن و انتصاب شخصیتی مناسب ذائقۀ دولت آلمان داده بود. مهدی بامداد[37] (1276ـ1352ش) احوال ماسحیان را چنین تحلیل می کند: «آوانس خان ماسئیان، که ابتدا ملقب به عماد الوزرا و بعد به ملقب به مساعد السلطنه شده بود، در سال 1336ق به سمت وزیر مختاری ایران در برلن انتخاب شد تا آنکه در سال 1915م در جنگ بین الملل اول چون آلمان ها به واسطۀ ارمن بودنش به وی چندان خوشبین نبودند و از دولت ایران تغییر او را خواستند دولت ایران نیز موافقت کرد و او را از برلن تغییر داد و حسینقلی خان نواب را به جای او منصوب شد. در دورۀ ششم، از طرف ارامنۀ جنوب به سمت نمایندۀ مجلس انتخاب شد و در همین سمت نمایندگی، از طرف دولت وزیر مختار ایران در لندن گردید. این مأموریت هنگامی صورت گرفت که داویدیان ارمنی به سمت سفیر دولت شوروی در ایران انتخاب گردیده و ارمنیان بر اساس سوابق تاریخی بیش از پیش هواخواه روس ها شده بودند. انگلیسی ها برای اینکه آنان را متوجۀ خود نمایند و تعادلی در افکار ارمنیان ایران ایجاد شود در انتخاب آوانس خان به سمت سفیر ایران در لندن اصرار ورزیدند».[38] هوهانس خان ماسحیان دار فانی را در شهر طاعون زدۀ خاربین منچوری در حالی وداع گفت که هیچ کس در کنار بستر مرگ وی نبود. سفارت فرانسه، که در آن زمان حافظ منافع ایران در چین بود، نظر به نام «مساعد»، که در گذرنامۀ مرحوم ماسحیان، مندرج بود او را پیرو دین اسلام دانسته و ترتیب تشییع جنازۀ او را بنا بر آداب اسلامی و دفن وی در گورستان مسلمانان خاربین داده بود. [39] دولت ایران، به محض اطلاع از در گذشت وزیر مختار پیشین خود و دفن جسد او در چین، ترتیب انتقال وی را به تهران داد. مراسم ترحیم او در مدرسۀ ارمنیان در خیابان نادری (جمهوری کنونی) تهران و مراسم خاک سپاری رسمی وی پس از نزدیک به پنج ماه در کلیسای ارمنیان در ده ونک برگزار شد و سرانجام، پیکر مرحوم هوهانس خان ماسحیان در محوطۀ کلیسای مریم مقدس، در خیابان قوام السلطنه (میرزا کوچک خان کنونی)، آرام گرفت. نامه ای از بلدیۀ (شهرداری) تهران به وزارت امور خارجه، مورخ 28/12/1310ش (شمارۀ 16054)، حاکی از آن است که گویا خانوادۀ هوهانس خان ماسحیان تقاضا داشته اند که جنازۀ درگذشته در دروازۀ قزوین (احتمالاً، در محوطۀ کلیسای محل) دفن شود اما بلدیه با این توجیه که «دفن و امانت گذاردن اموات از نظر حفظ الصحۀ عمومی در داخل شهر ممنوع می باشد» این در خواست را نپذیرفته بوده است. کازاما در بارۀ خاک سپاری ماسحیان نوشته: « مراسم ترحیم آوانس خان در تهران در یک کلیسای ارمنی برگزار شد. من به این جلسه رفتم. این مراسم در هوای باز انجام می گرفت. ساده اما شکوهمند بــود و به دیــدن آن متـأثر شدم …». از گزارش مورخ 14/3/1311ش ادارۀ تشریفات وزارت امور خــارجه و نامـۀ مـورخ 14/7/1311ش سفارت ایران در مسکو مشخص می شود که مخارج حمل جنازۀ مرحوم آوانس خان از خاربین به مسکو و از مسکو به تهران به حساب خود او گذاشته شد. خدمات فرهنگی و اجتماعی هوهانس خان ماسحیان جدای از فعالیت در عرصۀ سیاست و تصدی مشاغل مهم سیاسی در دربار پنج تن از شاهان ایران[40] در ضمن تدریس حقوق بین الملل در مدرسۀ سیاسی؛ شرکت در مجامع ادبی ای مانند کنگرۀ شرق شناسی در هامبورگ (1901م) و گرد همایی بین المللی نویسندگی در برلن (1907م) به نمایندگی از طرف ایران؛ ترجمه و تصحیح کتاب شورش هندوستان به قلم ساموئل گرین ویلر بنجامین،[41] نخستین سفیر امریکا در ایران (1304ش)، ترجمۀ سفرنامۀ برادران شرلی و پنجاه جلد کتاب از نویسندگان مشهور دنیا مانند آلکساندر دوما، پیر لوئی، گوته، عمرخیام، جرج گوردون بایرون، هاینریش هاینه، چارلز دیکنز و رابیندرانات تاگور؛ تدریس و مدیریت درمدرسۀ هایکازیان ارمنیان تهران در بیست سالگی؛ نوشتن مقالات اجتماعی و فرهنگی؛ قبول مسئولیت سردبیری هفته نامۀ ارمنی زبان شاویق، چاپ تهران (1311ق/1894م)؛ ترجمۀ منظوم بخشی از شاهنامه به ارمنی، بخش قابل ملاحظه ای از اوقات فراغت خود را در عرصۀ فرهنگ و ادب سپری کرد اما آنچه نام وی را در عرصۀ ادب و فرهنگ ارمنی جاودانه ساخت بی شک ترجمۀ آثار شکسپیر به زبان ارمنی بود. آثار ادبی شکسپیر تحولی بزرگ را در عرصۀ ادبیات جهان موجب شده است و بی شک وی را در زمرۀ بزرگان و جاودانان فرهنگ جهانی قرار داده. این آثار چنان عظیم اند که حتی مترجمانی که دست به ترجمۀ آنها یازیده اند نام خود را به پهنۀ ادبیات جاودانه ساخته اند، مترجمان بنامی چون آگوست شلگل[42] آلمانی، بوریس پاسترناک[43] روسی، رابیندرانات تاگور[44] هندی، تسوبوچی شوی یو[45] ژاپنی، ولتر[46] فرانسوی، الیاس ابو شبکه[47] سوری و مشاهیر بی شمار دیگر در سرتاسر جهان. هوهانس خان ماسحیان نیز در نخستین برخورد خود با ادبیات جهان غرب عمیقاً تحت تأثیر شکسپیر قرار گرفت و علاقه به ترجمۀ نمایش نامه های وی آن چنان فکر و روح او را تسخیر کرد که دست به کار تحقیقاتی عمیق در زمینۀ شکسپیرشناسی شد و تا آنجا پیش رفت که در محافل ادبی و هنری زمان خود به عنوان یکی از بهترین شکسپیرشناسان شناخته می شد. ماسحیان چهل سال از عمر خود را وقف شناخت شکسپیر و ترجمۀ حدود بیست[48] نمایشنامۀ مهم او به زبان ارمنی کرد تا دین خود را نسبت به فرهنگ ارمنی ادا کرده باشد. ترجمه های ارمنی ماسحیان نه تنها از لحاظ درک معانی و معرفی درست شخصیت های مورد نظر شکسپیر بلکه از لحاظ صنعت شعر و ترجمۀ وفادار به متن نیز جزو گنجینه های ارزشمند ادبیات ارمنی به شمار می آید، تا آنجا که به زعم فرهیختگان و ادیبان ارمنی تاکنون هیچ مترجمی نتوانسته در این زمینه حتی به جایگاه ماسحیان نزدیک شود. ادیبان ارمنی بر این باورند که چون ماسحیان تسلط کاملی به زبان انگلیسی و ارمنی داشته نه تنها توصیفات شکسپیر و شخصیت ها و معانی مورد نظر وی را به خوبی درک و ترجمه کرده بلکه توانسته است با بهره گیری از شناخت ژرف خود از فن شعر ارمنی سجع و نظام موجود در آثار شکسپیر را نیز به خوبی منتقل سازد و امانت دار واقعی سبک وی باشد. انتخاب آثار شکسپیر برای برگردان آنها به زبان ارمنی و ترجمۀ سوگ نمایش هملت، شاهزادۀ دانمارک، در گام نخست برای ماسحیان با هدف و نیتی خاص صورت گرفت. وی قلباً ایمان داشت که آشنایی ارمنیان با آثار و زبان ادبی شکسپیر سبب رشد ذوق و دانش ادبی جوامع ارمنی خواهد شد. او در نامه ای که خطاب به آودیک ایساهاکیان،[49] اندیشمند و نویسندۀ بنام ارمنی نوشته، از نیت خود سخن به میان آورده : « هملت و دیگر آثار به ارمنی در آمدۀ شکسپیر مطمئناً تأثیر بسیار مثبتی بر ادبیات ارمنی خواهد داشت. اگر بزرگان ادب آلمانی خود را عمیقاً متأثر از آثار شکسپیر می دانند، می توانیم تصور کنیم که ما که دور از ادبیات غرب بوده ایم چه بهره ای از آن خواهیم برد. با این اعتقاد راسخ به ترجمۀ گوهرهای به جای مانده از شکسپیر خواهم پرداخت. حضور آثار شکسپیر در گنجینۀ ادبیات هر ملت شاخص فرهیختگی ادب آن ملت است». ماسحیان در نخستین گام ترجمۀ سوگ نمایش هملت، شاهزادۀ دانمارک، را در 1894م، در سی سالگی، به پایان برد و آن را در تفلیس، که در آن زمان قلب تپندۀ فرهنگ ارمنی به شمار می رفت،[50] به چاپ رساند. ترجمۀ این اثر هیجانی بیش از اندازه در جوامع ادیبان و فرهیختگان ارمنی داخل و خارج از ارمنستان به وجود آورده و نام ماسحیان را در زمرۀ بزرگان فرهنگ ارمنی جای داد، با این حال، ربع قرن پس از انتشار این اثر ماسحیان ترجمۀ خود را نیازمند بازبینی دانست و دست به بازنویسی آن زد و نسخۀ جدید را در حجمی بیشتر در چاپخانۀ صومعۀ مخیتاریان، در جزیرۀ سن لازار ایتالیا، به چاپ رساند. ماسحیان، که به دو زبان انگلیسی و فرانسه تسلط کامل داشت، معترف بود که در چاپ نخست مستقیماً از زبان اصلی و تحت تأثیر ترجمۀ فرانسوی ویکتور هوگو دست به ترجمه زده اما در چاپ دوم (1921م) دقیقاً بر مبنای جهان بینی و ذوق هنری شخصی خود کتاب را باز نویسی کرده است. باور بر این است آثار پر محتوای شکسپیر تأثیری ژرف بر مترجمان خود داشته و تنها فرهیختگانی که تسلط کافی بر زبان نویسنده داشته و شیفتۀ عمق اندیشه و ارزش های احساسی نوشته های شکسپیر بوده اند، مجذوب آثار او و موفق به ترجمۀ راستین آن شده اند. می گویند سوگ و درد نهفته در روح هملت را هر مترجمی با تمام وجود حس و ناخودآگاه میان دردهای ملت خود و رنجی که هملت می کشد هم ذات پنداری می کند و در هر قدم و هر کلام روح آن سوگ نامه را در ویژگی های مردمان خود می جوید. منتقدان ادبی ارمنی بر این باورند که ماسحیان با وجود آنکه در بیرون از خاک ارمنستان زاده شد و به دور از ادبیات ارمنی بوده، اشرافی بی مانند بر صنعت شعر ارمنی داشته است. ماسحیان از همان آغاز، بر خلاف مترجمان پیشین، خود را موظف به امانت داری و تبعیت از کلام آهنگین نویسنده می دانسته. او در چاپ نخست ترجمۀ هملت از وزن ترانۀ معروف سنتی ـ ملی ارمنی بنام «دُرنا، از کجا می آیی . . . خبر از که داری …» [51]برای برگردان متن اصلی به زبان ارمنی بهره جست اما در چاپ دوم، خود را از این قید نیز رهانید و بدعت گذار نظم نوین و منحصر به خود در صنعت شعر ارمنی شد. [52] تفاوت ترجمۀ هملت در چاپ نخست با متن بازنویسی شده در چاپ دوم حکایت از تأثیر سرگذشت شاهزادۀ دانمارکی بر روح ماسحیان و التهاب درون او دارد. بازنویسی هملت مصادف بود با وقوع جنگ جهانی اول، زمانی که ماسحیان تحت تأثیر اخبار دلخراش نخستین نژادکشی گستردۀ قرن بیستم قرار داشته و شاهد روحیۀ مقاوم و تسلیم ناپذیر مردم ستمدیدۀ ارمنی بوده است. منتقدان ارمنی بر آن اند که برخی از تغییرات موجود در نسخۀ بازنویسی شده ترجمۀ هملت، زاییدۀ انطباق فضای تاریک حاکم بر سرنوشت شوم ارمنیان با آلام، تلخ کامی ها و روحیات قهرمان اصلی این سوگ نمایش است. به کار بردن واژۀ «کشتار» به جای واژۀ «ویرانی» ( havoc در متن اصلی هملت شکسپیر)، نمونۀ کوچکی از تأثیر نژادکشی ارمنیان در روحیات ماسحیان است. ترجمه های بی عیب و نقص ماسحیان از آثار شکسپیر چنان جایگاهی به وی می بخشد که هوهانس تومانیان،[53] شاعر و نویسندۀ نامی ارمنی، در نقدی بر ترجمۀ ماسحیان از هملت در 1893م نوشت: « شکسپیر مقیاسی برای اندازه گیری پیشرفت تمدن در بین ملت ها شده است و ما آن پیشرفت را فقط و فقط مدیون ترجمه های بی نظیر ماسحیان هستیم».[54] ماسحیان علاوه بر هملت آثار دیگری از شکسپیر را نیز مانند رومئو و ژولیت، تاجر ونیزی، مکبث، اتللو، شاه لیر، آنچه دلخواه تو است، ژولیوس سزار، آنتونی و کلئوپاترا، طوفان، هیاهوی بسیار برای هیچ، کوریولانوس، رؤیای نیمه شب تابستان و نسخۀ اصلاح شدۀ رومئو و ژولیت به ارمنی باز گرداند. برخی بر آن باورند که ماسحیان تا 1927م حدود بیست اثر از نوشته های شکسپیر از جمله نمایشنامه های تیمون آتنی و داستان زمستان را به ارمنی ترجمه کرده بود اما متأسفانه، اطلاعاتی از همۀ این ترجمه ها در دست نیست. بسیاری از کتاب هایی که ماسحیان از نویسندگان مشهور و بزرگ دنیا مانند سفرنامۀ برادران شرلی، برای ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه ترجمه کرد، به دلیل آنکه به موقع چاپ نشدند، به تدریج از میان رفتند و تاکنون نیز دسترسی به نسخه های خطی آنها میسر نشده است در حالی که ترجمۀ چند نمایشنامه از شکسپیر، که آنها را در تفلیس، ونیز، بیروت و وین به چاپ رساند، تا به امروز باقی مانده است. ماسحیان با ترجمه های روان خود، که از آثار گران بهای زبان ارمنی جدید به شمار می آیند، نام خود را در میان ارمنیان و گنجینۀ ادب ارمن با نام شکسپیر عجین ساخت. تبحر ماسحیان در ترجمۀ آثار شکسپیر و اصرار وی در حفظ اصالت آنها، نام او را در ردیف مترجمان ممتاز دنیا قرار می دهد. دانشنامۀ آلمانی زبان مایر[55] در بخش شکسپیرشناسی خود ماسحیان را، پس از شلگل، موفق ترین مترجم آثار شکسپیر در میان زبان های گوناگون دنیا معرفی کرده است. از هوهانس خان ماسحیان بارها با عنوان شکسپیرشناس شهیر برای شرکت در مراسم تجلیل از ویلیام شکسپیر دعوت به عمل آمد. وی در میان خود انگلیسی ها نیز با عنوان شکسپیرشناس شناخته شده و مورد تأیید بود چنان که هیئت برگزارکنندۀ جشن سیصدمین سالگرد درگذشت شکسپیر، که با حضور صدها تن از ادبا و هنرمندان ملل مختلف در لندن برگزار شد (1916م) از ماسحیان برای سخنرانی دعوت به عمل آورد. متن این سخنرانی به دلیل بیان دیدگاه های ادبی و ویژگی های شخصیتی ماسحیان به طور کامل در زیر ارائه شده است: «آقای لرد، شهردار محترم لندن، خانم ها و آقایان در مقام زائری برای شرکت در مراسم سیصدمین سالگرد درگذشت شکسپیر به انگلستان سفر کرده ام، شخصیتی که ترجمۀ آثارش به زبان مادری ام (ارمنی) یکی از مهم ترین اهداف زندگی من بوده است. اینکه روزی در چنین مجلسی برای گفتن کلماتی چند به حضاری عالی مرتبه به من نیز فرصتی داده شود برایم رؤیایی غیر قابل تصور بوده است. اکنون، برای اینکه بتوانم صدای خود را با صدای جامعۀ متمدن جهانی یکی کرده و از شخصیت ادبی والای شکسپیر تجلیل به عمل آورم احساس شعفی وصف ناپذیر می کنم. استعداد خداداد شکسپیر را می توان یکی از معجزه های بزرگی به حساب آورد که در زندگی ملت انگلستان رخ داده است، امری که ملت انگلستان در تمام دوران تاریخ خود همواره به آن افتخار خواهد کرد. شکسپیر با ادبیاتی که به وجود آورد توانست سد تمامی ملت ها، زبان ها و زمان ها را درهم شکند و به صدای بشریت برای تمامی زمان ها تبدیل شود. این گوهر گران بها جز آنکه برای ملت خود افتخار کسب کرده است برای تمامی ملت هایی که بهره ای از ادبیات او برده اند نیز راهی برای رسیدن به کمال واقع شده است. متفکر امروزی از طریق فهم کامل نوشته های شکسپیر و با خواندن آنها می تواند ادعا کند که راه رسیدن به مقصود را طی کرده است. در این مقطع از تاریخ بشری نیز، که جنگ در اقصا نقاط جهان فراگیر شده و شاهد برخوردهای وحشتناک ملت ها هستیم، اندکی از شیفتگی ای که نسبت به این انسان وارسته وجود دارد کاسته نشده است. نبوغ شکسپیر نسل به نسل و در طی قرون متمادی توانسته است در بین تمامی ملت ها جایگاهی والا به دست آورد و اینک، پس از اروپا و امریکا نوبت به آسیا رسیده که از ادبیات او سیراب شود. روشنفکر ایرانی در برخورد اول با این شاعر و درام نویس بزرگ مبهوت عظمت فکر او می شود. او خود را در مقابل جنگلی عظیم و غیر قابل نفوذ می بیند، محو جمال و ابهت آن می شود و در برابر زیبایی و وحشتی که از مشاهدۀ آن در وجودش ایجاد می شود قادر به پیدا کردن راه خود در آن جنگل نمی شود اما، زمانی که اندک اندک با او اُنس می گیرد، روح داستان سرایی و حماسه های شاعر ملی خود فردوسی و حکمت عقاید جلال الدین رومی، غزلیات سعدی و حافظ و همچنین، حکمت عمرخیام را می یابد و در ادبیات شکسپیر، همۀ این ویژگی ها را هم زمان در وجود یک شخص و یک شخصیت تجربه می کند. درون مایه ای که در نوشته های شکسپیر کاملاً محسوس و از همۀ موارد بیشتر مورد توجه قرار می گیرد قابلیت نفوذ در درک هرچه بهتر طبیعت و راز خلقت است. مترجم ایرانی در اولین تجربه، برای ترجمۀ ادبیات شکسپیر، متوجه مشکلاتی می شود که او را از اقدام به این امر منصرف می کند. در وهلۀ نخست، برخورد تفکر شرق و غرب و در وهلۀ دوم، خاصیتی که آثار او را به شدت دراماتیک کرده و آن تلفیق نظم و نثری است که در آثار شکسپیر وجود دارد. بدین نحو مشخص می شود که ترجمۀ سیل افکار شکسپیر به زبان فارسی کاری بسیار دشوار است و نبوغ و توانایی ای همانند نبوغ و توانایی شکسپیر را طلب می کند. از ترجمه های متفاوتی که از یک اثر او به زبان ارمنی انجام شده کاملاً مشخص می شود که طی چهل سال اخیر او توانسته است جایگاه خود را به منزلۀ نقطۀ عطف و الهام برای جوانان اهل قلم ارمنی باز کند. پس این موجب تعجب نیست که پس از سیصد سال حکومت بر تفکر اروپایی و غربی اینک شکسپیر چگونه می تواند مهر نبوغ خود را در فرهنگ و ادبیات شرقی و تفکر شرقی نیز حک کند زیرا ادبیاتی که او خلق کرده برای تمامی قرن ها و نسل هاست. آن گونه که خود وی بیان کرده ادبیات او حتی برای ملت هایی که هنوز به دنیا نیامده اند و زبان هایی که هنوز قدم به عرصۀ گیتی نگذاشته اند نیز نوشته شده است». پینوشتها: 1-مزاح منسوب است به سیدباقر کاظمی (مذهب الدوله) ، وزیر خارجۀ دکتر مصدق، که از آمیزش موفق عقاید شخصی و حسن انجام وظایف دولتی از سوی هوهانس خان ماسحیان مساعد السطنه مایه گرفته است (نقل از عزالدین کاظمی، فرزند مذهب الدوله). 2- نام هوهانس خان ماسحیان را در مقاله ها و اسناد مرتبط به صورت های مختلف مانند آوانس، اُوانس، اوهانس و هُوانس و نام خانوادگی او را ماسئیان یا مسیحیان آورده اند. در سر تا سر این مقاله به جز عنوان و نقل قول ها نام او را همان گونه که در زبان مادری وی تلفظ می شود، یعنی هوهانس ماسحیان (به زبان ارمنی Յովհաննէս Մասեհեան) به کار برده ایم. 3-زمانی که هوهانس ماسحیان در ایران چشم به جهان گشود (1864م برابر با 1281ق/1243ش) مبنای تاریخ کشور هجری قمری بود، زمانی که در گذشت (1311ش) تاریخ رسمی کشور به هجری خورشیدی تغییر یافته و در کشورهایی که به تحصیل و خدمت پرداخت تاریخ رسمی کشور میلادی بود. استفاده از هر سۀ این تاریخ ها که مربوط به مقاطع مختلف زندگی هوهانس خان می شود و نیز عدم تطابق کامل آغاز و پایان سال در این تاریخ های سه گانه می تواند شبهاتی را در ارائۀ تاریخ های دقیق موجب شده باشد. 4-بر اساس نقشۀ تهیه شده به دست آگوست کرشیش اتریشی معروف به مسیو کرشیش (August Karl Krziž) استاد توپخانۀ مدرسۀ دارالفنون در 1237ش، موسسۀ جغرافیایی و کارتوگرافی سحاب، تهران. 5-سنگ تراش ها استادان حجاری بودند که در 1168ق/1754م به دستور شاه عباس دوم (1052 ـ1072ق) از نقاط مختلف جلفای قدیم گرد آمده و در یکی از سه محلۀ جلفای نو، اسکان داده شدند و به این ترتیب، این محله، نام محلۀ سنگ تراش ها را به خود اختصاص داد. ادیبان و سیاست مداران بسیاری از میان این گروه از ارمنیان به جامعۀ ایران راه یافتند که از آن بین می توان از میرزا یعقوب خان، پدر میرزا ملکم خان، نام برد. 6- پیکرهای استاد خاچیک و استاد هاروطون، از استادکاران شیشه بر، در صحن کلیسای تادئوس بارتوقیمئوس دفن شده اند. 7- با تشکر از آقای مهندس محمدرضا سحاب، که نقشه های تهران قدیم را در اختیار نگارنده گذاشتند. 8- این عبادتگاه را نباید با کلیسای تادئوس بارتوقیمئوس مقدس در جمهوری آذربایجان اشتباه گرفت. کلیسای تادئوس بارتوقیمئوس آذربایجان با گنجایش 1500 نفر در 1900م در باکو ساخته شده اما پس از قتل عام ارمنیان باکو در 1930م تخریب و به جای آن هنرستان هنرهای زیبا ساخته شد. مهندس معمار این کلیسا، هوهانس کاجازنونی، نخست وزیر اولین جمهوری ارمنستان بود. 9-نتیجۀ امام هشتم شیعیان، رضا(ع)، واقع در محلۀ چاله میدان در غرب خیابان سیروس، بین خیابان های بوذر جمهری و مولوی. 10-نام اصلی قراباغ به زبان ارمنی. 11- کلیسای تادئوس بارتوقیمئوس که نخستین عبادتگاه وکلیسای ارمنیان تهران است، در نبش گذر باشی و کوچۀ غریبان، در جنب دروازۀ حضرت شاه عبد العظیم، محله معروف به کوچۀ ارامنه ساخته شد. 12- Tzerooni ساخت تندیس جواهر نشان کرۀ زمین با قطر تقریبی 66 سانتی متر، با استفاده از 36 کیلو طلای ناب و 15066 قطعه از جواهرات گوناگون، به دستور ناصر الدین شاه قاجار در 1330ق را به این استاد جواهرساز نسبت می دهند. این کرۀ جواهرنشان امروزه در موزۀ جواهرات سلطنتی، در بانک مرکزی تهران، نگهداری می شود. تزرونی سه پسر به نام های کاراپت، اسکندر (مستشار الوزرا، وزیر پست و تلگراف)، هوهانس و سه دختر به نام های ساتنیک، ورژینه و زاروهی داشت. 13-خلیفه مگردیچ. 14-نخستین مدرسۀ ملی ارمنیان تهران که به همت آقایان میکائیل مارکاریان و هوسپ گاسپاریان به شیوۀ مدارس اروپایی در 1286ق/ 1870م گشایش یافت. Alice Navasargian, The Immortals (A Pictorial Anthology Of Historiographic Works, A Brief History of Armenia & Armenians in Persia). USA: Alice Navasargian, 2012. 15- College de France مدرسۀ معروفی در پاریس که در 1529م تأسیس شد. 16-محمد حسن بن علی صنیع الدوله بعدها ملقب به اعتماد السلطنه شد. 17- فرزند محمد علی فروغی، ذکا الملک اول، از ادیبان و سیاست مداران دورۀ قاجار. وی در 1304ش، پس از تصویب انقراض دودمان قاجار، که خود در آن نقش داشت، کفیل نخست وزیری شد. او نخستین و آخرین نخست وزیر ایران در دورۀ رضاشاه بود. 18-کتاب الماثر و الآثار یا چهل سال تاریخ ایران چاپ دارالطباعۀ دولتی (کتابخانۀ ملی جمهوری اسلامی ـ شمارۀ رکورد کتاب شناسی: 1150491) را برخی متعلق به شمس العلما، عبد الرب آبادی، می دانند چراکه اعتماد السلطنه به ضبط آثار ادبی دیگران و معرفی آنها به نام خود معروف بوده است. 19-محمود علامیر از ایل دولو قاجار و از رجال برجستۀ اواخر دوران قاجار و اوایل دوران پهلوی. 20-احتشام السلطنه، خاطرات احتشام السلطنه، به کوشش سید محمدمهدی موسوی (تهران: زوار، 1366)، ص 397 و 398. 21-صدر اعظم سه پادشاه قاجار، مظفر الین شاه، ناصرالدین شاه و محمد علی شاه. 22-مشیر الدوله پیرنیا، نخستین مدیر مدرسه سیاسی. 23-عبداله مستوفی، شرح زندگانی من (تهران: زوّار، 1360)، ج2، ص 76. 24- محمد بن علی ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، به اهتمام علی اکبر سعیدی سیرجانی (تهران: بنیاد فرهنگ ایران، 1346 ـ 1349ش). 25- Mirza Malkam Khan میرزا ملکم خان(1212 ـ 1287ش) ملقب به ناظم الدوله از ارمنیان مشهور جلفا، روشنفکر و سیاست مداردورۀ قاجار، مدرس ریاضیات در دارالفنون و بنیان گذار فراموش خانه (فراماسونری) در ایران است. 26-ملکم خان شمارۀ نخست روزنامۀ قانون را در 1307ق/1890م در لندن منتشر کرد. خود وی اظهار داشته بود که 45 شماره از این روزنامه را به زیر چاپ برده بوده اما امروزه تنها 41 شماره از آن به جای مانده است. ملکم خان در سرمقاله های این روزنامه با لحنی تند به نظام حکومتی قاجار تاخته و از آن انتقاد کرده. خود او نظام پادشاهی قاجار را استبدادی می دانست و معتقد بود که حکومت باید تغییر کند. به همین دلیل، انتشار این روزنامه با محدودیت هایی از سوی حکومت مواجه بود. بیشتر خوانندگان قانون دانش آموختگان و دانش آموزان دارالفنون بودند. چندین شماره از قانون نیز با همکاری افرادی دیگر از جمله سید جمال الدین اسدآبادی نوشته شده . روزنامۀ قانون با وجود مخالفت حکومت به دست خوانندگان می رسید. برای برخی به صورت مستقیم و به نشانی خودشان و برای پیروان ملکم و افراد فراموش خانه به صورت محرمانه فرستاده می شد. انتشار قانون هشت سال ادامه یافت. ملکم خان با انتشار این روزنامه چهرۀ روشنفکری آزادی خواه و هوادار حکومت قانون را از خود نشان داد و به این ترتیب، شایعه های مربوط به سوءاستفادۀ مالی احتمالی وی به فراموشی سپرده شد. 27- احتشام السلطنه، همان جا. 28-نظر به قوانین دولتی که مانع انتصاب افراد مسیحی در مقام های رسمی، به ویژه، وزارت مختاری بودند، ناصرالدین شاه مجبور شد تا برای انتصاب هوهانس خان به مقام سفیر کبیری ایران در آلمان فرمانی استثنایی صادر کند. 29-سید حسن تقی زاده، زندگی طوفانی، خاطرات سیدحسن تقیزاده، به کوشش ایرج افشار (تهران: علمی، 1368). 30-رضا آذری شهرضایی، «هوهانس خان ـ مساعدالسلطنه و عزل وی از سفارت آلمان»، پیمان، س9، ش34 (زمستان 1384): 22 ـ 33. 31- ابوالقاسم خان قرهگوزلو (1245ـ1306ش) معروف به ناصرالملک و ملقب به مشیر حضور، از رجال سیاسی دورۀ ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه، محمدعلی شاه و احمدشاه بود. وی در دستگاه ناصرالدین شاه به کار مترجمی و تنظیم قوانین و آیبننامه های خارجی اشتغال داشت. به علاوه، هر گاه محمدحسن خان اعتمادالسلطنه حضور نداشت میرزاابوالقاسم خان روزنامه های خارجی را برای شاه می خواند و خطابه های سفرای خارجی را برای او و بیانات شاه را برای سفیران ترجمه می کرد. وی در دورۀ اول مجلس شورای ملی به وزارت مالیه رسید و پیش از رسیدن احمدشاه دوازده ساله به سن قانونی حدود چهار سال نیابت سلطنت رابر عهده داشت. ناصرالملک فردی ادیب و نخستین فارغ التحصیل ایرانی از دانشگاه آکسفورد بود. او پس از بازگشت از انگلستان و با اتکا به دانش زبان انگلیسی، مانند هوهانس خان ماسحیان، دست به ترجمۀ آثار شکسپیر زد. 32-عبدالحسین تیمورتاش (1262 ـ 1312ش) ملقب به سردار معزز الملک، وزیر دربار مقتدر قاجار و پهلوی، که نقش مهمی در سیاست خارجی ایران بازی می کرد، در اواخر کار مورد غضب رضا شاه پهلوی واقع و در 1312ش در زندان قصر کشته شد. 33- می شی نوما هیروهیتو (1901ـ 1989م) یکصد و بیست و چهارمین امپراتور ژاپن. 34- شهر خاربین یا هاربین در منچوری کشور چین. طاعون در 1911م باعث هلاکت 60,000 نفر در خاربین شده بود و واحد 731نظامی ژاپن، که ارتش آن در اکتبر 1935م خاربین را به اشغال در آورده بود، تحت لوای آزمایش های طبی، جنگ میکروبی را در 1941م رسماً آغاز نمود. 35-کنفرانس ورسای از سوی دول فاتح در جنگ جهانی اول، از جمله ارمنستان، برای تعیین حدود اختیارات، امتیازات وخسارت های شرکت کنندگان در جنگ برگزار شد. هوهانس خان ماسحیان که به نمایندگی ایران در آن کنفرانس شرکت کرده بود، با هیئت نمایندگی ارمنستان نیز همکاری داشت و از تمام توان خود برای احقاق حقوق کشور ارمنستان، که در زمرۀ کشورهای فاتح بود، بهره برد. 36- آکیئو کازاما، سفرنامۀ کازاما، مصحح، مترجم و گردآورنده هاشم رجب زاده (تهران: انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1380)، ص 85 و 86. 37-مورخ، محقق، نویسنده و رجال شناس. 38-مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران(تهران: زواره، بی تا)، ج5، ص102. 39- آبرام آساطوریان، نشریۀ مراسم یادبود هوهانس خان ماسحیان به مناسبت سی امین سالگرد وفات او، 20/3/1343ش. 40-ناصرالدین، مظفرالدین، محمد علی و احمد شاه قاجار و رضا شاه پهلوی. 41- Samuel Greene Wheeler Benjamin 42-August Wilhelm von Schlegel 43-Boris Pasternak 44- Rabindranath Tagore 45- Tsubouchi Shoyo 46- (1694 – 1779) Voltaire فرانسوا ماری آروئد Francois-Marie Arouet مشهور به ولتر، فیلسوف و نویسندۀ نامی، از بزرگ ترین شخصیت های فرانسه در سدۀ هجدهم میلادی بود. 47- Elias Abu Shabaki 48-ماسحیان در به چاپ رساندن ترجمه های خود با مشکلات بسیاری روبه رو بود و کلیۀ آثار او در دسترس نیستند. منابع گوناگون شمار ترجمه های او را از آثار شکسپیر بین شانزده تا بیست اثر برآورد کرده اند. 49- Avedik Isahakian (1875 – 1957) در مقدمۀ کتاب فغان رنجبران، خاچیک داشتنتس، مترجم و نویسندۀ نامی ارمنی اعلام می دارد که آودیک ایساهاکیان برای نخستین بار ترجمۀ آثار شکسپیر را به هوهانس ماسحیان پیشنهاد داده بوده. 50-تفلیس، پایتخت گرجستان، در طول سده های نوزدهم و بیستم میلادی، در زمانی که سرحدات ارمنستان در مقاطع گوناگون صحنۀ جنگ های ایران با روسیه و عثمانی بود، مأوای امن تری برای جامعۀ بزرگی از ارمنیان بود و بسیاری از نویسندگان، هنرمندان و ادیبان ارمنی را در دامان خود می پروراند. 51- ترانۀ سنتی و بسیار معروف ارمنی که با لهجۀ ارمنستان غربی (تحت اشغال ترکیه) خوانده می شود. 52- و.گ وارتانیان، هایرنیک. بوستون: ژانویۀ سال 1933م. 53-(1869 – 1923) Hovhannes Toumanian 54-هوهانس تومانیان، مجموعه آثار (ایروان: بی نا، 1994)، ج6. 55-Meyers Konversations-Lexikon منابع: مرجع شفاهی: سمبات ماسحیان، نوۀ اسکندرخان مستشار الوزرا (وزیر پست و تلگراف)، برادر هوهانس ماسحیان، کالیفرنیا، امریکا، بهمن 1394ش. آذری شهرضایی، رضا. «هوهانس خان ـ مساعدالسلطنه و عزل وی از سفارت آلمان». پیمان. س9. ش34. زمستان 1384: 22 ـ 32. آساطوریان، آبرام. نشریۀ یادبود هوهانس خان ماسحیان به مناسبت سی امین سالگرد وفات او. تابستان 1343. احتشام السلطنه، میرزا محمود. خاطرات احتشام السلطنه. به کوشش سید محمد مهدی موسوی. تهران: زوار، 1366. اعتماد السلطنه، محمد حسن بن علی. المآثرو الآثار. تهران: دارالطباعۀ دولتی،[بی تا]. بامداد، مهدی. شرح حال رجال ایران. تهران: زواره، بی تا. تقی زاده، حسن. زندگی طوفانی، خاطرات سید حسن تقی زاده. به کوشش سید محمد مهدی موسوی. تهران: علمی، 1368. رجب زاده، هاشم. «آوانس خان مساعدالسلطنه؛ نخستین وزیرمختار ایران در ژاپن». تاریخ روابط خارجی، س11. ش43. تابستان 1389: 71 ـ 106. کازاما، آکیئو. سفر نامۀ کازاما، سفرنامه و خاطرات آکیئو کازاما، نخستین وزیر مختار ژاپن در ایران، (1308 ـ 1311ش)، مصحح، مترجم و گردآورنده هاشم رجب زاده. تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1380. مستوفی، عبدالله. شرح زندگانی من. تهران: زوار، 1360. ناظم الاسلام کرمانی، محمد بن علی، تاریخ بیداری ایرانیان. به اهتمام علی اکبر سعیدی سیرجانی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1346 ـ 1349. نقشه های طهران عتیق، موسسۀ جغرافیایی و کارتوگرافی سحاب، تهران. وارتانیان، و.گ. هایرنیک. بوستون: ژانویه 1933م. Navasargian, Alice. The Immortals (A Pictorial Anthology Of Historiographic Works, A Brief History of Armenia & Armenians in Persia). USA: Alice Navasargian, 2012. برای مطالعۀ بیشتر می توان از مراجع زیر استفاده کرد: آلیک، س1. ش 36. 3 دسامبر 1931. ایران، س16. ش3769. 11 فروردین 1311ش. پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ـ پرتال جامع علوم انسانی. تومانیان، هوهانس. مجموعه آثار. ایروان: بی نا، 1994، ج6. شرلی، سر آنتون؛ شرلی، سر رابرت. سفرنامه برادران شرلی. ترجمه آوانس. به کوشش علی دهباشی. تهران: نگاه، 1362ش. هوویان، آندرانیک. ارمنیان ایران. تهران: هرمس، 1380. ـــــــ . ایرانیان ارمنی. تهران: دفتر پژوهش های فرهنگی، 1381. Vardanyan,V.G. «Hovhanes Masehian». Historical-Philological Journal. 1967. no. 2-3. p. 228-236. www.masehian.com (اطلاعات این سایت به همت زاروهی ماسحیان، نوۀ دختری اسکندر خان، برادر هوهانس خان ماسحیان گردآوری شده.) |
فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 74
|