زهره باوندی، مترجم خویی تبار کتاب آروسیاک، بازماندۀ خوی، در 1340ش درتبریز متولد شد. وی در یک سالگی به همراه خانواده اش به انگلستان رفت و پس از بازگشت به ایران، بنابر موقعیت شغلی پدر، در تهران سکنا گزید. دورۀ دبستان و راهنمایی را در مدرسۀ کودکان تیز هوش (مدرسۀ دانش آموزان استثنایی کنونی، وابسته به مرکز سنجش استعدادهای درخشان) گذراند و دیپلم دبیرستان را در 1359ش، در رشتۀ اقتصاد اجتماعی، از دبیرستان آذر، دریافت کرد. در سال های انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه ها، به مطالعه و تکمیل معلومات زبان انگلیسی خود پرداخت و در 1364ش در رشتۀ زبان و ادبیات انگلیسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج پذیرفته شد و پس از اتمام دورۀ تحصیلی، مدرک کارشناسی ارشد را، در 1373ش، در همین رشته، از واحد مرکزی دانشگاه فوق دریافت کرد و به تدریس زبان انگلیسی در دانشگاه ها پرداخت که تا به امروز ادامه دارد. وی هم زمان با کار تدریس به ترجمۀ داستان های کوتاه و مقالات گوناگون در برخی جراید پرداخت. از کارهای عمدۀ او در این زمینه ترجمۀ مجموعه مقالاتی دربارۀ بیماری های صعب العلاج و چاپ آن در ماهنامۀ درد است. وی همچنین به ترجمۀ مقالاتی در مورد معرفی بیماری های نادر و نیز اطلاع رسانی در مورد اهمیت پیوند اعضا، به خصوص پس از مرگ مغزی، در جامعۀ ایرانی در ماهنامۀ درد از انتشارات تیمورزاده پرداخته. ایشان در حال حاضر به منزلۀ مترجم فیلم با صدا و سیما همکاری می کند. آروسیاک، بازماندۀ خوی نخستین ترجمۀ اوست که در 1387ش، به صورت کتابی مستقل به چاپ رسید و سال بعد در اختیار خوانندگان قرار گرفت. در ادامه گفت و گوی خانم باوندی در مورد کتاب آروسیاک، بازماندۀ خوی ، که در مجلۀ خوی نگار به چاپ رسیده و همچنین بخش های گفتار مترجم و پیشگفتار(به قلم علی اصغر سعیدی خویی) کتاب ارائه شده است. بازخوانی گوشه ای از تاریخ خوی در گفت و گو با زهره باوندی[1] خویی ها همیشه طالب صلح و آرامش بوده اند خوی نگار: در مورد کتاب بازمانده، که به مسائل جنگ عثمانی و ارامنه مربوط می شود، بیشتر توضیح دهید. باوندی: ماجرای کتاب به سال 1297 شمسی و آغاز جنگ جهانی اول باز می گردد. در آن سال ها خوی در اشغال نیرو های عثمانی است که به بهانۀ بیرون راندن قوای ارامنه، به سرداری آندرانیک، در خوی مستقر شده اند. کتاب از زبان آروسیاک، مادربزرگ خانم هارطونیان، بازگو می شود که در آن زمان در خوی می زیسته و به بیان خاطرات غم بار آن سال ها و کشتار ارامنه می پردازد. هدف اصلی هارطونیان از نگارش کتاب تأکید بر روی این مسئله است: جنگی که در اذهان اهالی خوی و دیگر شهرهای آذربایجان به جنگ ارمنی و مسلمانان معروف است نه تنها بین ساکنان بومی ارمنی و مسلمان خوی رخ نداده بلکه اینان سال ها در کنار یکدیگر در نهایت صلح و آرامش زندگی کرده اند. خویی ها همیشه طالب صلح و آرامش بوده اند. البته، تمامی این وقایع، یعنی لشگرکشی آندرانیک به خوی برای نجات ارامنه و اشغال خوی توسط نیروی عثمانی و کشتار ارامنه توسط آنان، به تقضیل در کتاب تاریخ خوی، تألیف شادروان دکتر محمد امین ریاحی، آمده است. : بد نیست خلاصه ای در مورد این وقایع تاریخی بگویید. باوندی: کتاب خانم هارطونیان با نام بازمانده،[2] در سال 2002 در لوس آنجلس(به زبان انگلیسی) به چاپ رسیده و با نام آروسیاک، بازمانده خوی، در سال 1388 در تهران به زبان فارسی چاپ شده است. آروسیاک، یکی از صدها ارمنی شهر خوی است که از وقایع خونین آن دوره به همت و رادمردی و انسان دوستی مردم خوی جان سالم به در برده است و بعدها خاطرات آن سال ها را برای نوه اش بازگو کرده است. سال 1293 شمسی مصادف با شروع جنگ جهانی اول در اروپاست. با وجود اعلام بی طرفی از جانب حکومت وقت ایران دامنۀ جنگ به واسطۀ درگیری نیروهای روس و عثمانی به آذربایجان نیز کشیده می شود. در آن زمان، ارمنستان تحت نفوذ روسیه است و بالطبع در مقابل عثمانی قرار دارد. ارامنۀ مقیم عثمانی نیز با گریز از آن کشور به نیروهای ارمنی به فرماندهی آندرانیک پیوسته و به سمت آذربایجان حرکت می کنند تا مانع از هجوم عثمانی ها به ارامنۀ مقیم در شهرهای آذربایجان شوند. دو سپاه در شهرهای آذربایجان از جمله خوی، ارومیه و سلماس درگیر می شوند. پس از جنگ خونین، عثمانی ها سپاه آندرانیک را عقب می رانند و با استفاده از ضعف حکومت ایران، دست به کشتار ارامنۀ شهرهای آذربایجان، به ویژه، خوی می زنند. شرح مفصل این وقایع در مقدمه روشنگرانۀ کتاب، به قلم شیوای آقای علی اصغر سعیدی، آمده است. :گویا خانم هارطونیان، قبل از چاپ نسخۀ انگلیسی کتاب، تاریخ خوی را نیز مطالعه کرده بودند؟ باوندی: قبل از چاپ کتاب، خانم هارطونیان به توصیۀ ویراستار کتابش تاریخ خوی را مطالعه می کند. به گفتۀ خودش از آنجا که مرحوم دکتر ریاحی بدون تعصب و با استناد به مدارک این فاجعه را بازگو نموده بخش هایی از تاریخ خوی را عیناً به انگلیسی برگردانده و در کتاب می گنجاند. برای قدردانی از دکتر ریاحی و پرس و جو در مورد خاندان حکیم افتخار، که در آن دوران به خانوادۀ مادربزرگش پناه داده بودند، نسخه ای از کتاب را برای ایشان هم می فرستد. شادروان دکتر ریاحی از انتشار کتاب خانم هارطونیان و اینکه حقایق در مورد جنگ عثمانی ها و ارامنه در جریان جنگ جهانی اول و وقایع مربوط به خوی گنجانده شده بسیار خرسند بودند و با تواضع همیشگی و خاص خود می گفتند: «من فرصت ندارم ولی این کتاب باید ترجمه شود تا واقعیت روشن شده و ذهنیت سیاه و نا به جایی که در مورد کشتار ارامنه در خوی در اذهان مردم جای گرفته زدوده شود». بدیهی است زمانی که فرمودند کتاب را ترجمه کنم افتخاری بزرگ نصیب من شد. ایشان نه تنها مشوق اصلی ترجمۀ کتاب بود بلکه پس از اتمام ترجمه نیز بزرگواری را به حد اعلا رساند و با مطالعه و تصحیح آن مهر تأیید بر کتاب زد. همواره هم پیگیر چاپ کتاب بود. باید اضافه کنم که بسیاری از مردم خوی با این سوءتفاهم که دعوای ارمنی و مسلمان بین اهالی مسیحی مقیم خوی رخ داده بار آمده اند، بی آنکه دلیل واقعی رخدادهای تاریخی را بدانند یا بکاوند. به عنوان یک خویی تبار بسیار خرسندم که قادر بوده ام سهم اندکی در زدودن این لکۀ ننگ از نام خوی، که نزدیک به یک قرن بر آن سنگینی کرده است، داشته باشم. : ترجمه در سال 1385 به پایان رسیده ولی کتاب در سال 1388 چاپ شده است. دلیل چه بوده؟ کتاب به زبان های دیگر هم چاپ شده است؟ باوندی: علت عمدۀ تأخیر پیدا نکردن ناشر مناسب بود. خوشبختانه با همکاری نشر افکار و مدیر آن، آقای ساسانی، کار چاپ کتاب به انجام رسید. طی چند ملاقات حضوری، که در امریکا با خانم هارطونیان داشتم، ایشان اطلاع دادند که کتاب در دست ترجمه به فرانسه است. بعد از چاپ نسخۀ فارسی، کتاب از طرف ارامنه بسیار مورد توجه قرار گرفت به طوری که از طریق ارسال نامه و گفت و گو تعداد زیادی از هم وطنان اسناد و مدارک بیشتری از آن سال ها در اختیار من و خانم هارطونیان قرار دادند و روزنامۀ ارمنی زبان آلیک هم به معرفی کتاب پرداخت. آقای آرا اوانسیان، که جزو هیئت تحریریۀ این روزنامه است، از خانم هارطونیان تقاضای ترجمۀ کتاب به ارمنی را کرد. از آنجا که تسلط شان بر فارسی بیشتر از انگلیسی است می خواست از روی نسخۀ فارسی این کار را انجام دهد. خوشبختانه این کار عملی شد و نسخۀ ارمنی کتاب توسط بخش تاریخ و شرق شناسی دانشگاه ایروان به چاپ رسید که دربرگیرندۀ نقاشی ها و عکس های تاریخی مانند دروازۀ سنگی و عکس های مرحوم حکیم افتخار و آروسیاک نیز هست، که در نسخۀ فارسی نیامده است. رئیس بخش تاریخ دانشگاه ایروان، دکتر ملیکیان، که چند روزی به ایران سفر کرده بود، طی ملاقاتی با حجت الاسلام احمد احمدی، رئیس انتشارات سمت، در مورد این کتاب و رونمایی نسخۀ ارمنی در ایروان، که از متن فارسی برگردانده شده، صحبت می کند. از آنجا که دکتر احمدی همشهری افتخاری خوی هستند و همواره نسبت به این شهر و مردمانش عنایت دارند از طریق حجت الاسلام دکتر طه مرقاتی با من تماس گرفته و خواستار ارسال نسخه ای از کتاب شدند. دکتر احمدی پس از مطالعۀ کتاب خواستند تا به صورت حضوری توضیحات بیشتری ارائه دهم. در دیداری که با ایشان داشتم علاقه و لطفشان به خوی و تاریخ مردم آن وصف ناپذیر بود. ایشان به قدری به خوی علاقه دارند که شعری در مقام تمجید از شهر سروده اند و برای ما هم خواندند. گفتار مترجم همه چیز با یک نامه آغاز شد. چهارشنبه روزی بهاری در سال 1381 بود که پدرم نامه ای از خانم هارطونیان به من داد تا بخوانم. تنها تصوری که در آن چهارشنبۀ بهاری به ذهنم خطور نکرد این بود که پنج سال بعد به عنوان مترجم مقدمه ای بر کتاب ایشان خواهم نوشت. خطاب نامه به استاد ارجمند، جناب آقای دکتر محمد امین ریاحی، بود که توسط ناشر کتاب بی بدیل ایشان، تاریخ خوی، به دستشان رسیده بود. خانم هارطونیان در آن زمان کتاب بازمانده را، که روایت زندگی مادربزرگشان است، به چاپ رسانده و از تاریخ خوی به عنوان یکی از اساسی ترین منابع تاریخی سود جسته بودند. مضمون آن نامه تشکر و قدردانی ایشان از بیان حقایقی در مورد کشتار ارامنه بود که کمتر کسی بدان ها اشاره نموده بود و جناب دکتر ریاحی، بی هیچ کم و کاست، تمام آن وقایع شوم را به رشتۀ تحریر در آورده بودند. اما نامه پرسشی را نیز در بر داشت: «جناب آقای دکتر ریاحی، شما که بهتر از هر فردی با تاریخ خوی آشنا هستید و خانواده های شهر را می شناسید آیا از خانوادۀ افتخار اطلاعی در دست دارید؟». و نام افتخار نقطۀ وصل این ماجرا شد. از آنجا که خانوادۀ من به سبب ازدواج عمۀ بزرگم با خانوادۀ افتخار منسوب است، نامۀ خانم هارطونیان به پدر من سپرده شد تا پاسخی شایسته و کامل به آن داده شود و به این ترتیب، ماجرایی که در حدود نود سال پیش در خوی و در منزل مرحوم حکیم افتخار آغاز شده و ظاهراً به فراموشخانۀ ذهن همگان سپرده شده بود بار دیگر جوانه زد و با تداوم گفت و گو و مکاتبه با خانم هارطونیان عمیق تر گشت. پس از خواندن کتاب تمایل خاصی نسبت به ترجمۀ آن در خود حس می کردم و هنگامی که این مسئله را با خانم هارطونیان در میان گذاشتم ایشان با شور و علاقۀ کم نظیری تقاضای مرا پذیرفتند و … . … و حاصل کتاب آروسیاک، بازماندۀ خوی است که در دست دارید. امیدم این است که توانسته باشم نانوشته ها را نیز به ترجمه بکشم و به عنوان فردی از تبار خویی ها دِین خود را به این شهر و مردمانش ادا نمایم. … و کلام پایانی اینکه چاپ هیچ کتابی بدون همیاری عزیزان میسر نبوده و نیست و جا دارد از تمام آنانی که مرا در به ثمر رساندن این کار یاری نمودند تشکر کنم و بگویم که اگر تشویق و پشت گرمی استاد ارجمند، جناب دکتر محمد امین ریاحی خویی نبود، این اثر هرگز به ترجمه در نمی آمد و اگر عنایت و قلم پرتوان سرور گران قدر، جناب آقای علی اصغر سعیدی خویی نبود، زوایای تاریخی که در مقدمۀ ایشان آمده تا ابد در پردۀ ابهام باقی می ماند و اگر پیگیری و دلگرمی مداوم پدرم ـ محسن باوندی و مادر بی همتایم ـ سیمین جوادزاده ـ نبود، ترجمه هرگز پایان نمی یافت. اگر تلاش صمیمانه و مصرانۀ آقای حسن حیدری نبود، هرگز به چاپ نمی رسید. و از همیاری آقایان شهنام و مسعود دادگستر و صبوری دست اندرکاران ـ نشر افکار ـ سپاسگزاری می کنم. و تمام آنچه من در چنته برای قدردانی دارم کلام است و اینکه: من همواره مدیون بزرگواری همۀ شما هستم. زهره باوندی تهران ـ بهمن 1387 پیشگفتار حدیث درد گفتیم و شنفتند شنفتند و دریغایی نگفتند مگر افسانه ای جن و پری بود که شنفتند و کودک وار خفتند کتاب آروسیاک، بازماندۀ خوی، نوشتۀ خانم رزمری هارطونیان، سرگذشت پرفراز و نشیب یکی از صدها هم میهن ارمنی تبار ماست،که از بد حادثه در وقایع مصیبت باری که در سال 1297 خورشیدی، در شهرستان خوی رخ داد گرفتار آمده بودند. سرگذشت آروسیاک نمونه ای از خصلت های انسانی و از جان گذشتگی شجاعانه ای است که در آن روزهای بحرانی و پر آشوب ـ که شهر در تصرف سپاه اجنبی است و عسکرهای عثمانی برای کشتار ارمنی ها فرمان و فتوا در دست دارند از سویی نیز بیماری، قحطی و گرسنگی در شهر بیداد می کند ـ مردم با همت و حمیت خوی از خود نشان داده اند. در این اقدام دلیرانه، تمامی طبقات، از حاکم و بزرگان و اعیان شهر گرفته تا زن و مرد عادی، از جان و دل شریک و کوشا بوده اند.[3] دهه های نخستین قرن بیستم از ادوار تاریک و غمبار تاریخ کشور ماست. در این سال ها بخشی از خاک ایران، به ویژه، شهرهای آذربایجان بارها لگدکوب سپاهیان روس و عثمانی شده و ساکنان بی گناه و بی دفاع آن قربانی مطامع غرض آلود وتعصبات خشک نیروهای مهاجم قرار گرفتند و از این رهگذر لطمات جبران ناپذیری بر آنان وارد شد. اولین دهۀ قرن مصادف با استبداد صغیر است در آن روزها وقتی که محمد علی شاه قاجار همراه با اطرافیان خودکامه، فاسد و فرصت طلب خویش، فارغ از خطراتی که استقلال و امنیت ملت را به شدت تهدید می کرد، با خوش خیالی قهوۀ ختم نهضت مشروطیت را می نوشید نیروهای روس به بهانه های واهی وارد آذربایجان شده و آن گونه که بازیل نیکیتین، آخرین کنسول روسیۀ تزاری در ایران، در کتاب خود نوشته است: «تنها در ارومیه تقریباً هشتاد هزار سرباز روس بود که خوب می خوردند و استراحت می کردند وکار آنان منحصر به این بود که در سه نوبت بازارهای فقیرانۀ شهر را غارت کنند».[4] مدتی بعد جنگ جهانی اول، در سال 1914م (1293 خورشیدی) آغاز می شود و با وجود اعلام بی طرفی از سوی حکومت ایران، شعله های آن به شهرهای کشورمان کشیده می شود. در گیرودار این جنگ میان نیروهای روس و عثمانی، شهرهای آذربایجان به میدان تاخت و تاز قوای مهاجم مبدل می شود و مردمان آن سامان صدمات جانی و مالی فراوان می بینند. استاد محقق، کاوه بیات، می نویسد : «موقعیت جغرافیایی آذربایجان در مقام حد فاصل دو حوزۀ متلاطم قفقاز روس و حدود شرقی عثمانی از یک سو و تنوع قومی و فرهنگی مردمانش از سویی دیگر، زمینه را برای حوادث مهیبی فراهم ساخت… امواج جنگ و آوارگی ناشی از آن اقوامی چون جیلوهای حکاری و ارامنۀ عثمانی را نیز بدین سامان سوق داد که بر پیچیدگی های موجود افزود».[5] ولی، پیش از پایان جنگ، انقلاب بلشویکی در روسیه پیروز شده و نیروهای روس مجبور به عقب نشینی می گردند. اما دولت انگلیس، که حریصانه در کمین نشسته، برای پر کردن جای خالی روس ها، مسیحیان ارومیه و سلماس و بخشی از کردهای ساکن مرز ایران و عثمانی و نیز تعداد کثیری از ارامنه و جیلوهای[6] آن سوی مرز را، که از وحشت حکومت عثمانی به ایران گریخته اند، برای مقابله با هجوم قشون عثمانی مسلح می کند و باکمک های مالی و تسلیحاتی که در اختیار سران فریب خوردۀ آنان مانند «مارشیمون»[7] و اسماعیل آقا سیمیتقو گذاشته به تشکیل گروه های غارتگر و چریکی از قبیل «قوای مسلحه» اقدام می کند و آنان را به جان مردم می اندازد تا به مقاصد سیاسی و نظامی خود نایل آید. در این میان کشته شدن مارشیمون و تعدادی از آسوریان به دست اسماعیل آقا سیمیتقو، خشم آسوریان را بر انگیخته و به کشتار در سلماس و ارومیه دست می زنند. از سوی دیگر ، آندرانیک نامی، که از ارامنۀ قفقاز و سرداری دلاور است، در رأس نیروهای مجهز و جنگ آزموده، پس از فروپاشی رژیم سلطنتی تزار روسیه، برای تحکیم پایه های جمهوری تازه تأسیس ارمنستان و به قصد تسخیر و استفاده از قلعۀ استراتژیک خوی و ایجاد پایگاهی در برابر هجوم قوای عثمانی، به سوی خوی حرکت می کند. رسیدن این خبر نگران کننده به گوش اهالی خوی همۀ شهر را غرق در وحشت و تشویش می کند. رجال و سران مجرب خوی، پس از مدتی شور و مصلحت اندیشی و با یادآوری وقایع خونباری که بر ساکنان بی گناه و آرامش طلب ارومیه و سلماس گذشته است، به این نتیجه می رسند که باید با تمام نیرو و تا آخرین نفس در برابر هر تهاجمی ایستادگی کنند. در اجرای این تصمیم خرد و بزرگ در پناه برج و باروی شکست ناپذیر خوی از شهر و شرف خود دفاع می کنند. پس از سه روز مقاومت دلیرانه نیروی عثمانی نیز از جانب سلماس به بهانۀ کمک به سمت خوی می شتابد. سرانجام نیروی آندرانیک با تحمل تلفات سنگین، از راه جلفا، مجبور به عقب نشینی به آن سوی ارس می شود. [8] اما جای بسی تأسف است که پس از عقب نشینی آندرانیک کارد جلادی به دست عسکرهای عثمانی می افتد و به بهانۀ پاک سازی شهر از عوامل دشمن هرجا دستشان به ارامنه و یا حامیان ایشان می رسد از اعمال هیچ جنایتی روگردان نیستند. تأسف انگیز تر اینکه، در افواه بعضی از مردم ناآگاه، این رویداد ناگوار تاریخی، که جنگ عثمانی ها با ارامنۀ رانده شده از عثمانی و قشون آندرانیک بود، با عنوان «دعوای ارمنی و مسلمان» قلمداد شده و گاهی نیز گناه آن را به پای مردم همیشه مسالمت جوی خوی گذاشته اند. در حالی که ساکنان مسلمان خوی به پاس سال ها هم زیستی مسالمت آمیز و رعایت حق همسایگی توأم با صفا و صمیمیت، در آن روزهای پرخطر، بسیاری از ارامنۀ همشهری خود را در خانه های خود پناه داده و از بذل هیچ کمکی به آنها دریغ نورزیده و از رهگذر این حوادث تلخ خود نیز کمتر از آنان آسیب ندیده اند. ناگفته نباید گذاشت که سکونت ارامنه در سرزمین ایران، به ویژه، در شهرهای آذربایجان سابقه ای بس طولانی دارد. جهان گردان و سفیرانی که از دیرباز از کشورهای اروپایی به ایران آمده و از شهر خوی گذشته اند عموماً در آثار و سفر نامه های خود، ضمن اشاره به سرسبزی و طبیعت زیبای این منطقه و موقعیت ممتاز و با اهمیت برج و باروی شهر، از کثرت ساکنان ارمنی در این منطقه سخن گفته و خلق و خوی ملایم و مسالمت آمیز اهالی را در مقابل آنان و هر بیگانه ای که گذارش به این شهر می افتاد بسی ستوده اند. [9] اوژن اوبن، وزیرمختار فرانسه در دربار ایران، در بازدیدی که در سال 1907م (1285خورشیدی) از خوی کرده، ضمن تأکید بر دینداری اهالی این شهر، در سفرنامۀ خود نوشته است که در حدود 110 خانوار ارمنی در خوی ساکن اند که در طول سالیان دراز در کنار همشهریان مسلمان خود، در کمال صلح و صفا زندگی می کنند و مراسم مذهبی خود را نیز در کلیسای قدیمی شهر برگزار می نمایند. [10] گفتنی است که کلیسای سرکیس مقدس ـ به روایت اوبن ـ که هنگام حملۀ امیر تیمور، همۀ ارمنی های ساکن خوی به آن پناه برده بودند و محل عقد ازدواج قهرمان این کتاب نیز بوده است؛ هم اکنون به صورت نیمه ویران جزو میراث فرهنگی و از جاذبه های گردشگری خوی محسوب می شود. علاوه بر این کلیسا آثار باقی مانده از کلیساهای متعدد در اطراف شهر و نام های ارمنی بعضی از روستا ها و نقاط مختلف جلگۀ خوی، همه نشان دهندۀ قدمت سکونت خالی از دغدغۀ خاطر ارمنیان در کنار اهالی اهل مدارای خوی است. بنابراین، فاجعۀ فراموش نشدنی تابستان 1297 خورشیدی و جنگ میان قوای آندرانیک و قشون عثمانی و سپس کشتار ارامنه توسط عسکرهای عثمانی هرگز نباید به عداوت و اختلاف بین اهالی ارمنی و مسلمان خوی ارتباط داده شود. اینک جای بسی خوشوقتی است که پس از گذشت یک قرن شمه ای از حوادث آن روزهای تلخ به قلم بانویی دانشمند، از نسل سوم آن خاندان، به زبان انگلیسی به نگارش درآمده و با ترجمۀ روان و دقیق خانم زهره باوندی، از تبار یکی از خاندان های اصیل و فرهیختۀ خوی، در دسترس علاقه مندان قرار می گیرد. به امید روزهای خوشی که پلنگان برای همیشه خوی پلنگی رها کنند و خشم و خشونت در جای جای این جهان پهناور جای خود را به مهر و دوستی دهد و پند حکیمانۀ حافظ: «با دوستان مروت با دشمنان مدارا»، که در طول قرون و اعصار، شعار همیشگی ایرانیان با فرهنگ و آزاداندیش بوده، در سرتاسر گیتی جامۀ حقیقت به خود بپوشد، تا دیگر هرگز حدیث درد از هیچ زبانی شنیده نشود. در آرزوی آن روز. ع.ا.سعیدی (خویی) تهران، پاییز 1387 پی نوشت ها: 1ـ این گفت و گو پیش تر در مجلۀ خوی نگار، ش17(دی 1390)، ص 9 و10، به چاپ رسیده که عیناً ارائه می شود. The Survivor2ـ 3ـ محمد امین ریاحی خویی، تاریخ خوی (تهران: توس، 1372)، ص506. 4ـ بازیل نیکیتین، ایرانی که من شناخته ام، ترجمۀ علی محمد فره وشی(تهران: معرفت، 1356)، ص 211. 5ـ کاوه بیات، نامه های ارومیه، اسناد و مکاتبات محمد صادق میرزا معزالدوله (تهران: فرزان روز، 1380)، ص11. 6ـ از اقوام آسوری که بیشتر در سوریه و ترکیه ساکن بودند. 7ـ کلمۀ مار در زبان سریانی به معنی قدیس است و نام شمعون در گفتار عوام به شیمون تغییر یافته است.(برهان قاطع) 8ـ برای اطلاعات بیشتر ر.ک: محمد امین ریاحی، همان، ص435 ـ 550. 9ـ علی اصغر سعیدی، یکی قطرۀ باران، خوی و اروپاییان، به کوشش احمد تفضلی (تهران: بی نا،1370)، ص45 ـ 105. 10ـ اوژن اوبن، ایران امروز، ترجمۀ علی اصغر سعیدی (تهران: زوار،1370)، ص88. |
فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 59
|