از نظر تاریخی این سه مقوله، به خصوص در محافل مترقی، تبدیل به ارزش و بدین سان به هدف و محور نظری و ایدئولوژیک شمار بسیاری از جنبش های ملی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مبدل شده اند. ما در اینجا تلاش می کنیم تا رابطۀ این سه را فقط از جنبۀ نظری بررسی و اندرکنش مابین آنها را روشن و در نهایت، قانون نظام مند حاکم بر آنها را کشف کنیم؛ به عبارت دیگر، هدف ما تعریف جداگانه و منفرد این سه ارزش نیست بلکه می خواهیم محتوای مجموعۀ هم زمان و یک جای آنها را در یک نظام واحد مشخص سازیم و مدلی از اندرکنش این عناصر ارزشی را به دست دهیم. پیش از هر چیز، آنها را به صورت دو به دو در نظر می گیریم و با استفاده از یک آلگوریتم مناسب می کوشیم تا اندرکنش یا روابط متقابل هر گروه دو تایی را روشن سازیم. سپس، سعی خواهیم کرد که سه اندرکنش دو به دو یعنی: آزادی ـ عدالت؛ برابری ـ عدالت؛ و برابری ـ آزادی را در یک فضای سه بعدی به تصویر کشیم. ابتدا، رابطۀ آزادی ـ عدالت را در نظر می گیریم: در مرحلۀ آغازین نمو آزادی، یعنی وقتی آزادی رشد پیدا می کند، عدالت هم طبعاً بسط می یابد اما ازیک نقطه به بعد، که منطبق با نقطه ای است که ویکتورهوگو و دیگران تعریف مطلوبی از آن به دست داده اند، با نمو آزادی عدالت کاهش می یابد. ویکتورهوگو حدود آزادی را چنین تعریف کرده است: «آزادی ما جایی پایان می یابد، که آزادی دیگران از آن آغاز می شود». این سخن از مشهورترین سخنان هوگوست که بارها مورد استناد نظریه پردازان قرار گرفته است. دکتر سید علی محمودی، عضو هیئت علمی و محقق علوم سیاسی، نیز در همین زمینه می گوید: «بیشتر فیلسوفان بزرگ، از کانت تا جان استوارت میل، معتقدند که حدود آزادی تا آنجاست که قلمرو آزادی دیگران را مورد تجاوز قرار ندهد؛ یعنی، تجاوز به قلمرو دیگران کاری ناعادلانه است».[1] این ناهمسازی[2] مراحل بالاتر در تقابل میان آزادی ـ عدالت را باید به ویژه در رویکرد افراطی ای که آزادی های فردی لیبرالیستی در قبال مفهوم عدالت دارد مد نظر قرار داد. در این خصوص چهره های مطرح تفکر لیبرال، اغلب با مضمونی ذهنی، اشاراتی عمیقاً مشخص داشته اند؛ برای مثال، فردریش فون هایک،[3] نظریه پرداز علم اقتصاد و سیاست در این باب تصریح دارد که: «هیچ چیز به اندازۀ مبارزاتی که با توهم عدالت اجتماعی انجام شده به دفاع از حقوق آزادی های فردی صدمه نزده است».[4] گرچه این نظریه پرداز نامی می کوشد تا جانبدارانه مسئله اصلی را به نفع لیبرالیسم مطرح سازد اما در اصل به ناهمسازی آزادی ـ عدالت مهر تأیید می زند. همسازی آزادی ـ عدالت در مراحل نخستین و ناهمسازی در مراحل بالاتری از رشد به زعم ما به شکل مدلی دوبعدی مطابق شکل زیر قابل ارائه است: در این نمودار نقطۀ Fopt (بهینۀ آزادی) همان نقطه یا مرز تجریدی آزادی است که امانوئل کانت،[5] جان استوارت میل[6] و ویکتور هوگو به سادگی آن را توصیف کرده اند و در بالا به آن اشاره شد. در برابر آن و در محور عمودی، نقطۀ Jmax، یعنی بیشینۀ عدالت ممکن، قرار دارد. در طرف چپ نقطۀ Fopt، دامنۀ آزادی مطلوب یا مفید برای بسط عدالت واقع شده و در سمت راست آن، دامنۀ افراط در آزادی های لیبرالیستی قرار دارد که ماهیتاً منجر به رشد و بسط مفهوم عدالت نمی شود. برای تبیین دقیق تر نقطۀ Fopt، یعنی نقطۀ بهینۀ آزادی، باید دامنه ای از آزادی مطلوب یا مفید را در نظر گرفت که با قوانین اساسی تضمین می شود. آیزایا برلین،[7] از نظریه پردازان بزرگ مفاهیم ارزشی، در سخنرانی معروف خود تحت عنوان «دو مفهوم آزادی» در آکسفورد در 1958م، به طور مفصل به بحث دربارۀ دو محور مثبت و منفی آزادی پرداخته است.[8] مراد از محور منفی همانا عدم وجود محدودیت است، یعنی فرد از محدودیت رهایی یافته و در راهی که در پیش گرفته است مزاحمتی برایش فراهم نمی آید؛ به عبارت دیگر، آزادی منفی رهایی فرد از اجبار خارجی است یعنی اینکه فرد آنچه را که خود می خواهد، فارغ از دخالت دیگران، انجام دهد. آزادی بیان و اندیشه از این نوع آزادی هستند. از دیدگاه برلین محور مثبت آزادی آن است که فرد در راهی که پیش گرفته از امکاناتی برخوردار می شود. آزادی مثبت در این است که فرد آنچه را واقعاً و عقلاً باید انجام دهد، انجام دهد. به اعتقاد برلین از لحاظ تاریخی نظریۀ آزادی مثبت به پیدایش دولت های اقتدارطلب منتهی شده و به نظریه ای در باب قدرت تحول یافته است زیرا این نظام ها خود و اندیشه شان را نماینده و مترادف عقلانیت دانسته و عملکرد جبارانۀ خویش را عقلانی و در نتیجه، مساوی با آزادی معنا کرده اند.[9] در کنکاش برای تبیین دقیق تر نقطۀ Fopt، اگر عقاید فوق آیزایا برلین اساس قرار گیرد، آنگاه می توان گفت که آزادی بیان و اندیشه به همراه آزادی های فردی دیگر (آزادی های پیش بینی شده در حوزۀ تقنینی از قبیل وجدان، مطبوعات و غیره) مناسب ترین تعریف برای این نقطه است. در مورد رابطۀ متقابل برابری ـ عدالت هم منحنی ای با نقطۀ پیک در نظر گرفته می شود. در باب اندرکنش این دو مفهوم ارزشی ابتدا باید به این سؤال بنیادی پاسخ داد که برابری تا چه حد به مفهوم عدالت یاری می رساند؟ اگر برابری به معنی برابر بودن مردم در برابر قانون باشد، پس برای رشد عدالت مطلوب است. همین مطلب را می توان در مورد هم ترازی های[10] اجتماعی دیگر از قبیل برابری فرصت ها در اشتغال، تحصیلات عالی، تصدی مسئولیت ها و برابری های حقوقی دیگر نیز بیان کرد ولی مثلاً، وقتی سخن از برابری درآمدها و مالکیت ها می شود، در این حالت برابری دیگر به بسط مفهوم عدالت کمکی نمی کند. یکی از متقدمان پاسخ به این سؤال بنیادی ارسطو است که عدالت را رفتار نابرابر با افراد نابرابر تعریف کرده است. وی می گوید: «عدالت رعایت تناسب است و اینکه با برابرها به طور برابر و با نابرابرها به طور نابرابر رفتار شود و مواهب و امکانات به تناسب با برابری و نابرابری اشخاص توزیع گردد».[11] این «فراز (عبارت) کمونیستی»[12] را در تجریدی ترین شکلش در نظر بگیریم: «به هر کس به اندازۀ نیازش». اگر سعی شود که چنین فرازی را با توجه به مفهوم قابلیت ها و نیازمندی های حیاتی انسان ها ـ حتی در جوامعی با ساختارهای متفاوت ـ اجرایی کنیم ـ حتی فارغ از روش های اجرای مکانیکی آن ـ آنگاه چنین فرازی تبدیل به ناعادلانه ترین رویکردهای اجتماعی و سیاسی خواهد شد. جان راولز، فیلسوف معاصر، به بهترین شکل واقعیت وجود نقطۀ بهینه در اندرکنش برابری و عدالت را نشان داده است.[13] ما هم با تأیید آن تبیین نظری خود را در مدل دو بعدی پیشنهاد می کنیم: در این نمودار، نقطۀ Eopt مکان بهینۀ برابری است که بیشینۀ عدالت (نقطۀ Jmax) را هم تأمین می کند. دکتر سید علی محمودی دیدگاهی درخور توجه در مورد اندرکنش این دو مفهوم ابراز می دارد: «بنابراین، در عدالت توزیعی فرض بر این است که از نظر اقتصادی و اجتماعی همه چیز باید مساوی بین افراد تقسیم شود. آن کسانی که چنین ادعایی دارند باید دربارۀ توانمندی های بالفعل و مساوی افراد بشر هم دلایل خودشان را اقامه کنند. اگر عدالت توزیعی به معنای این باشد که در شرایطی که وضعیت انسانی و اجتماعی برابر نیست، ما برابری ها را و نیز نابرابری ها را بپذیریم و بعد تقسیم مساوی امکانات را بپذیریم، در این صورت، ممکن است نابرابری و برابری در کنار هم قرار گیرند».[14] براساس این توضیحات وجود دو حوزه از مفهوم برابری استنتاج می شود که هر یک به گونه ای از عدالت منتهی می شوند. «عدالت توزیعی» در توضیحات محمودی به خوبی با دامنۀ طرف راست نقطۀ Eopt در مدل ما سازگاری دارد، یعنی دامنه ای از برابری ها از قبیل برابری اقتصادی، مالکیت ها، درآمدها و دارایی ها که برقراری آنها، حتی در بهترین حالت، منجر به تضعیف مفهوم عمومی عدالت می شود. دکتر موسی اکرمی، فیزیک دان، دکتر در فلسفه و مترجم کتاب لیبرالیسم سیاسی، اثر جان راولز، تحلیل جالبی برای تعیین تقریبی این نقطه ارائه می دهد: «دغدغههای اخلاقی راولز در برابر احتمال افسارگسیختگی شماری از انسانها بنا بر جواز لیبرالیسم کلاسیک قد علم میکند. در واقع کانت و راولز پرسیدهاند در برابر این نگرش لیبرالی که عناصر واقعبینانه قابل توجهی دارد چه باید کرد؟ پاسخ این چه باید کرد؟ تضمین حقوق برابر انسانهاست».[15] ما نیز بر اساس این رویکرد راولز بر این باوریم که نقطۀ Eopt (نقطۀ بهینۀ برابری) در واقع همان نقطه ای است که با اصطلاح یونانی ایزونومیا[16] مطابقت کیفی دارد. این نقطۀ ایزونومیا تبیین دقیق تر نقطۀ بهینۀ آزادی (Eopt) است. آنچه مربوط به رابطۀ برابری ـ آزادی می شود این است که در وسیع ترین برداشت نظری آنها مفاهیمی متناقض یا ناهمسازند. اریک هوفر (1902 ـ 1983م)، [17] نویسنده و فیلسوف امریکایی در این باره موضعی به جا و مناسب دارد: «هر جا آزادی محقق می شود برابری به آرمان و خواست توده ها تبدیل می شود و هر جا برابری محقق می گردد آزادی آرمان و خواست اقلیت می شود».[18] متفکر اهل ارمنستان، پروفسور دوریان، که این دو مفهوم را به طور مبسوط مورد بررسی قرار داده است، تعبیری درخور توجه دربارۀ ناهمسازی یا تناقض (آنتی نومیا) آنها دارد: «هر وقت که آدمی در پی آزادی است به دیوار محدودیت های برخاسته از نیاز به برابری برخورد می کند».[19] فئودور داستایفسکی[20] نیز در تعبیری زیبا مهم ترین جنبۀ ناهمسازی آزادی و برابری را نمایان ساخته و گفته است: «تنها بردگان برابرند، آن هم در بردگی شان».[21] اگر بردگی به عدم وجود آزادی تعبیر شود، آنگاه واقعیت وجود ناهمسازی دو مفهوم برابری و آزادی در کلام داستایفسکی به وضوح آشکار می شود. صرفاً از حیث نظری هر قدر تلاش شود تا در ارزش آزادی افراط شود به همان اندازه مفهوم برابری مخدوش می شود و برعکس اگر تلاش شود تا برابری جاری شود و نمو پیدا کند (که در واقع از یک حد به بعد اعمال روش های مکانیکی اجتناب ناپذیر است)، آنگاه مفهوم آزادی قطعاً محدود خواهد شد. این دیدگاه را نیز در مدل دو بعدی زیر ارائه داده ایم. نقطه ای که در نمودار نشان داده شده بیانگر این نکته است که حالت بهینه در اندرکنش برابری و آزادی تنها در شرایطی پدید می آید که به ازای آن میزان عدالت به حداکثر میل کند و این همان مکانی است که مختصاتش به همراه هم بهینۀ برابری، یعنی Eopt و بهینۀ آزادی، یعنی Fopt را تشکیل می دهند. حال می کوشیم تا این روابط اندرکنش سه گانه را جمع بندی کنیم. به باور ما این اندرکنش منحنی ای در فضای سه بعدی مطابق نمودار بعدی خواهد بود: بنا به مدل سه بعدی ای که ارائه کرده ایم تابع منحنی شکل رابطۀ بین این سه مفهوم وقتی به نقطۀ حداکثری خود (عدالت بیشینه) می رسد که نقطۀ بهینۀ آزادی و نقطۀ بهینۀ برابری به صورت هم زمان برقرار شده باشد. می توان گفت که اگر در زمینۀ نظری صرف ارزش بنیادین برای لیبرالیسم کلاسیک آزادی و برای کمونیسم کلاسیک برابری است برای تفکر و ایدئولوژی سوسیالیسم هدف اصلی باور و اصل بنیادین عدالت است. به گفتۀ هنری آمیله، شاعر و فیلسوف سوئیسی: «آزادی و برابری اصولی ناهنجارند. عدالت حقیقی ترین اصل برای بشر است».[22] اگر تعبیر «ناهنجار» از طرف آمیله را توصیفی صرفاً شاعرانه و یا به سادگی «سبک گفتار» او تلقی کنیم، در پس فکرش می توان اندیشۀ بهینه بودن هم زمان آزادی و برابری را که منطبق بر تفکر سوسیالیسم است مشاهده کرد. بدین ترتیب و با این منطق آزادی و برابری تا آن حدی پذیرفته هستند که بتوانند مفهوم عمومی عدالت را ارتقا دهند؛ به بیان دیگر، از آنجا که ارزش هایی درجه دوم اند از نظرگاه سوسیالیستی شامل بهینه سازی ای هستند که باید به نفع عدالت بر آورده شود. این همان محتوا یا چارچوب نظام مندی است که کوشش کرده ایم تا محتوای هم زمان و یکجای مفاهیم ذکر شده و اندرکنش آنها را به کمک آلگوریتم مناسب ریاضی تبیین و مدل سازی نماییم. منابع: ارسطو. اخلاق نیکوماخوس. ترجمه محمدحسن لطفی. تهران: مرکز، 1385. دوریان، و.ا. فلسفۀ سیاسی. ایروان: بی نا، 2005. رجایی، فرهنگ. «در آزادی» (به بهانۀ درگذشت آیزایا برلین). اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی. ش 125 و 126. بهمن و اسفند 1376: ص22. محمودی، سید علی. «میزگردی با حضور سید علی محمودی و احسان شریعتی». نسیم بیداری. ش43. دی 1392. http://www.phnet.fi/public/mamaa1/hayek.htm http://www.majlesekhobregan.ir/fa/publications/mags/is_gv/magazines/013/05. Rawls, John. Justice As Fairness, A Restatement. Cambridge, Massachusetts:The Belknap Press of Harvard University Press, 2001. http://abgun.net/Digaran/Digaran.htm http://quotes.liberty-tree.ca/famous_quotes پی نوشت ها: 1ـ سید علی محمودی، «میزگردی با حضور سید علی محمودی و احسان شریعتی»، نسیم بیداری، ش43 (دی 1392). antinomy2ـ Friedrich August von Hayek3ـ 4ـ نک: http://www.phnet.fi/public/mamaa1/hayek.htm Immanuel Kant 5ـ John Stuart Mill 6ـ Isaiah Berlin 7ـ 8ـ نک: فرهنگ رجایی، «در آزادی»(به بهانۀ درگذشت آیزایا برلین)، اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، ش125 و 126 (بهمن و اسفند 1376)، ص22. 9ـ نک: http://www.majlesekhobregan.ir/fa/publications/mags/is_gv/magazines/013/05.htm Isonomy10ـ 11ـ ارسطو، اخلاق نیکوماخوس، ترجمۀ محمدحسن لطفی (تهران: طرح نو، 1385)، ص 174. 12ـ مارکس و انگلس به دفعات دربارۀ این «فراز کمونیستی» اظهار نظر کرده و نوشته اند. با این وجود باید گفت که مبدع اصلی این عبارت با صورت بندی « از هر کس به اندازۀ استعدادش و به هر کس به اندازۀ نیازش» روزنامه نگار و فعال سیاسی فرانسوی، لوئی بلان (Louis Blanc) (1822 ـ1882م) بوده است. 13ـ نک: John Rawls, Justice As Fairness, A Restatement (Cambridge, Massachusetts: The Belknap Press of Harvard University Press, 2001). 14ـ محمودی، همان. 15ـ نک: http://abgun.net/Digaran/Digaran.htm Isonomia 16ـ ایزونومیا یعنی برابری کامل حقوقی و قانونی افراد و برابر بودن کامل افراد در مقابل قانون Eric Hoffer17ـ 18ـ نک: http://quotes.liberty-tree.ca/famous_quotes 19ـ و.ا. دوریان، فلسفه سیاسی (ایروان: بی نا، 2005)، ص 172. Fyodor Dostoyevsky20ـ 21ـ نک: http://quotes.liberty-tree.ca/famous_quotes 22ـ نک: http://quotes.liberty-tree.ca/famous_quotes |
فصلنامه فرهنگی پیمان شماره 67
|